شما میتوانید نسبت به خانه سه نوع موضعگیری داشته باشید؛ یکی اینکه صرفاً نفسِ خانهخواستن برایتان مطلوب است، این میشود دنیاخواهی، و راه گستردهای برای ورود شیطان است. یكوقت سر به بیابان و غارها میگذارید و میگویید من نیاز به خانه ندارم، این میشود نابودکردن شرایط کمال، چون خانهخواستن و نیاز به سرپناه را برای دفع آزار گرما و سرما نمیتوانید در خود نابود كنید و اگر بهكلّی به آن بیاعتنایی كنید خود را از صحنة یک زندگی تعالیبخش خارج کردهاید. امّا میتوانید همین خانهخواستن را در یك انگیزة الهی استحاله كنید، مثل وقتی كه سگِ نجس در نمكزار میافتد و بعد از مدّتی نمك میشود و دیگر نجس نیست، خواستنها را میتوانید در بنـدگی الهی استحاله كنید و در راستای اهداف الهی نیازهای دنیایی را جواب دهید. آری! اضمحلال خواستنهای طبیعی ممكن نیست. نمیتوان کاری کرد كه دیگر نان نخواست، ولی میتوان این خواستنها را در دستگاه بندگی استحاله كرد و بندهوار نان خواست نه هوسوار. آنوقت نانخواستن و نانخوردن برایتان دیگر زینت دنیایی نیست تا شیطان بر آن حكومت كند، بلكه داشتن مایحتاج زندگی میشود. دیگر نهتنها این نانخواستن محلّ ورود شیطان نمیشود، بلکه مسیر رسیدن به قرب الهی است. آری؛ اگر صرفاً نان بخواهید، و با این کار بخواهید میل به داشتن دنیای بیشتر خود را در خود ارضاء کنید، این خواستن راه ورود شیطان است. ولی اگر همین نانخواستن را در مسیر بندگی خدا جهت دهید، چون یكی از راههای ادامة بندگی این است كه از گرسنگی نمیرید، و چون بندگی خدا را میخواهید، نان هم میخواهید. این خواستنِ نان در میدان بندگی، خواستن نان است در عین استحالهشدن آن در بندگی خدا. اینجا دیگر راه ورود شیطان نیست.