تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

دل انسان عرصة تلاش شیطان و ملك

در نكته هفتم می‌فرماید:
«نفس انسان در اصل آفرینش از استعداد پذیرش آثار فرشته و شیطان به طور مساوی برخوردار است و برتری یك‌طرف نسبت به طرف دیگر، از وقتی شروع می‌شود كه فرد یا از هوای نفس و شهوات پیروی كند و یا درست بر عكس، از آن‌ها دوری نماید و با هوس مخالفت كند. چیرگی شیطان بر انسان به واسطة همان هوس ظاهر می‌شود و دل آشیانه و قرارگاه او قرار می‌گیرد، ولی اگر از پیروی هوس دوری كند و صفات فرشتگان را پیدا كند، دلش جایگاه ملائكه و محل نزول آن‌ها می‌گردد، و نباید فراموش كرد كه هیچ دلی از القاء شیطان خالی نیست، ولی تا دنبال هوس نرفته، شیطان محلّی برای جولان ندارد و در واقع تسلیم است، ولی اگر با پیروی از هوس، نفس انسان مغلوب شهوات شد، شیطان فرصت می‌یابد تا كارهای زشت را پشت‌سر هم بر آن نفسِ مغلوب، وسوسه كند.
با معرفت به حقایق و تفكّر و عمل الهی، میدان وسوسة شیطان تنگ می‌شود و جان انسان آمادة الهامِ تقوی می‌گردد. این جنگ بین شیطان و ملك در دل‌ها همچنان ادامه دارد تا بالأخره یكی از آن دو، دل انسان را به تصرّف خود درآورد.
بیشتر مردم دلشان در تسخیر شیطان است و به‌وسیلة وسوسه‌های او بر ظاهر دنیا چسبیده‌اند و آخرت را رها كرده، قلب خود را در واقع از دست داده‌اند و آن را در مالكیت دشمن خود درآورده‌اند».
چنانچه در مباحث گذشته عرض شد انسان عین انتخاب‌گری است، و لذا نسبت او به پذیرش وسوسه شیطان و الهام ملک مساوی است، اما چون مقیم زمین است در معرض كثرت قرار دارد و كثرات هم طناب و دستگیرة شیطان برای ورود به قلب انسان است. انسان در ابتدا و در اصل آفرینش نسبت به انتخاب بدی‌ها و خوبی‌ها مساوی است، امّا در این زندگی زمینی، ابتدا در معرض وسوسه است، و چون با وسوسه روبه‌رو ‌شد دو حالت برایش پیش می‌آید: یا وسوسه را انتخاب می‌كند و در واقع از هوس‌هایش خوشش می‌آید و آهسته‌آهسته روحش محیطِ جولان شیطان می‌شود، و آرام‌آرام شیطان بر او حكومت می‌كند و قلبش را در تصرف خود قرار می‌دهد، یا نسبت به وسوسه و تحریك شیطان حساسیت نشان می‌دهد و از آن دوری می‌گزیند.
اگر در معرض وسوسه قرار نگرفت و مقاومت كرد، با توجّه به فطرت خدادادی كه قدرت تشخیص حق از باطل را دارد، وسوسه را می‌فهمد، چراكه انسان در ذات خود از جهتی نسبت به انتخاب بدی و خوبی مساوی است، ولی از جهت دیگر ذاتش به حكم فطرت الهی‌اش، فهم و گرایش به خوبی را در خود دارد، هر چند در همان حال به جهت وجه غریزی‌اش یك نحوه گرایش به بدی نیز در او هست، امّا چون فطرت و گرایش به مقاصد عالی نیز در او هست، استعداد فهم خوبی‌ها را دارد. حالا اگر خوبی‌های خودش را خواست و نه بدی‌هایش را و خوبی‌ها را انتخاب نمود، آن فطرتِ بالقوّه که در ابتدا فقط یک گرایش به سوی خوبی‌ها بود، به حالت بالفعل در می‌آید، در این حالت است كه نفس انسان دارای زمینه‌ای می‌شود تا ملك بر او الهام كند و در تحقّق فطرتِ بالفعل به او كمك كند، و آرام‌‌آرام قلب او محل جولان ملك می‌گردد و هر قدر در این حالت، خود را پایدار نگهدارد، احساس به ثمر رسیدن عمر هر چه بیشتر در او شكل می‌گیرد.
پس چنانچه ملاحظه كردید ملاصدرا(ره) در ابتدای این بحث می‌فرماید: «هر یك از انسان‌ها در طول حیات خود همبستگی خود را یا با فرشته یا با شیطان محكم می‌كنند» و واقعاً فرصتِ داده شده در كلّ حیات برای همین است كه ما نسبت خودمان را با ملك یا با شیطان مشخص كنیم، اگر انسان توانست از طریق زیر پاگذاشتن هوس‌هایش با شیطان مقابله كند، مسیر سعادتش شروع می‌شود، آری؛ هیچ انسانی نیست كه در معرض القاء وسوسه‌های شیطان نباشد، امّا این‌كه امکان دارد زندگی خود را از جولان شیطان آزاد كند، مسیر سعادت اوست و از این طریق زندگی خود را در مسیر نسیم روح‌افزای ملائكه قرار داده است و در نتیجه با حقایق قدسی مرتبط می‌گردد و زندگی‌اش سرشار از احوالاتی می‌شود كه به‌واقع برای او فایده دارد و سرعت دست‌یابی به كمالش هر چه بیشتر و بیشتر می‌گردد، به راحتی اطاعت فرامین الهی را انجام می‌دهد و از این طریق به تسلّای حقیقی دست می‌یابد و زیبایی زندگی را در تحت فرمان خدابودن می‌بیند. دیگر او را با شیطان چه‌كار!
شما همیشه این اصل را داشته باشید كه اگر از منظر درستی بنگرید، القائات شیطان به ظاهر زیباست، ولی باطن آن‌ها هم بی‌نتیجه است و هم پر زحمت. انسانی كه در مسیر سعادت قرار گرفت، می‌بیند وقتی در معرض خواسته‌های نفس امّاره افتاد، چقدر به زحمت افتاده و شیطان نیز همین بی‌نتیجه‌گی و پرزحمتی زندگی را القاء می‌كند، و چنین انسانی می‌بیند این زحمت‌ها چگونه نمی‌گذارند قلب انسان بیدار شود و به فكر عاقبت خویش باشد، می‌بیند این زحمت‌های شیطانی با وعده‌ به آرامش دروغین، چگونه برای همیشه آسایش و آرامش حقیقی انسان را می‌گیرد. این‌ها تجربیاتی است که شخصاً باید به‌دست آید. انسان باید خودش بنشیند و نسبت به آن‌ها دقیق شود و خاطرات قلبی خود را ارزیابی كند. خیلی هم كار می‌برد، ولی نتایج فوق‌العاده‌ای دربردارد، انسان در این حالت می‌یابد كه اگر روزش را به نیكی و آزاد از وسوسه‌های شیطان سپری كند، شب‌هایش همواره آرام است، و بر همین قاعده اگر دنیا را هم به نحو درست به انجام برساند، ابدیتش همواره آ‎رام خواهد بود. پس باید مواظب بود، حالا كه در نهایت، در یكی از این دو، یعنی الهام ملك یا القاء شیطان شخصیت خود را استحكام می‌بخشیم، در القائات شیطان خود را استحكام نبخشیم.
خویش‌راصافی كن‌از‌اوصاف‌خود

تا ببـینـی ذات پـاك صـاف خـود

بینــی انــدر دل علـــوم انبیــاء

بی‌ كتــاب و بی معیــد و اوستـا