علامه طباطبائی(ره) در یك نگاه كلی اصل داستان را چنین تفسیر میكنند كه:
«به نظر میرسد كه قصة منزل دادن آدم و همسرش در بهشت، به منزلة نمونهای باشد كه خدایتعالی خواسته وضع آدمیان را قبل از نازل شدن به دنیا و كرامتی را كه در منزل قرب داشتهاند با مَثَل مجسّم كند و نیز بنمایاند كه انسان در مقابل آن همه نعمت كه در اختیار داشته، خستگی و آلام را اختیار میكند و به جای اینكه سعی كند خود را به همان جایی كه آمده برگرداند به حیات سرد دنیایی مشغول میكند. خداوند خواست با این مثالِ واقعی روشن نماید كه هر انسانی كه راه خطا را پیمود اگر برگردد و به پروردگار خود رجوع كند، خداوند او را به دار كرامت و سعادتش برمیگرداند و برعكس؛ اگر چنگ به دامن زمین زد و از هوس پیروی كرد به جهنّم برمیگردد».
ملاحظه میكنید كه خداوند با این واقعه خواست هر انسانی گوهر و اصل زندگی خودش را در زمین بفهمد و با چنین بصیرتِ بزرگی زندگیاش را بپروراند. بعد میفرماید: «فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلماتٍ»(54) بعد از آنكه آدم متوجه اشتباه خود شد، به او میگویند دیگر جایت زمین است، آن هم زمینی با آن خصوصیات، و بعد از آنكه فهمید چه بلائی بر سر خود آورده است، یك مرتبه از طرف پروردگارش حقایق و كلماتی را دریافت كرد. منظور از كلمه، لفظ نیست، وقتی میگوییم كلمة لا اِلهَ اِلاّ الله یعنی توجه به حقیقتی كه طبق آن حقیقت، هیچ معبودی جز حق در هستی نیست. لذا آدم از طرف پروردگارش حقیقتی را دریافت كرد، دید كه خدا به او نظر دارد، خدا به او نظر كرد كه این كارت را میتوانی با توبه جبران كنی ، آدم هم توبه كرد و خدا هم چون توبه پذیر است، توبة آدم را قبول كرد.
«فَتَلَقّی ادَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ»
پس آدم به حقیقتِ سنّت توبه آگاه شد و آن را داروی درد خود یافت و لذا سریعاً توبه كرد.
«اِنَّـهُ هُـوَ التّـَوّابُ الرَّحیم»(55)
چون خدا كارش این است كه به بندگانش توجه میكند، پس «توّاب» است. یعنی به بندههای خطا كارش نظر میكند، بلكه برگردند. توبه یعنی برگشت. پس اول خدا به بنده خطاكار نظر كرد و در قلب او میل به توبه را قرار داد، سپس بنده توفیق پیدا كرد و از سر توبه و با انگیزه جبران گذشته به خدا نظر نمود و پس از آن خداوند با توجه مجدد به بندة توبهكننده، توبة بنده را قبول كرد، ولی بعد از توبه باز فرمود روی زمین برگردید، در ادامه آیه و پس از آنكه فرمود: «اِنَّـهُ هُـوَ التّـَوّابُ الرَّحیم»، میفرماید: «قُلْنَااهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً» گفتیم كه همگی بر زمین فرود آیید، ولی حالا كه توبه كردید ناراحت نشوید.
«فَإِمّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(56)
حالا كه بنا شد بر زمین فرود آیید و زندگی زمینی را شروع كنید، من برای شما هدایتی میفرستم كه اگر از آن پیروی كنید از نگرانیِ اعمال گذشته و از انبوهی خطرات و مشكلات آینده آزاد خواهید بود.
و بدین شكل «شریعت الهی» با هبوط آدم بر زمین شروع شد. قبل از هبوط اصلاً شریعت معنا نمیداد، چون شریعت برای این است كه انسان نقصهایش را جبران كند. پس انسان اول باید توبه كند و بفهمد این كارهایش عیب است، بعد بگوید: خدایا چكار كنم؟ خداوند میفرماید: «فَإِمّا یَأْتِیَنَّكُُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» در زندگی زمینی من شما را تنها نمیگذارم و برای شما هدایت میفرستم، اگر كسی هدایت مرا بپذیرد، آن نگرانیهایی كه زندگی زمینی برای انسانها دارد برای او نخواهد بود، نه خوفی برای او هست و نه حزنی. «حزن» عبارت است از غصه و غم از گناهان و اعمال گذشته، و «خوف» عبارت است از نگرانی از آینده. میفرماید: از طریق پیروی از شریعت از هر دوی این دو مشكل مصون میمانید، به طوریكه هم شخصیتی لایقِ بهشت پیدا میكنید و هم وارد بهشتی میشوید كه دیگر هر لحظه با خطر فریبكاری شیطان روبهرو نخواهید بود.
