آدمها در زمین نمیتوانند به تنهایی و به صورت فردی زندگی كنند، چون شرایط زمین طوری است كه به راحتی در اختیار افراد قرار نمیگیرد. مثلاً میخواهد خانه بسازد، جمعی باید كمك كنند. حتی برای داشتن فرزند حداقل یك زن و یك مرد نیاز است. پس مسلّم تحقق صحیح زندگی زمینی به زندگی جمعی است. و طبیعی است وقتی كه جمعی كنار هم آمدند، هر كس همه خوبیها را برای خودش میخواهد، چون انسان كمال طلب است. حالا كه هر كس همه خوبیها را برای خودش خواست - این هم در زمین كه محدود است- كار انسانها به تزاحم و حذف همدیگر میانجامد. مثلاً جای خنك و سرزمین سرسبز را شما میخواهید، من هم همان را میخواهم، تمام زمین هم دارای این خصوصیات نیست. پس طبق این محدودیت نباید اینجا كه من میخواهم، شما هم همین جا باشید، چون جای مرا میگیرید و لذا درصدد حذف همدیگر برمیآییم و فساد و خونریزی شروع میشود، ولی در قیامت این طور نیست. جنس قیامت، جنس بُعد و حد و محدودیت نیست و لذا ظرفیتِ داشتن همه كمالات را در همة مراتب خود دارد، اما زمین، بُعد و حدّ دارد و نمیشود همة خوبیها را در همه زمین پیدا كرد و چون انسان كمالطلب است و همه خوبیها را برای خود می خواهد، در زمین بین انسانها دعوا و خونریزی میشود، پس دعوا و خونریزی جزء طبیعی زندگی زمینی است. ملائكه هم این را میدانستند. ملائكه این قدر بصیرت دارند كه بفهمند جنسِ زمین، تزاحم است و آدمهای قرار گرفته در زمین كارشان به فساد و خونریزی میكشد، خدا هم حرف آنها را رد نفرمود، ولی گفت: من چیزی میدانم كه شما نمیدانید. آری! در عالَم غیر ماده، تزاحم نیست. مثلاً میشود در یك لحظه همة ما یك مطلب را كه استاد میگوید بفهمیم، و مزاحم فهم همدیگر هم نباشیم. اما نمیشود كه همة ما در یك لحظه در یك مكان باشیم، جنس عالَم ماده این است. بنا به فرمایش علامه طباطبایی(ره):
«در زندگی جمعی تزاحم منافع پیش میآید و موجب خونریزی میگردد. لذا مطرح كردند با چنین شرایطی، چگونه زندگی زمینی اجازة بروز خلافت الهی را میدهد؟».
ملائكه میگویند: خدایا! روی زمین میخواهی خلیفه ایجاد كنی. زمین كه نمیتواند جایگاه خلیفه برای خداوند باشد. لازمة خلیفه بودن هر موجودی این است كه هیچ ضعفی در او نباشد، زمین پر از ضعف است و اهل آن به طور طبیعی دارای ضعف میشوند. چگونه میخواهی در زمین خلیفه خود را رشد دهی؟ در حالی كه ما در عالَمی هستیم كه اهل تسبیح و تحمید و تقدیس میباشد و امكان خلیفه شدن، در این عالَم هست«وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِك و نُقَدِّسُ لَك»؛(14) و ما به حمد تو تسبیح تو را میگوییم و تو را تقدیس میكنیم. علامه طباطبایی(ره) در ذیل این آیه از زبان ملائکه میفرمایند:
«پس ما با تسبیح و تقدیس تو میتوانیم چنین خلافتی را به عهده بگیریم. و خدا هم خونریزی و فساد آدم را كه فرشتگان مطرح كردند نفی نكرد، بلكه فرمود: من چیزی میدانم كه شما نمیدانید«قالَ اِنّی اَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُون».
وقتی كه ملائكه گفتند: نمیشود خلیفه روی زمین تعیین كرد، خداوند حقیقت آدمیت را به ملائكه نشان داد كه عبارت بود از اولاً: «وَ عَلَّمَ ادَمَ الْاَسْمَاءَ كُلَّهَا» همة اسماء را به آدم یا آدمیت آموخت، كه این میرساند آدمیت در مقامی است كه استعداد آموختن همة اسماء الهی را دارد. ثانیاً:«عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِكَةِ» آدم آن اسماء را به ملائكه عرضه كرد، تا معلوم شود كه آدم، علاوه بر توان گرفتن همة اسماء، توان ارائه و ظهور و عرضة آنها را نیز دارد و روشن شود آدمیت نه سیره فرشتگان را دارد و در حدّ آنان متوقف است، و نه سیره حیوانی دارد و از پذیرش و ارائه اسماء ناتوان است، بلكه اقتضای آدمیت او آن است كه در عین زمینی بودن، آینهگردان حق است و در خرابآباد دنیا میتواند حقنما باشد و لذا به گفته حافظ:
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آنكه این عمارت كرد
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»