تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

كوری قیامت، صورت فراموشی آیات الهی

می‌فرماید: اگر كسی از یاد من دوری كند، زندگی‌اش روی زمین تنگ می‌شود و به سختی می‌افتد. معلوم است چرا زندگی‌اش تنگ خواهد بود، شما اگر خدا را نخواهید و دنیا را بخواهید، مسلّم است كه روح شما با دنیا آرام نمی‌شود و فكر می‌كنید باید دنیای بیشتر به‌دست آورید تا آرام شوید، در حالی‌كه شما تجربه كرده‌اید، اگر كسی امكانات دنیایی زیادی هم داشته باشد، می‌بینید كه راحت نمی‌شود، بلكه باز امكانات بیشتری از دنیا را طلب می‌كند. این حالت یعنی هر چه در زندگی به او امكانات دنیایی بیشتری بدهید، باز زندگی برایش تنگ است، چون واقعاً دنیا تنگ است، پس هر كس از یاد خدا برود، حتماً در تنگنای زندگی قرار می‌گیرد. دو نوع تنگی هم در زندگی خود دارد؛ یكی از جانب آنچه دارد، كه چگونه آن‌ها را حفظ كند، و یكی هم از جانب آنچه ندارد كه تلاش ‌می‌كند به‌دست آورد، چون برایش آنچه دارد كامل نیست. حالا اگر كسی مدّنظرش پروردگارش قرار گرفت و او را مقصد و معبود قرار داد، به همة مطلوب خود رسیده است. اگر كسی خدا را بخواهد، پس می‌فهمد آنچه برایش مقدّر كرده است، همان برایش خوب است و به فراخیِ واقعی می‌رسد. چرا‌كه اوّلاً: خدا كمال بی‌نهایت است، پس هر چه می‌خواهد آنجا هست. ثانیاً: او حكیم است، پس آنچه را برای بنده‌اش تقدیر كرده است، همان چیزی است كه نیاز بنده‌اش بوده و لذا از آن زندگی راضی است، آن‌وقت در آن حالت، دیگر زندگی برای او تنگ نخواهد بود، این فراخیِ واقعی می‌شود. شما وقتی از چیزی راضی شوید، دیگر زندگی شما نسبت به آن چیز تنگ نیست، احساس فراخی و آسودگی می‌كنید. این است كه فرمود: «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْری» کسی که از یاد من دوری كرد، یعنی اگر انسان گرفتار دنیا شد؛ اوّلاً: زندگی‌ برایش پر از تنگنا است، ثانیاً: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ اَعْمی»؛ او را در روز قیامت كور محشور می‌‌کنیم، چون وقتی در این دنیا بوده سعادت خود را ندید، پس سعادت خود را در آن دنیا هم نمی‌بیند و نسبت به آن كور است و نمی‌تواند در مسیری قرار گیرد که به بهشت و لقاء الهی ختم شود.
«قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی وَ قَدْ كُنْتُ بَصیراً»؛(206)
سؤال می‌كند: پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردی، در حالی‌که من قبلاً بینا بودم.
باید از او پرسید در چه چیز بصیر بودی، در سعادت خود یا در دنیا؟
قیمت هر كالـه دانی كه چیست

