در كربلا دو جبهه روبهروی هم هستند؛ یكی جبهه حكیمترین انسانها و دیگری جبهه انبوه آدمهای بیحكمت. جبهة حكیمانهای كه از جسم و پوست و گوشت و استخوان و زمین و زمان میگذرد و برقاسلحهها متوقفش نمیكند و در نتیجه وقتی اسلحهها نتوانست انسان را در این جبهه متوقف كند، انسان میتواند آنچه را كه باید اراده كند اراده كند. شما به این نكته از حیات و سلیقه و خوی بشری توجه كنید كه بسیاری وقتها بشر آنچه را كه باید انتخاب كند و میداند كه باید انتخاب كند، انتخاب نمیكند. به عنوان مثال فرض كنید شما میپذیرید كه نماز شب خواندن شأن شماست. وقتی به شما پیشنهاد می شود نماز شب بخوان، اراده میكنید، ولی خوابتان میبرد. امّا در حالتی دیگر ممكن است وقتی به شما خواندن نماز شب پیشنهاد شود اصلاً نپذیرید و بگویید: ما از صبح تا شب كار میكنیم، دیگر نمیتوانیم برای نماز شب بیدار شویم!! شما در این حالت جرأت انتخاب ندارید كه نمی پذیرید، كسی كه بنا ندارد در جرگه نماز شب خوانها در آید، او آنچه را باید انتخاب كند، انتخاب نمیكند، ولی آن كه خوابش برد جزء نماز شب خوانهاست. این فردی كه به شما اعتراض میكند كه چرا مرا به افق نماز شب خواندن دعوت میكنی؟ این آدم خستگی روز را بهانه میكند، چون نمیخواهد انتخاب كند.