مقدمتاً عرض كنم كه اگر انسان بخواهد همواره خودش را درست ارزیابی كند، باید بتواند موقعیت خود را در ابتدا و در انتهای حیاتش بشناسد و بفهمد چگونه بوده است و چگونه باید باشد.
اگر به شما بگویند كه فردا شب شما را بر اساس این كه صد عدد گردو دارید یا ندارید، ارزیابی میكنیم، امروز شما تكلیفتان را میدانید و معلوم است كه تكلیف شما امروز این است كه فكری بكنید که تا فردا شب صدتا گردو تهیّه نمایید. خداوند برای تعیین تكلیف ما در این دنیا همینطور وارد عمل میشود. میفرماید: فردای زندگی، ارزیابی شما به این است كه توانسته باشید در طول زندگی بندگی كرده، و یك عمر بندگی را به قیامت بیاورید. به ما گفتهاند و به خوبی هم به ما فهماندهاند كه ابدیّت شما در رابطه با بندگی در زندگی دنیایی با آن خصوصیاتی که دارد، شكل میگیرد. در همین رابطه ما امروز تكلیفمان را میتوانیم بفهمیم و در واقع تحلیل امروز ما برایمان روشن میشود كه چطوری خودمان را ارزیابی كنیم تا ابدیّتمان درست شكل گیرد و منطبق بر آنچه كه مایل هستیم آن را بسازیم.
همانطور كه شروع حیات ما را هم به ما گفتهاند. مثل این كه به ما بگویند: ای آدم! درست است كه تو نشان دادهای میتوانی از این گوشه و آن گوشه صد عدد گردو تهیّه كنی، ولی این را هم بدان كه كسانی هم هستند كه مانع تو میشوند و تو برای كار خودت باید با این موانع هم مبارزه كنی. یعنی هم شروع كار را گفتهاند كه چطوری میتوانی گردو تهیّه كنی و هم چگونگی موانع را و دفع آنها را و هم نهایت كار را روشن نمودند كه چگونه تو را ارزیابی میكنند. در توجهدادن به شروع و انتهای کار ما، در واقع معنی حیات دنیایی ما را به ما گوشزد میكنند. در این حال و با توجه به آیاتی که بحث آن گذشت و یا بحث آن در پیش است، ما میتوانیم هر لحظه كه خواستیم خودمان را ارزیابی كنیم و تواناییهایمان را بشناسیم. در شرایطی قرارمان دادند که هم دشمنانمان را میشناسیم و هم به چگونگی سعادتمان آگاهی داریم، كه در ابدیّتِ حیات خود چگونه باید باشیم و در دنیا چه كار باید بكنیم كه هرز نرویم.