خداوند در آیه فوق در رابطه با جایگاه شریعت و نقش آن در زندگی زمینی میفرماید: با پیروی از هدایت الهی در زمینی كه خاستگاه دشمنیها است، میتوانی زندگی زمینی را سرمایه بهشتی كنی كه نه تنها كمتر از آن بهشت قبلی نیست، بلكه كاملتر هم هست، یعنی هم ضعف گذشته جبران میشود و هم نگرانی از آینده و خطر سقوط دوباره، چون از طریق هماهنگشدن با شریعت، و متحد نمودن قلب با دستورات الهی، دیگر از انتخابهایی كه موجب میشود ما از بهشت صعودی خارج شویم، نجات مییابیم. پس فلسفه حیات زمینی ما، برنامهای بسیار دقیق و حساب شده است، كه در صورت صحیح طیكردنِ این زندگی، از طریق شریعت و هدایت الهی، به بهشتی برتر خواهیم رسید و لذا كفر و انكار انبیاء كار بسیار عجیبی است كه از بعضی انسانها صادر میشود.
آری در بهشت نزولی گرسنگی و تشنگی نبود، چون اصلاً طبیعت به این معنی در آن عالَم نیست، عالَمی فوق طبیعت است، تا حدی مانند عالَمی است كه بعضی از اولیاء وقتی در دنیا هستند، در آن به سر میبرند، كه در آن حالت، گرسنگی و تشنگی برایشان هیبت و نمود ندارد و بر عكس آنها، افرادیاند كه شدیداً زمینی هستند، ملاحظه میكنید كه زندگیشان را ترس از گرسنگی میچرخاند. هر دو ممكن است حتی یك اندازه غذا بخورند، ولی این یكی تمام روز به فكر این است كه فلان غذا را به دست بیاورد و بخورد و آن دیگری بدون اینكه چنین دغدغههایی داشته باشد، غذایش میرسد و میخورد. انسان به هر اندازه كه به بهشت نزدیك شود، هیبت گرسنگی برایش ضعیف میشود، چون در بهشت اصلاً گرسنگی و تشنگی نیست.
انسانها یك نزول و یك صعود دارند، و به همین جهت هم داریم «اِنّا لِلّه وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُون» یعنی ما از عالَم غیب بر زمین آمدیم و سپس از زمین به عالم غیب میرویم. آن غیب اولی را برزخ نزولی میگویند، همان مقامی كه از آن به زمین هبوط كردیم. آدم در زندگی در برزخ نزولی هنوز نقص دارد و آن عبارت است از اینكه امكان از دستدادن آن شرایط برایش هست. درست است كه زندگی در زمین، نقصش بیشتر است، ولی در مقایسه با برزخ صعودی، برزخ نزولی دارای یك نحوه نقص است، با استقرار آدم در برزخ صعودی دیگر آن مرحله و آن كمالات برایش مقام شده است، چون كمالِ مخصوص بهشت صعودی را پیدا كرده است و وارد آن میشود، بهشت نزولی «دارالخُلْد» نیست در حالی که بهشت صعودی، دارالخلد است، چون از شیطان و نفس امّارة پذیرای شیطان آزاد شده، شیطان را پشتسر گذارده است، و لذا آن مقام دارالخلد خواهد بود. زیرا انسان در طول حیات زمینی در اثر تبعیت قلبی و فكری و عملی از شریعت، شیطان را از خود دور كرده و لذا عوامل خروج از آن عالم الهی را در خود از بین برده است. ملاحظه كنید كه چرا در ابتدای بحث خطاب به انسانها فرمود: «كَیْفَ تَكْفُروُن»؛ چه شده است كه به خدا كفر میورزید و از پیامبران تبعیت نمیكنید؟ در حالی كه پیامبران آمدهاند تا زمینه ورود شما را به بهشت صعودی فراهم كنند دیگر جایگاه و معنی کفرورزیدن به پیامبران چیست؟ بهشت نزولی را به ما نشان دادند و ما را در آنجا مستقر نمودند تا بفهمیم چه موقعیتی داریم و چه موقعیتی میتوانیم پیدا كنیم. یك نحوه به خود نشان دادن خودمان بود و بعد مسیر كمال حقیقی را در جلوی ما باز نمودند آن هم در عین توجه به ضعفها و نقصهایمان.