انسان به آن دلیل خود را میكشد كه دیگر دوام ضربان قلب و گردش خون و تنفس ریهها برایش معنی نمیدهد و آن كس هم كه تنها برای زیستن میماند در واقع خود را كشته است و همانند اولی جز بیمعنایی از زندگی چیز دیگری نمیشناسد و فرقشان این است كه اولی این بیمعنایی را تحمّل نكرد و دومی این بیمعنایی را تحمّل میكند و به آن سر و سامان میدهد. و این بیمعنایی زندگی، كه مساوی كشتن انسان است وقتی واقع میشود كه آرمانهای بزرگ از دست بروند و نهضت و حكمت حسینی همان توجّه به آرمانهای بزرگ است تا جلو هیچ كاره شدن انسان در عرصه زندگی را ببندد و در همین راستاست كه وفاداران به نهضت حسین(ع) به دستور حزب یا دستگاه دولتی به معركه و مانوری كه رئیس فرموده نمیآیند تا باز هیچ كاره باشند، بلكه تماماً تحت تأثیر جاذبهای روحانی به عزاداری عاشورائیان وارد میشوند تا خود باشند و هیچ كاره نباشند و از این طریق در صدد گریختن از بیمعنی شدن هستند.
كسانی را میبینیم كه دیگر ادامة ضربان قلب و گردش خون و تنفس ریهها برای آنها معنایی ندارد و لذا كاری بهتر از خودكشی نمیشناسند و به این كار دست میزنند. افرادی دیگر هستند كه زندگی را همان بیمعنایی و پوچی میدانند و صرفاً برای زیستن ادامه حیات میدهند - ولی در واقع خود را كشتهاند- و این بیمعنایی را تحمل میكنند و سعی میكنند به آن سر و سامان دهند. به عنوان مثال دكور خانه را عوض میكنیم بلكه معنی انسانیّت گمشده خود را پیدا كنیم. گاهی فقط برای اینكه نمیدانید چكار باید بكنید به بی خودی خود سر و سامان میدهید. این بی معنایی زندگی كه مساوی كشتن انسان است وقتی واقع میشود كه فرهنگی در جامعه رخنه كند كه در اثر آن آرمانهای بزرگ از دست برود و نهضت و حكمت حسینی همان توجه به آرمانهای بزرگ است. مگر قبل از اباعبدالله(ع) اسلام نبود؟ اسلام بود، ولی قدرت و امید رسیدن به اهداف بزرگ انسانی و اسلامی در ملت معاویه زده نبود، نمیتوانستند بگویند ما هنوز هم میتوانیم در قله انسانیّت بر خلاف فرهنگ معاویه زندگی كنیم، امروز هم دنیا در همین راستا دقیقاً به حسین(ع) نیاز دارد.
امروز دنیا آرمان بزرگ را در انسانی بزرگ نمیتواند تجربه كند. چون چنین انسانی را نمیشناسد و ندارد. حكمت حسینی همان توجه به آرمانهای بزرگ است تا جلوی هیچ و پوچ شدن انسان در عرصه زندگی را ببندد و در همین راستاست كه وفاداران به نهضت حسینی(ع) در كربلا به دستور حزب یا دستگاه دولتی به معركه مانور نیامدند. امروزه تمام كارهای دنیا از بیكارگی بشر است، الآن شما توجه بفرمایید كه در غرب تورهای مسافرتی تشكیل دادهاند كه بازنشستههای آمریكا را برای گردش به كشورهای آسیایی و آفریقایی میبرد. مردم غرب الان یك مشكل دارند كه نمیدانند چه كار باید بكنند، آن وقت بازنشستههایشان در وضعیتی بدتر به سر میبرند. چون وقتی بازنشسته نبودند، لااقل در اداره هایشان - مثل ادارههای كشور خود ما- ادای كار كردن را در میآوردند و سرشان گرم بود، ولی الان در موقع بازنشستگی نمیدانند كه باید چه بكنند. شما به كارهای اداری نظری داشته باشید، اكثراً به دلیل بیكاری و سردرگمی این كارها را بهوجود آوردهاند. بازنشستههای غربی حقوق دارند و هیچ كاری هم ندارند، بعد یك تعداد شركت توریستی یهودی اینها را شناسایی میكنند و به نام برگشت به عهد كهن معنوی به اسرائیل میبرند برای دیدن آثار باستانی و در نتیجه پول زیادی از آنها دریافت میكنند تا پوچیشان را برای آنها پنهان كنند.