قیمـت خــود را نــدانی ابلـهی

جان جمله علم‌ها این‌است، این

كه بدانم من كی‌ام فی یوم‌الدّین

در شناخت خودش و در فهم سعادتش كه بینا نبود، حالا در قیامت كه حقیقت خودش در صحنه است، حقیقت خودش را نمی‌بیند. کسی که در شناخت سعادتش و ابعاد ناب وجودی‌اش بینا نبود در قیامت با شخصیتی از خود روبه‌رو می‌شود که تمام استعداد‌های معنوی خود را بی‌جواب گذارده و با حقایقی که ما به ازاء آن استعدادهاست نمی‌تواند مرتبط شود و نور بگیرد. اگر در دنیا درست خود را می‌دید، می‌فهمید كه بنده است و باید بندگی خدا را پیشه كند و برای تحقّق بندگی باید اوامر و نواهی حضرت ربّ را بپذیرد و لذا تابع انبیاء الهی می‌گشت و با اسماء الهی و تجلیات آن اسماء مرتبط می‌گشت و لذا راه به سوی بهشت را که همان اسماء الهی است می‌شناسد. ولی این آدم که در دنیا از یاد حق إعراض نمود، در قیامت در شناخت بهشت بینا نیست، اصلاً بهشت را نمی‌بیند. چون در این دنیا بهشت را تجربه نکرد و چشم دیدن بهشت را که همان اُنس با اسماء الهی است در قلب خود رشد نداد و حالا نسبت به بهشت كور است، اما عذابش را می‌بیند. جهنّم را می‌بیند نامة اعمالش را می‌بیند، این‌كه می‌گوید: «لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی» یعنی آنچه که حق است و به واقع دیدنی است، نمی‌بیند، چون در دنیا چشم خدابین برای خودش درست نكرد. در نتیجه آن دنیا هم كه فقط نشئة ظهور حق است، چشم حق‌بین ندارد. چشمش باطل‌ها را می‌دید، آنجا هم كه باطل نیست. پس آن دنیا کور است و چیزی نمی‌بیند. شما در مناجات شعبانیه می‌خوانید: «وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبَنا»؛ خدایا! چشم‌های دل ما را باز كن، چون چشم‌های دل، چشم‌های حق‌بین هستند. چشمِ دنیایی حدّها و سطح‌ها را می‌بیند و وقتی چشم دل باز شد، انسان حق‌بین می‌شود و لذا در قیامت بینا محشور می‌گردد. انسان كافر در قیامت می‌گوید: «وَ قَدْ كُنْتُ بَصیراً»؛ خدایا! من در دنیا بینا بودم و چیزهای دنیا را می‌دیدم و حالا در اینجا كه آمدم چیزی نمی‌بینم.
علامه(ره) تعبیر خوبی در تفسیر این آیه دارند می‌فرمایند این‌كه خداوند می‌فرماید: «اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون»؛(207) آن‌ها در قیامت از پروردگارشان محجوبند. ولی از طرفی عذاب را می‌بینند و عذاب می‌كشند، پس این كوری مثل كوری دنیا نیست كه مطلقاً نبینند، بلكه نامة اعمال خود را كه حجّت را بر آن‌ها تمام می‌كند و نیز اوضاع هول‌انگیز آنجا را می‌بینند.
در ادامة آیه هست که جواب این‌كه می گوید: پروردگارا چرا مرا كور محشور كردی، در حالی كه در دنیا بینا بودم؟! خداوند می‌فرماید:
«قالَ كَذالِكَ اَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها، وَكذالِكَ الْیَوْمَ تُنْسی»؛(208)
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می‌فرمایند:
«خداوند فرمود: اگر امروز كور محشورت كردیم، عیناً به آنچه در دنیا كردی مجازاتت می‌كنیم كه آیات ما برایت آمد و فراموششان نمودی و آن‌ها را ندیدی و همان‌طور كه آیات ما برایت آمد و تو فراموششان كردی، امروز فراموشت كردیم و این حاصل اِعراض از یاد خدا و پشت‌کردن به هدایت خداوند است».
خداوند جواب می‌دهد: ما برای تو خودمان را در جلوة آیات الهی آوردیم و تو ندیدی و قرآنی هم كه موضوع را به تو متذكّر می‌شد و یادت می‌آورد، پشت سر انداختی، تو با فراموشی، آن را رها كردی. حالا صورت فراموشی آیات رب، كوری است، پس درواقع تو كوریِ خودت را از دنیا برداشته و اینجا آمدی. ما تو را كور نكردیم، كوری تو را به تو دادیم و در آن‌جا هیچ بهره‌ای از تجلیات انوار الهی به سراغ او نمی‌آید و خداوند هیچ نظری بر او ندارد.
«وَكذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسی»؛ و این‌چنین امروز فراموش می‌شوی. ما جزای فراموش‌كردن آیات الهی را كه متذكر یاد خدا بود، به تو می‌دهیم. تو در اینجا چیزی از خود نداری، جز همین فراموشی از حق را. مگر تو حق را فراموش نكردی؟ حق فراموش‌كردن در دنیا یعنی استقبال‌نکردن از شرایطی که حق بر قلب انسان تجلی می‌نماید، حال اگر این حالت را در قیامت بیاوریم، یعنی این‌كه حق بر ما تجلی نکند و این یعنی فراموش‌كردن حق، نه به معنای عمل و عكس‌العمل، بلكه به معنای عینیت، حق فراموش‌كردن را كه بیاورند در قیامت، یعنی در واقع حق به تو نظر نکند، چون با یاد حق در دنیا، نظر حق به قلب تو می‌افتاد و تو با اعمال دنیایی‌ات نتوانستی نظر حق به خودت را در قیامت بیاوری.
بنابراین همچنان‌كه علامه طباطبایی(ره) می‌فرمایند: داستان بهشت آدم، مثالی است كه سرنوشت آیندة یك‌یك فرزندان او را تا روز قیامت مُمثّل می‌كند. با نهی آدمی از نزدیك‌شدن به درخت، دعوت‌های انبیاء را ممثّل‌ كرد. و با نافرمانی آدم كه آن را «نسیان عهد» خوانده، نافرمانی فرزندانش را كه ناشی از نسیان خداست، ممثّل می‌كند. تنها فرق آدم(ع) و بنی‌آدم آن است كه آزمایش آدم قبل از تشریع شرایع بوده و نهی او ارشادی و مخالفت او ترك ‌اُوْلی بوده، ولی آزمایش بنی‌آدم بعد از تشریع دین و مخالفت آنان، نافرمانیِ امر مولوی است.
جنس آمدن در زمین، یعنی فراموشی یاد خدا. ولی دقّت كنید كه توبة آدم را قبول كرد و فرمود: «فَتابَ عَلَیْه وَ هَدی»؛ آدم توبه كرد و خدا هم توبه او را قبول كرد، پس معلوم است كه جبران این فراموشی در شرایط زندگی زمینی آدم، باید محقّق شود، كه جبران آن ذكر خداست و ذكر خدا یعنی قرآن و انجام دستورات آن.
ذكر، یعنی به یادآوردن آنچه كه تو فراموش كردی. یكی این‌كه فراموش كردی شیطان دشمن توست، و لذا با شریعت آن را جبران كن! پس اصلاً كلّ شریعت معنایش جز این نیست كه ما یادمان باشد كه حرف خدا این است كه شیطان دشمن شماست، و دیگر این‌كه حرف خدا این است كه: «یا آدَمُ! اَنْبِئْهُمْ بِاَسْمائِهِمْ»؛ ای آدم! اسماء الهی پیش توست، تو این‌ها را نشان بده، چرا به شجره چسبیده‌ای و به دنیا گرایش داری، تو در این دنیا آمدی كه نمایش اسماء و صفات الهی باشی و نه مشغول شجرة دنیا چرا این را فراموش كرده‌ای.
قدسیان یكسر سجودت كرده‌اند

جزء و كل، غرق وجودت كرده‌اند

ظاهرت جزو است و باطن كلّ كل

خویش را قاصر مبین در عین ذُل

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»