تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

راه رهایی از حیلة شیطان

حالا تمام انرژی‌تان را جمع كنید ببینید این ادعایش را كه گفت: «لَاُزَیَّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ»؛ چطور انجام می‌دهد؟! اوّلاً؛ از خودتان بپرسید؛ اگر این مسئله كه در آیه مطرح است، چیز مهمی در راستای نجات ما نبود، آیا خداوند در قرآنش برای ما نمی‌‌فرمود؟ چون قرآن كتاب هدایت است، پس در توجّه به این آیه زمینة هدایت ما فراهم می‌شود، یعنی خداوند این نکته را فرموده است به جهت این‌كه شیطان از این طریقه می‌خواهد ما را گمراه كند، و گفت: «اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین» فقط مخلَصین را از آن طریق كه نقشه برای همـه كشیده‌ام -كه عبارت باشد از زینت‌دادن زمین- نمی‌توانم گمراه كنم، گفت: پس شرط رهایی از حیلة شیطان وارد شدن به عالَم مخلَصین است. چون شیطان می‌داند و اقرار هم كرده است كه از بین بندگان خدا فقط همین گروه هستند كه هیچ امكانی برای گمراهی‌شان در اختیار ندارد.
«مُخْلَصین»؛ آن‌هایی‌ هستند كه خداوند آن‌ها را برای خود برگزیده و خالصشان كرده و هیچ‌كس در آن‌ها سهمی ‌ندارد، بلكه آن‌ها به جهت مخلَص‌بودنشان آینة خواست و رضایت خدایند و لذا هر كس رضایت خدا را برای خود بخواهد، باید حركات و افكار و عقاید آن‌ها را ملاك زندگی خود قرار دهد، زیرا آن‌ها در مقام عصمت‌اند.(172) و عرض شد شرط رهایی از حیلة شیطان وارد شدن به عالم مخلَصین است، این‌‌ها خودشان را برای خدا خالص كرده‌اند، خداوند هم این‌ها را برای خود برگزید، یعنی جز خدا را نخواهند و فقط بندگی او را بخواهند. «عِباد مخلَص»؛ اوّلاً: عباد هستند، عبد، یعنی كسی‌كه نظرش به حق است، چون هر عبدی در مقابلش ربّ است. مثل هر بالایی كه در مقابلش پایین است، هر بندگی هم در مقابلش ربوبیت است، لذا در صورتی كه عبد بتواند بندگی خودش را به ربوبیت خدا عرضه كند، در زمرة عباد‌الله به معنی واقعی‌ قرار گرفته است. ثانیاً: در این بندگی، تماماً آماده باشد كه حكم خدا را بر جان خود جاری كند و از خود هیچ خواستی نداشته باشد، و برای خدا خالص شده باشد. حالا كه برای خدا خالص شد، دیگر به جای ارادة خودش، ارادة خدا در تمام افكار و اعمالش جاری است، خودی برای خود باقی نگذارده تا حجاب بین او و خدا شود. به گفته حافظ:
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز

که در میان تو و او به‌جز تو حائل نیست

پس در این راه «وجود و هستی تو حجاب تو است و اگر به كلّی فنا نگردی، شایسته بقاء به بقاء حق نگردی و راه نجات از نقشه‌های شیطان نزدیکی به مخلَصین یعنی پیامبر و ائمه معصومین(ع) است و تأسی‌کردن به راه و روش آن‌ها».
به‌عنوان مثال: در راستای این‌كه خدا می‌خواهد مردم را هدایت كند، به مردم می‌فرماید: «یا ایُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»؛(173) ای مردم! خدایی را عبادت كنید كه شما را و قبل از شما را خلق كرده، باشد كه متّقی شوید. حالا این را از زبان پیامبر خدا(ص) می‌گوید. پس در واقع خداوند حكم خودش را در پیامبر(ص) جاری می‌كند. شرطش این است كه پیامبر(ص) حكمی و حرفی ‌از خودش نداشته باشد تا حكم خدا در جانش جاری شود، وگرنه ناخودآگاه آیات الهی را با فكر و حرف خودش قاطی می‌كند. گاهی ارادة انسان این است كه خودش را آماده ‌كند كه حكم خدا را بر جان خود براند. این بالاترین درجة اراده است. بزرگ‌‌ترین افرادِ با اراده‌ در این عالَم كسانی هستند كه منیت خودشان را بتوانند كنار بزنند، تا حكم خدا بر جانشان حاكم شود، به یک معنی اراده‌شان را صرف حذف خودخواهی‌شان بكنند تا حكم خدا بر جانشان جاری شود و نه حكم خودشان. و مسلّم با خودخواهی مبارزه‌‌كردن سخت‌تر از اراده‌های خودخواهانه خود را عمل‌كردن است. یك وقت می‌گویید: خوب است برویم به قلّة اورست، تا همه بدانند كه ما چقدر قهرمان هستیم. اگر کسی با این نیّت برود، خودنمایی است، خودنمایی هم یك خودخواهی است. آیا این‌كه كسی اراده‌ كند به قلّة اورست برود تا هوسش را بر خودش حاكم كند سخت‌تر است یا با هوس‌ها مقابل‌کردن؟ درست است که نتیجة مبارزه با هوس، شیرین و ملائم طبع است، ولی مقابله با آن به همت و دقت بیشتری نیاز دارد تا این‌که همت کنیم هوس‌های خود را جامة عمل بپوشانیم.