پس فلسفة ماندن روی زمین را برای ما روشن فرمود كه از خود شما شروع شد، و در آیه بعد میخواهد ما را هدایت كند كه ای فرزندان آدم! در این زمین شرایط رفع و جبران آن عریانی را برای شما فراهم آوردیم و این شما و این دینی كه به كمك آن بتوانید عریانی به جهت نزدیكی به شجره را جبران كنید و در زندگی زمینی بتوانید آن جنبههای شهوانی را بشناسید و از آن فاصله بگیرید. میفرماید:
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْكُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِكُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِكَ خَیْرٌ ذَلِكَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ»(119)
علامهطباطبایی(ره) در شرح این آیه میفرمایند:
«یعنی ای فرزندان آدم! ما برای شما لباس آفریدیم تا زشتیهای شما را بپوشاند و زینت شما باشد و لباس تقوی كه لباس باطن است و انسان را از گناه كه باعث رسوایی اوست، نجات میدهد، بهتر است. زیرا در باطنِ انسان معایبی است كه آشكاری آنها رسوایی، و لباس آن، تقوی است و خدایی كه انسانها را هدایت كرده تا با لباس و آرایش خود، عیبهای ظاهری خود را بپوشانند با آیات الهی از طریق پیامبر خواسته عیبهای باطنی آنها هم ملبّس و پوشیده شود و آشكار نگردد».
خداوند میفرماید: در شرایطی بودی كه سراسر پوشش بود و اصلاً عیبی برایت ظاهر نبود، ولی با نزدیكی به نهی خدا از آن شرایط خارج شدی و عیبهایت ظاهر شد و گرفتار زندگی زمینی شدی و حالا دو نوع عیب رو در روی تو قرار گرفت. یكی عیبهای جسمی كه در عالم جسم با آن روبهرو هستی كه با هدایت فطری تو به سوی پوشاندن این عیوب، به كمك لباس، این عیب را پوشاندی، و عیب دوم هم به كمك هدایت توسط پیامبران، زمینه پوشاندنش برایت فراهم گشت. شرایطی برایتان در جسم و روح فراهم كردیم كه زشتیهای خود را بپوشانید، چه چیزی بهتر از شریعت، عیبهای ما را میپوشاند؟ چون در آیه میفرماید: ما لباس نازل كردیم. مگر نگفت این آدم نظر كرد به شجره ممنوعه كه عرض شد جنبة شهوانی زندگی بود، حالا چیزی را نازل كرد كه ما را از نگاه به جنبههای شهوانی آزاد كند.
بعضی از انسانها همه چیز را در عالم شهوات میبینند، حتی تمام مردان و زنان را، غذا هم كه میخواهند بخورند جنبة شهوانی آن را میبینند. برای همین اگر بگویید بفرمایید نان و ماست بخورید، میگوید فایده ندارد. فایده ندارد، به این معنی نیست که انسان را سیر نمیكند و یا سالم نگه نمیدارد، بلكه فایده ندارد به این معنی است که شهوات و میلهای مرا ارضاء نمیكند. مثل آدمهایی كه جلسهای را میروند تا سرگرم شوند، اگر در آن جلسه كم جُك گفته شود، میگویند سرگرممان نكرد. اینها زندگی را وارونه فهمیدهاند، متوجه نیستند علت بیرون افتادن از آن بهشت همین نوع نگاه بود. حالا به جای اینكه در این دنیا نگاهشان را نسبت به زندگی عوض كنند، باز با همین نگاه كه منجر به هبوطشان در این دنیا بود، زندگی را ادامه میدهند و در نتیجه دائم از راحتیها به سوی سختیها هبوط میكنند.
میگوید: ای بنی آدم! حالا كه به زمین آمدید، من برایتان وسیلهای آوردم كه به واسطة آن به زشتیهایتان نظر نكنید و زشتیها نظرتان را جلب نكند. «لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِكُمْ وَرِیشًا» زشتیهای شما را میپوشاند و یك شخصیت پسندیدنی به شما میدهد. نمیدانم هنوز متوجه شدهاید كه جنبههایی از معنویت در شما هست كه خطر غفلت از آن را دارید، چنانچه مواظب باشیم تا جنبة معنوی ما مورد غفلت قرار نگیرد، از غذا صرفاً لذتش را نمیبینیم، بلكه خوردن و نتیجهاش را نیز در نظر داریم تا با رفع گرسنگی به اهداف معنوی خود مشغول شویم. اگر صرفاً لذت غذا را دیدید، به یك غذا و دو غذا بسنده نمیكنید، به دنیای لذت میروید و در نتیجه زشتیهای پنهان آشكار میگردد و حركات و سكناتی از ما ظاهر میشود كه تصور آن را هم نمیتوان كرد. اما كسی كه قلبش را شریعت بگیرد اصلاً زندگیاش اینطور نیست كه عنان زندگی او به دست شهوات و امیال بیفتد.
