انسان از دو جهت دارای وسعت وجودی است؛ یكی از جهت «قبل از خلقت» و یكی هم از جهت «ابدیت و بودن همیشگی»، اینها دو جنبة وسعت انسان است. به گفته حكیمان، سعه و وسعت انسان «لا یَقِفْ» است، یعنی اصلاً در هیچ مرتبه از مراتب هستی تمام و متوقف نمیشود و هیچ مرحلهای از مراحل زندگیاش او را در آن مرحله محدود نمیكند. دقت كردهاید كه مثلاً وقتی در دوران كودكی هستید، شما كودكی خود را مینوشید و در واقع آن مرحله را مزمزه میكنید، ولی اگر كودكی شما را بنوشد، شما فقط كودك خواهید ماند، اما وقتی شما كودكی را بنوشید، از آن میگذرید و جوان میشوید و بعد جوانی را نیز مینوشید، و همچنان جلو میروید تا پیر شوید، پیری را مینوشید و میمیرید و مرگ را میچشید، نه اینكه مرگ شما را بچشد. قرآن میفرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، وَ نَبْلُوكُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ»؛(8) «هر كس مرگ را میچشد و شما را از این طریق به سختیها و راحتیها امتحان میكنیم - و این سیرِ چشیدن مرگ همچنان ادامه مییابد- تا به سوی ما برگردید».
پس شما مرگ را میچشید، همچنان كه جوانی را چشیدید. و لذا نه در چشیدن جوانی، در آن حالت متوقف شدید، و نه در چشیدن مرگ، در مرگ و نابودی، متوقف میشوید، بلكه همچنان سیرِ چشیدنها ادامه مییابد. و لذا از دریچه چشیدنِ مرگ به برزخ میآیید و همچنان تا ملاقات خدا جلو میروید. شما مرگ را چشیدید، همین طور كه شما آب را میخورید، نه آب شما را. اگر آب شما را بخورد، شما نابود میشوید و آب میماند. ولی اگر شما آب را بخورید، آب میرود و شما میمانید. و این است معنی «سعة وجودی» انسان، كه در هیچ مرحلهای تمام نمیشود، در هر مرحلهای از مراحلِ سیر خود، مرگ را می چشد و گذر میكند، چون نفس انسان مادی نیست كه فرسایش و مرگ در آن حاكم باشد. به گفته فیلسوفان، نفس انسان یك حقیقت وجودی است، مثل دیوار و سنگ و انواع ماهیات نیست كه وجودش اعتباری باشد، بلكه یك نوعِ از «بودن» است. شما به اعتبار نفس خودتان، بودن هستید، منتها بودنی به بودن خدا، و نه بودنِ بالذّات. ولی به جهت مجردبودنتان، این بودن خلاصشـدنی و تمامشدنی نیست. آری! «سوار چون كه به منزل رسد پیاده شود». انسان وقتی كه به قیامت رسید، بودنش وسعت مییابد و قیام ابدی پیدا میكند، دیگر گذر كردنش به انتها رسیده است و دیگر بودنش همراه با شدن نیست. قرآن میفرماید كه انسان پس از سیر از قبر و برزخ و آمدنش در قیامت، در یك قیام و بقاء دائمی است، «فَاِذَاهُمْ قِیَامٌ یَنْظُروُنَ»؛(9) این نوع بودن كه در قیامت برای هر كس حاصل میشود، یك نوع حضور و بودن كاملی است كه دیگر تغییر و سیر در آن نیست. جوانی در یك انسان جوان، «قائم» است، ولی «قیام» نیست. یعنی آن جوانی به عنوان یک واقعیت وجود دارد، دروغ نیست، اما آن، نهایتِ بودن نیست. پیری هم در یك انسانِ پیر «قائم» است، ولی «قیام» نیست. مثلاً میگوییم «زیدٌ عادلٌ» یعنی زید عادل است. اما یك وقت میگویی «زیدٌ عدلٌ»؛ یعنی، زید آن قدر عادل است كه خود عدل است. در قرآن هم میفرماید: چون در «صُور» در مرتبه دوم دمیدیم، در این حالت تمام اهل قیامت، عین قیام میشوند «فَاِذَاهُمْ قِیَامٌ یَنْظُروُنَ» انسانها در عین قیام شدن، ناظر صحنه قیامت خواهند بود و هستی را نظاره میكنند.
