تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

اصل وجود شیطان و ملك

ملاصدرا(ره) در رابطه با این‌كه شیطان و ملك هر كدام مظهر اسمی از اسماء الهی‌اند می‌فرماید:(258)
«خداوند هم صفت لطف دارد و هم صفت قهر و لازمة حاكمیت حق بر هستی همین دو صفت است. و از طرفی هریك از این دوصفت مظهری دارند، مَلَك و هر كه در ردیف ملك است - از جمله نیكوكاران- مظهر لطف و رحمت اوست، و شیاطین و هر كس عامل ماجراجویی است، مظهر قهر و غضب خداوند است».
قهر برای خداوند كمال است، ولی برای كسی كه عملش موجب قهر الهی شود ضرر دارد، و شیطان و هر انسان بدكاری با سوء انتخاب خود موجب می‌شوند كه مظهر قهر الهی شوند.
انبیاء چون خورشید در طول تاریخ بشر می‌تابند، ولی همان‌طور كه نور خورشید برای صاحبان چشم بینا مفید است، نور انبیاء هم قلب‌های طالب حق را متوجّة حق می‌كند. در راستای كار شیطان است كه طالبان فساد از او متأثّر می‌شوند. در رابطه با همین افراد است كه خداوند به پیامبرش می‌فرماید: «أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛(259) ای پیامبر! چنین كسانی را چه بترسانی و چه نترسانی، ایمان نخواهند آورد، چون این‌ها با سوء اختیار خود چیز دیگری را انتخاب كرده‌اند. پس شیطان مجبور نشد كه مظهر اسم قهر خدا باشد، بلكه خود شیطان بود كه نخواست حق را بگیرد و مظهر رحمت حق شود.
همان‌طور كه ملك و الهام او و پیامبر(ص) و قرآن، فرستادگان خداوند به سوی بندگان حق هستند، هوای نفس و وسوسه‌ها هم فرستادگان شیطان به سوی پرستندگان طاغوت و فرزندان ظلمتِ دنیا هستند و لذا فرمود: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ»؛(260) خداوند وَلیّ و سرپرست مؤمنان است و آن‌ها را از ظلمات به سوی نور می‌برد و طاغوت سرپرست كافران است و آن‌ها را از نور به سوی ظلمات می‌برد.
آیا این نحوة برخورد با مؤمن و كافر به خودی خود یك نظام كامل تربیتی نیست كه هر كس آنچه را می‌طلبد - چه هدایت و چه گمراهی- قدرت اختیار و انتخاب آن را در نظام هستی، داشته باشد؟!
مگر نه‌ این‌كه خداوند، هم صفت قهر دارد و هم صفت رحمت، و مگر نه این‌كه جهان را با این صفات‌ می‌گرداند. بالأخره خداوند با همین صفات است كه تعادل بین انسان‌ها و حتّی بین اجزاء جهان را ایجاد می‌كند. جنبة قهری آتش، سوزندگی آن است و جنبة رحمت آن، نورانیت آن است. اگر ما فقط میل‌هایمان در صحنه بود، ولی غضبمان در صحنة نفس ما حضور نداشت، دیگر تعادل نداشتیم. یا اگر غضب باشد، ولی شهوت نباشد، باز در تعادل نیستیم. بقیّة عالم هم همین‌طور، با صفت قهر و رحمت حق در تعادل است.
حالا كه خداوند حكومتش را در این عالم به یك اعتبار بر اساس قهر و رحمت و یا به اعتبار دیگر بر اساس غضب و شهوت، اِعمال می‌كند، مظاهر غضب و شهوت هم مشخص است. انسان‌های بد و ستیزه‌جو، انسان‌هایی كه با شیطان‌اند، مظهر قهر و غضب الهی‌اند. خود شیطان مظهر اصلی غضب الهی است. از طرف دیگر ملائکه و انسان‌های نیكوكار مظهر رحمت الهی‌اند و وجود اقدس پیامبرخدا(ص) مظهر و مجلای اصلی رحمت خداست، كه آن رحمت توسط ملك به جان انسان‌های نیكوكار تجلّی می‌كند. یعنی دو اسم الهی كه جهان را اداره می‌كنند مظاهری دارند، حالا می‌فرماید: این دو اسم مثل بقیه اسماء الهی برای خدا كمال است. مثلاً غضب برای خدا كمال است، چون با غضبش دشمنان را می‌‌شكند و نااهلان را از نزدیكی به عالم قدس دفع می‌كند، امّا غضبش اگر بر ما جاری شود، برای ما كمال نیست، چون موجب دفع و محرومیت ما از ارتباط با عالم قدس می‌شود، یعنی غضب و رحمت كه هر دو صفت خداست و برای خدا كمال است، غضبش برای ما مضرّ است، موجود مختاری كه مظهر غضب خدا شد - اعم از جن یا انس- در جان خودش ضرر می‌كند، امّا شایسته است خدا این غضب و مظاهر آن را داشته باشد، وگرنه یك نحوه نقص برای نظام الهی محسوب می‌شود. پس شیطان و انسان‌های بد كه مظاهر غضب الهی هستند، در واقع وسیلة اِعمال یكی از اسماء الهی‌اند و ناخواسته وسیلة كارگردانی ارادة حق هستند، اشكال در خودشان است كه طوری زندگی خود را انتخاب كردند كه مظهر این غضب شدند. ولی آیا بد است كه جهان مظاهر غضب داشته باشد؟ مسلّم بد نیست، چون لازمة تعادل جهان است، امّا بد است كه من مظهر غضب خدا شوم. بد است كه من طوری زندگی را برای خودم انتخاب كنم كه قلب من محلّ تجلّی غضب الهی گردد. همان‌طور كه پیامبران خودشان روحیة خدمت به خلق را انتخاب كردند و خود را آماده كردند كه برای خود و مردم، مظهر رحمت خدا شوند یك عدّه‌ای هم با سهل‌انگاری‌ها كه مرتکب می‌شوند، مظهر غضب خدا می‌‌گردند.