مرحوم آیتالله فاضل تونی كه استاد عرفانِ آیتالله جوادیآملی«حفظهالله» بودهاند؛ میفرمایند: «من دو سال ماه رمضان، سحر و افطار نان و پیاز خوردم، غیر از دوشب كه نان و ماست خوردم». فكر نكنید از آن وضع غصه میخورده است، مطمئن باشید غیر از همین نان و پیاز در ذهنشان نمیآمده تا طلب و تمنّای آن را بكنند. چون پردة شریعت غیر آنچه را خدا برای آنها قرار داده است پوشانده و راه تغذیه از طریق نظر به جمال محبوب را برایشان باز كردهاست.
میفرماید: ای انسان این شریعت دو كار با شما میكند؛ یكی اینكه زشتیهای تو را میپوشاند «لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِكُمْ»، دیگر اینكه یك جمال و زیبایی و شخصیتی پسندیدنی به شما میدهد «ریشاً» یعنی جمال. پرندهها را دیدهاید كه پرهایشان دو كار میكند هم از سرما و گرما حفظشان میكند، و هم زیبایشان میكند. میگوید: شریعت با تو اینكار را میكند. هم مانع حكومت زشتیهای وجود انسان میشود، و هم جمال و زیباییِ شخصیتی به او میدهد. و بعد میفرماید: «وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِكَ خَیْرٌ»(120) چون شریعت را برای زندگی خود پذیرفتید، و پوشش ظاهری خود را حفظ كردید، تازه به یك تقوایی میرسید كه آن خیلی بهتر است و با تبعیت از آن یك شخصیت كنترل شده نصیب شما میشود و از آن حالتِ حكومت میلها كه در آن بهشت شما را لغزاند، نجات پیدا میكنید و دیگر دستگیرههای شیطان را از حیات خود ریشهكن خواهید كرد و لذا هرچه بیشتر به دین نزدیك و نزدیكتر میشوید و در نتیجه هرچه بیشتر از زشتیهای پنهان خود نجات مییابید.
اصل دین همان تقواست. میفرماید: لباس آوردیم كه زشتیهای شما را میپوشاند. شما دیدهاید یك آدم همین كه مسلمان است خیلی از زشتیها را انجام نمیدهد. حالا اگر متقی شد خوبتر و كاملتر از زشتیها حذر میكند. بعد میفرماید: «ذَلِكَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ» اینكه دین وسیلهای است تا زشتیهای شما پنهان باشد، و اینكه دین آمده است تا شما را به جمال برساند، این خود از آیات الهی است. و اگر مردم متوجه چنین نكتهای بشوند، امكان دارد بیدار شوند یعنی «لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ» شاید بیدار شوند كه چه تأثیر عظیمی در دینداری نهفته است و در این راستا معنی خودشان را در این دنیا درست بفهمند و جایگاه و نقش تقوا را در زندگیشان درک کنند و از لباس تقوا كه همان عنانگیری و كنترل هوسها است به خوبی استفاده كنند. ببینند همانطور كه این لباس عادی را برایشان تهیه دیدیم تا عیوب جسمانی خود را بپوشانند، در همین راستایِ عیبپوشی، دین برای آنها آوردیم كه با تبعیت از دین و به دست آوردن ملكة تقوا، از عیوب باطنی خود آزاد شوند. جا دارد كه در قسمت آخر آیه زیاد دقت بفرمایید كه میفرماید: «ذَلِكَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ» و بفهمیم سنت عیبپوشیِ خداوند و آزاد كردن از عیبهایمان، یك سنت همه جانبه است و هرچه به دین خدا با تمام وجود نزدیك شویم بیشتر از این سنت عزیز بهرهمند میگردیم همچنانکه در طرف مقابل این قاعده هرچه به شجرة ممنوعه و عالم کثرت بیشتر نزدیک شویم بیشتر بیآبرو میگردیم. بعد میفرماید:
«یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ».(121)
علامهطباطبایی(رحمةاللهعلیه) میفرمایند:
«یعنی ای فرزندان آدم: بدانید برای رفع معایب، لباس تقوا را كه همان فطرت است به شما پوشاندیم، پس مواظب باشید این جامه خدادادی را شیطان با فریب بیرون نیاورد، همانطور كه از تن پدر و مادرتان درآورد. كندن لباس برای نمایاندن عورت بود تا هر انسانی اگر فریب شیطان را نخورده و از لباس تقوایش بهدر نیامده، در بهشت سعادت بماند. شیطان و قبیلهاش شما را از طریقی میبینند كه شما آنها را نمیبینید و لذا راه نجات بسیار باریك است. و خداوند در ادامه آیه میفرماید: ما شیطان را اولیاء افراد بیایمانِ به آیاتمان، كه به پای خود به دنبال شیطان میروند، قرار دادیم و قدرت و ولایت شیطان در فریب دادن اوست و از طریق همین فریب، كارهایش را میكند، البته اگر موفق به فریب شد».