بیان علامه طباطبایی(ره) این است که قرآن میفرماید: «ای انسان! تو با این سعة وجودی و این شرایط رشدی كه داری، كفر ورزیدن شأن تو نیست»، منظور از سعة وجودی، این وسعتی است كه انسان تا ابدیت دارد. بعد ادامه میدهند: «زیرا مسیر حیات تو از گِل مرده شروع شد تا آنجا كه انسانِ تمام عیار شدی، با روح و روانِ فوق جسم و جسمانی».
چرا «فوق جسم و جسمانی»؟ چون خود قرآن در مورد انسان میفرماید: «فَاِذا سَوَّیْتُهُ»؛ چون بدن او را در دوره جنینی آماده و متعادل كردیم«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی»؛(10) و از روح الهی در آن دمیدیم. پس از این جهت هم انسان دارای سعة وجودی است؛ و یا اینكه قرآن میفرماید: «ثُمَّ اَنْشَأْناهُ خَلْقاً اخَر»؛(11) پس از آماده كردن بدن، یك خلقت دیگری را برای انسان بهوجود آوردیم، اشاره به این بُعدِ فوق جسمانی انسان دارد و در یك كلمه میخواهد وسعت انسان را به او متذكر شود تا بعد به او بگوید آری از گِل شروع شدی، اما بنا نیست در گِل متوقف شوی، بلكه «در همین زمین باید تكامل خود را شروع كنی». پس حیات زمینی آدم، بستر حیات تكاملی آدم است و نه حیاتی كه زمین مقصد آدم شود. میخواهند اثبات كنند كه حیات آدم از زمین شروع میشود، ولی به زمین ختم نمیشود. علامه(ره) در ادامه میفرمایند:
«بله باید تكامل خود را از زمین شروع كنی تا به مرحله فوق ماده برسی، و آنگاه كه آماده شدی و تكامل لازم را یافتی، فرشته مرگ تو را میگیرد بدون كم و كاست، و این صراط و راهِ هستی توست» چون در آخر آیه 28 سوره بقره فرمود: «ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُون» سپس به سوی حق برمیگردید، چون بناست منزل تكامل را طی كنی، نه اینكه آن را مقصد بگیری و به تكاملی مافوق زندگی زمینی فكر نكنی».
سپس در تفسیر آیه مورد بحث در ادامه میفرمایند:
«پس اینكه میفرماید «خَلَقَ لَكُم» یعنی این تسخیر زمین برای شما انسانها، و استواء و پرداختن به آسمان برای شما، و آن هم هفت آسمان، همه برای حضور زمینی و سیر و مسیر این حضور است، تا این حیات زمینی درست به انجام برسد».
در واقع این آیه خطاب است به انسان كه مواظب باش در این زمین با این همه برنامه كه برای تكامل تو ریخته شده است، در غفلت زندگی نكنی، و از مقصد و مقصود اصلی زندگی زمینیات باز بمانی. آیه میخواهد شعاع عمل انسان را در هستی به او گوشزد كند كه درست است عمل و فعالیتهای انسان در زمین و در زندگی زمینی انجام میگیرد، ولی در حد زمین نمیماند، بلكه زمین گهوارهای است برای تربیتی كه انتهایش ملاقات ربّالعالمین است، هر چند این تربیت و شایستگی از زمین آغاز میشود. پس رسیدیم به این نكته بسیار مهم كه اگر انسان معنی و فلسفة بودن در زمین را بشناسد، زندگی خود را درست شكل میدهد.