تفكر وقتی شكل میگیرد كه ما وجود ریشهدار خودمان را در ابتدای خلقت بتوانیم بشناسیم و ارزیابی كنیم. اینكه شنیدهاید میگویند دیدِ فلان مؤمن حكیمانه است، یعنی او این حیات دنیایی را به مبدء و اصل آن وصل میكند. بعضیها اصلاً نمیدانند كه از كجا شروع شدهاند. بعضیها میدانند ولی نمیتوانند زندگی این دنیایی را به زندگی بهشت نزولی وصل كنند. میخواهم بگویم این امر مهمّی است كه انسان تلاش كند معنی امروزین خودش را به آن آستانههای دور حیاتِ بهشتی اولیه خودش بكشاند.در این صورت است كه حكیم میشود و بهخوبی میتواند در این دنیا انتخابهایش را مدیریت کند تا در نتیجة مدیریت صحیح در انتخابها، خطرهای بسیاری از او دفع شود و از میلهای پوچ و سرگردان نجات پیدا كند.
فرمود: ای آدم! در عینی كه در این بهشت با انواع نعمت ها روبه رویی باید متوجه باشی كه خدای تو در این بهشت، تو را بیدشمن نگذاشت؛ و بدان شیطان سراغ تو میآید. آری؛ «وَ یا ادَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّة» تو و همسرت در این بهشت باشید، ولی دوچیز در این بهشت با تو هست، یكی شیطان و یكی هم ممنوعیتِ نزدیكی به این درخت.
پس در مورد بهشت اولیه سه نكته مطرح است؛ یکی اینکه ای آدم! تو در شرایطی هستی كه با آن شرایط میتوانی در حضور حق خوش و راحت باشی. دیگر اینکه دشمنی در كنار تو هست كه باید مواظب او باشی و حرفهای او را از موضع حرفهای دشمن خود بدانی. و سوم اینکه در متن این شرایطی كه میتوانی راحت باشی، یك ممنوعیتی هست و آن نزدیکنشدن به این درخت است كه «وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» باید به این درخت نزدیك نشوید. در واقع باید بعضی از گرایشهای خود را كنترل كنید و در دل این راحتیها كنترلی هم هست و باید آن را رعایت كرد بهطوری که باید در عمل یكجاهایی ترمز داشته باشی، یكجاهایی هست که اگر مواظب آن جاها نباشی شخصیتت مختل و ذهنت خراب میشود. جایی که انتخاب تو تحت تأثیر عوامل ضد تو است، و آن همان جایی است كه شیطان ذهنت را خراب میكند و انتخابهایت را به انحراف میکشاند.