ملاصدرا(ره) در مشهد چهارم از مفاتیحالغیب در رابطه با نشانههای الهام ملك و وسوسه شیطان در نفس انسان چهار نكته را به قرار زیر مطرح میكند.
در نكتة اول میفرماید: «علم و یقینی» كه در جان انسان است و از عقل ریشه میگیرد، نشانه الهام ملك است و در مقابل آن، «هوس و شهوت» است كه از وَهم ریشه میگیرد، پس میشود گفت: عقل، منشأ دمیدن الهام ملك است و وَهم، منشأ دمیدن وسوسة شیطان است.
عدّهای هستند كه به راحتی گمانهایشان را میپذیرند، در حالی كه عقل به آنها میگوید: گمان پذیرفتنی نیست، ولی به تذكّرات عقل توجّه نمیكنند، مثلاً اگر یك نفر الآن با قیافة غیرمعمولی از در مسجد داخل شود، وَهم میگوید كه این فرد نقشهای در سر دارد و قیافهاش هم به توطئهگران میآید. عقل میگوید: ببینم برای چه آمده است، شاید بخواهد خودش را اصلاح كند. یعنی وَهم صِرف اینكه احتمال داد، پیروی میكند، و احتمالِ خودش را علم میپندارد. درصد زیادی از آگاهیهای مردم عادی از این نوع است، یعنی دقیقاً پیرو غیر علم هستند، وَهْمشان برای اثبات پندار خود دلیلهای واهی میآورد و آنها هم پیروی میكنند. كافی است ما بر اساس وَهمِ خود كه میگوید این شخص باید دزد باشد، برویم به آن شخص بگوییم؛ آدم دزد! اینجا چه كار میكنی؟! و او هم میگوید: دزد خودت هستی!! و دعوایمان شود و ما هم برای اثبات حرفمان بگوییم: دیدی گفتم این یك نقشهای در سر داشت.
همانطور كه ملاحظه كردید، شیطان هم دروغ را به ما القاء نمود و هم اثبات دروغ را به ما القاء كرد، در صورتی كه ممكن بود قضیه عكس آن باشد. حالا اگر پیامبر خدا(ص) در مقابل این قضیه قرار میگرفتند، میرفتند و به اومیگفتند: برادر چه كار دارید، آیا میتوانم كاری برایتان بكنم؟! آنوقت آن فرد اگر هم قصد توطئه داشته باشد، عوض میشود، و نقشة شیطان خنثی میگشت بهخصوص اگر به مسجد آمده بود تا عوض شود، عوض میشد، در صورتی كه در برخورد ما اگر قصد عوضشدن هم داشت، به همان موضع قبلیاش برمیگشت. در تاریخ اسلام داریم كه عربی از بیابان راه افتاد كه پیامبر خدا(ص) را در مدینه ببیند، چون شنیده بود كه پیامبری در شهر مدینه ظهور كرده، میدانید كه در فرهنگ بادیه، توالت معنی نداشت، این عرب با این فرهنگ داخل شهر شد و ادرارش گرفت، با فرهنگ خودش به دیواری كه نزدیكش بود، ادرار كرد، این دیوار اتفاقاً دیوار حصیریِ مسجد پیامبر(ص) بود و مردم هم در آنوقت در آن طرف، نماز میخواندند. ادرار او در مسجد ریخت. چند تن از مسلمانان از مسجد بیرون آمدند و شروع كردند این مرد تازهواردِ غریب را زدن كه خجالت بكش، این چهکاری بود کردی؟ پیامبر خدا(ص) رسیدند، دیدند این مرد غریبه است. چشمِ وَهمآلود مردم مدینه نگذاشت بینند كه این مرد مال مدینه نیست، همین كه رسول خدا(ص) تشریف آوردند، آنها دیگر دست نگهداشتند و كنار ایستادند. پیامبر(ص) فرمودند: «عَلِّمُوهُ وَ لاتَضْرِبُوهُ»؛ روشنش كنید، چرا میزنیدش! و بعد رو كردند به آن عرب و فرمودند: ای برادر! تو غریبه هستی، بگو چه كار داری تا برایت انجام دهیم. گفت: آمده بودم كه بفهمم كه تو پیامبر هستی یا نه، فهمیدم كه هستی، و اینها هم طرفداران حقیقی تو نیستند.
منظور عرضم این بود كه وَهم نمیگذارد انسانها با واقعیات آنطور كه واقع است روبهرو شوند و كار شیطان تحریك همین وَهم است، همانطور كه كار ملك تحریك عقل است.
تمام نگاههای شیطانی، نگاههایی است با گمان و احتمال، و بعد هم اثبات همان گمانها و احتمالات. عجیب است كه انسان از طریق وَهم سعی دارد گمان بیپایة خود را اثبات هم بكند، مثل این است كه دو نفر با هم بحثشان میشود بر سر اینكه این آقا خواب است یا بیدار؟! یكی میگوید: خواب است، دیگری میگوید: بیدار است، اوّلی میگوید: میخواهی نشانت دهم كه بیدار است! میرود در گوش او داد میزند كه خوابی یا بیدار؟! بیچاره از داد او بیدار میشود، ولی طرف میگوید: دیدی گفتم بیدار است، یعنی خودش با كار خودش حرف خود را اثبات كرد، بدون آنكه واقعیتی در حرف او باشد، آری؛ میشود با پیروی از وَهم، از این كارها كرد، ولی این كارها بازی كردن با زندگی است و نه روشنشدن در زندگی.