قرآن میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذاهُمْ مُبْصِرُون»؛(224) اهل تقوا آنچناناند که هرگاه وسوسهای از شیطان به آنها برسد، هوشیار شده، و در همان لحظه بینا میگردند، كه نظر را باید به محبوب حقیقی خود بیندازند. اهل تقوا وقتی كه شیطان میآید دور قلبشان طواف كند تا راهی برای ورود بیابد، متوجّه میشوند و شیطان را با شعور قلبی خود میبینند و اهل بصیرت میشوند كه عجب این چه وسوسه زشتی است كه میخواهد مرا به خود جذب كند و از محبوب قلبم غافل كند! روی این حالت که آیه فوق متذکر میشود، كار كنید و خودتان را از معصیت نجات دهید. یاد بگیرید در هر حال و به هر بهانه به یاد محبوبتان بیفتید. برای حضرت یعقوب(ع) خبر آوردند كه ظرف طلای عزیزمصر را از بار شتر بنیامین درآوردند: «یا اَبانا اِنَّ اِبْنَكَ سَرَقَ»؛ ای پدر! بنیامین دزدی كرده است، «وَ تَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا اَسَفی عَلی یُوسُفَ»؛ به آنها توجّهی نكرد، و گفت: وای و وای، دلم در هوای یوسف است!! ملاحظه میكنید كه در هر حادثه به یاد محبوبش كه عامل تسلّی قلبش است میافتد، حادثه از این بدتر نمیشود كه خبر بیاورند بنیامین دزدی كرده است و او را گرفتهاند، باز دلش به سوی محبوبش میرود. شیطان هم با مؤمن همین كار را میكند، حادثه میآفریند تا ذهن و دل او را از محبوب حقیقیاش بگرداند، ولی مؤمن یاد محبوبش میافتد و همانطور كه آخر بار یوسف(ع) چشمهای حضرت یعقوب(ع) را بینا كرد، در آخر آیه فوق میفرماید: یاد خدا، انسان باتقوا را بینا میكند، « فَإِذاهُمْ مُبْصِرُون».
یاد خدا آثار خوبی برایتان دارد: اوّلاً؛ به نور آن، شیطان را میشناسید، متوجّه میشوید كه قصد ورود به قلبتان دارد، ثانیاً؛ چشم بصیرت پیدا میكنید، بیخودبودن خیلی از چیزها را كه آدمهای عادی آنها را زندگی میدانند میبینید. الآن شاید اكثر كارهای مردم برایشان فایده ندارد، بیخود و پرزحمت است. آدم اگر این را به كمك یاد خدا و دلسپردن به خدا ، ببیند و به قلبش برساند، خیلی خوب است.
قرآن میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا»آنهایی که اهل تقوایند، آنهایی كه حریم قلب خود را از انحرافات و هرزگیها حفظ كنند - چه انحرافات فكری و چه انحرافات عملی- آن کسانی که اهل تقوا هستند، «إذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ» وقتی كه شیطانی از نوع طائف، كه كارشان طواف در اطراف قلب انسانها است، به آنها نزدیك میشود، او را میشناسند، پس معلوم است اینجا شیطان نزدیك میشود، آن هم یك نزدیكی خاص، یعنی یك نوع «مَسّ» و چسبیدن و یگانـه شـدن مطرح است، مثـل تعـلّق اسـت. وقتـی كـه به این شكل نزدیك میشود و میخواهد با انسان یك نحوه یگانگی و آشنایی بهوجود آورد، میفهمند، «فَإِذاهُمْ مُبْصِرُون»؛ چون با محبوب دیگری یگانه شدهاند، محبوبهای مجازی جلوه و جذبهای نمیتوانند داشته باشند، تازه وسیله میشود كه انسان متوجّة محبوبش شود، اینجاست كه میتوان گفت: «خواست شیطان بد كند با من، ولی احسان نمود!»
پس نتیجه میگیریم كه اینها به جهت تقوایی که دارند، حضور شیطان را در قلب خود میفهمند، در واقع اینها كسانی هستند كه به جهت تقوایشان میتوانند خطورات قلبشان را کنترل كنند و میفهمند کدامیک از آنها شیطانی است و راه فهم آن هم که مشخص شد و آن تقوا است و لذا با آن تقوا و با شناختن آثار شیطان در رفع آن میکوشند. «تقوا» ملكهای است كه انسان به نور توحید بتواند انحرافات و هرزگیهای شخصیت خود را كنترل كند، و این ملكه با حاكمیت حكم خدا بر اعمال و افکار، آرامآرام برای انسان بهوجود میآید.