پس در واقع خداوند در این آیه میفرماید: ای فرزندان آدم شما هم همان موقعیت را دارید و هم اكنون در معرض فریب شیطان هستید، همانطور كه پدر و مادر شما در معرض فریب شیطان قرار گرفتند و از بهشت بیرون آمدند و از پوشش عیوبشان محروم شدند. پس معلوم است شیطان همواره با ما هست و دائم در حال فریب دادن ما است تا لباس دین را كه نمایش پایداری بر فطرت است از ما در آورد. مثل همین آدمهای غیر متدین كه مزاحم حال دیگراناند، میبینید لباس شهوت به تنشان است و لباس دین را در آوردهاند، اینها نمونهای از كار شیطاناند.
چنانچه ملاحظه میكنید؛ آدم و حوا را با اینكه در بهشت هستند, به عنوان پدر ومادر ما مطرح میفرماید؛ در حالیكه از نظر جسمی، آدم و حـوای روی زمیـنْ پدر و مادر جسـمیِ ما هستند. حال شاید میخواهند ما را متوجه آن اصلی از همه زنها و مردها كنند كه اصل پدر و مادر اولیه ما هم بودهاند و به این اعتبار، پدر و مادر ما هم حساب میشوند. و یا مسئله نمایاندن باطن به ظاهر است كه هرچه باطن ظهور بیشتری پیدا كند جنبه كثرت در آن شدیدتر میشود به طوری كه آیه 1 سوره نساء مسئله نفس واحده را مطرح میكند كه از آن نفس، زوجش را خارج كردند و بعد آن نفس واحده را در آیه 31 سوره بقره مطرح مینماید كه همه اسماء را به آن آموخته است كه مسلّم این نفس واحده؛ یعنی آدم در این مقام، جامع همه زنها و مردها میباشد حالا در یك مقام این نفس واحده ظهور بیشتر میكند و اولین مقام كثرت در آن ظاهر میشود كه آن عبارتست از ظهور آدم و حوا كه به این اعتبار در این حال پدر و مادر همه انسانها میشوند و از این نفس واحده كه زوجش نیز از آن خلق شده، همه انسانها ریشه گرفتند و مرحله كثرت بعد از كثرت یا ظهور بعد از ظهور محقق شد و لذا آیه اول سوره نساء میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیرًا وَنِسَاء...» یعنی ابتدا نفس واحدی بودید كه حامل همه انسانها میشد ولی به صورت وحدت، ولی همچنان سیر پیدا كرده و باطن آن نفس واحد به صورت كثرت در آمد كه این نحوه از وجود را در اصطلاح فلسفه میگویند: «بسیطُ الحقیقةِ كُلُّ الْاَشیاءِ و لَیسَ بِشَیءٍ مِنها» یعنی حقایق بسیط، همه اشیاء هستند ولی به صورت مجزا هیچكدام از اشیاء نیستند. مثل نور بی رنگ كه همه هفت نور هست ولی هیچكدام از آنها به صورت مجزا در نور بی رنگ نیستند, پس حقیقت آدمیت یك حقیقت واحد است كه همه آدمها هست ولی هیچكدام از آنها هم به طور مجزا نیست، ولی در مرحله ظهورِ بطون، اولین ظهور؛ ظهور آدم و حوّا است كه این آدم و حوّا یك اصلی دارند كه آن آدم است - همو كه همه اسماء به او آموخته شدهاست- حال؛ آدم و حوا كه در بهشت بودند، اصل وحقیقتِ آدم و حوّای زمینی هستند. و جسم ما از جسمِ آدم و حوّای زمینی است و حقیقت ما، همان آدم و حوای بهشتی است. آدم و حوّای زمینی اولین ظهور آدم و حوّای بهشتی است و میشود از یكی به دیگری منتقل شد، یعنی از آدم و حوّای زمینی به یك اعتبار به آدم و حوّای بهشتی منتقل شد و بر عكس.