تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

راه ورود شیطان

اول فرمود: «فَكُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا»(113) در بهشت هرچقدر دلتان می‌خواهد بخورید و استفاده كنید. و بعد فرمود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی در این استفاده كردن، ایستگاه كنترلی هم هست. ملاحظه می‌فرمایید که عمل استفاده‌کردن را سدّ نکردند، بلکه آن را كنترل كردند. بعد می‌فرماید پس از دادن چنین امکاناتی به آدم و آدمیت، شیطان كار خود را شروع كرد، طوری نیست شیطان شروع كند، بنا شد تو بیدار باشی كه شیطان را بشناسی و بپذیری که کنترل داشته باشی و به هرچیزی نزدیك نشوی. شیطان بدون آن‌که بداند ضعف‌ها و بدی‌های وجود ما را برای ما آشكار کرد. و آن توجه به چیزهایی است كه از یك جهت برای ما بد و نقص است و ما هم به آن‌ها نظر نداریم. كار شیطان همین است كه نقص‌هایی را كه مهم نیست بر ملا كند و ما را بدان مشغول نماید.
سؤال: آیا اشكال دارد كه ما عیب‌هایمان را بفهمیم و متوجه نقص‌هایمان بشویم؟
جواب: خیر، اشكال ندارد ولی یك وقت ما آنچنان در رؤیت حق و حقایق عالم غیب مستغرق هستیم كه اصلا متوجه این نقص های فرعی نیستیم و به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) «به جای این‌كه با چیزی غنی شوی، از آن چیز غنی می‌شوی» آنچنان در رؤیت حق به سر می‌بریم كه متوجه نیستیم این‌ها را نداریم، به همین جهت هم می‌گویند با ثروتمندان رفت و آمد نكنید، چون در آن شرایط كه آن‌ها دنیا را به رخ شما می‌كشند و شما هم به آن توجه می‌كنید، از حالت معنوی خود خارج می‌شوید و طلب شما همان چیزهایی می‌شود كه اهل دنیا برای خود كمال می‌دانستند، و در واقع با نزدیك‌شدن به این‌ها خودتان را عریان می‌یابید. پس ملاحظه می‌كنید كه اشكال ندارد انسان متوجه عیب هایش شود ولی كار شیطان و نزدیكی به شجره، توجه دادن به عیوبی است كه در واقع عیب نیست، در نور دیدار حق اصلا این‌ها نقص نبود تا ما حواسمان را متوجه آن‌ها بكنیم، بحث آیه در رابطه با این‌گونه عیب‌هاست که پیدا شد و آن‌ها را مشغول خودش کرد.
به طور مثال الآن اگر یك جوان مسلمان مؤمن در خیابان با یك نامحرم لااُبالی روبه‌رو شود، اگر توجهی به او نكند، میلش تحریك نمی‌شود. درست است كه آن جوان این میل را به صورت غریزی وخدا دادی دارد، ولی اگر به شرایط تحریك این میل توجه نكند مشكلی برایش پیش نمی‌آید و هر وقت هم شرایط ازدواج برایش پیش آمد، ازدواج می‌كند و به میلش جواب صحیح می‌دهد. اما اگر به آن میلِ انحرافی توجه كند، وقتی هم ازدواج می‌كند، درست به این میل نگاه نمی‌كند و جایگاه آن را نمی‌شناسد، هرچند ازدواج كرده‌است و لذت هم می‌برد، ولی هنوز بازیچة آن توجهاتی است كه به نامحرمان انداخته. این انسان معنی وجود همسر را در زندگی اش گم می‌كند و از او جز وسیلة ارضای شهوت چیز دیگری را در زندگی كنار خود نمی‌شناسد. قرآن فرمود: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»(114) برای شما از جان خودتان همسرانی خلق كرد كه در كنار آنها آرامش داشته باشید، و بین شما و همسرانتان مودّت ودوستی و رحمت قرار داد.
ملاحظه می‌كنید كه در آخر آیه فرمود؛ بین شما «مودّت» و «رحمت» قرار دادیم. ولی اگر انسان نگاه خود را به همسر خود با نگاه‌های حرامی که به نامحرمان انداخت، خراب کرد، هیچ‌وقت نور «مودّت» و «رحمت» بر قلب او تجلی نمی‌کند.
«مودّت» یك نوع محبت زیبا و پاك و متعالی است و غیر از «هَوی» است كه همان میل غریزی و طبیعی است. می‌فرماید: در شرایط ارتباط صحیح با همسر «هوی» و هوس حاكم نمی‌شود بلکه «مودت»(115) و «رحمت» حاكم می‌شود. رحمت یك نوع ایثارگری نسبت به همدیگر است، و به همین جهت هم اسم منزل را مسكن گزاردند، چون در مسكن كه زن و مرد كنار همدیگر هستند آن آرامش خدادادی، همراه با «مودت» و «رحمت» جریان دارد. حالا این را در نظر بگیرید و با شرایط جدید كه زن و مرد فقط از جنبه ارضای میل جنسی به همدیگر می‌نگرند مقایسه کنید، گویا این نوع همسران با این‌که در خانة خود زندگی می‌کنند ولی مسكن ندارند، صبح هر دو از خانه بیرون می‌روند و تا شب جدای از همدیگر زندگی را می‌گذرانند. این‌ها خود را از زندگیِ زیبایی که خدا برای انسان‌ها قرار داده است محروم كرده‌اند و چون با این نوع بودن در كنار همدیگر جانشان به آرامش نمی‌رسد و آن مطلوب خود را به دست نمی‌آورند. از طریق جمع‌كردن برگ و پزهای فرعی می‌خواهند یك طوری این نقیصه را جبران كنند. این یك مثال بود برای اینكه ببینید چطوری معنی زندگی را در یكی از قسمت‌های زندگی مثل رابطة دو همسر گم می‌كنیم، در مورد سایر فعالیت‌های زندگی هم موضوع به همین شكل است.
یك وقت است كه شما غذا می‌خورید تا سیر شوید و از مزاحمت گرسنگی خود را آزاد كنید، یك وقت ممكن است به صِرف ارضای میل غذاخوردن، غذا بخورید كه در حالت دوم، صِرفاً لذت مدّ نظر شماست. یعنی غذا برای شما و در منظر شما، چیزی برای سیركردن شما نیست، شخصیتش، شخصیت لذت بردن شماست و به ماورای آن نظر ندارید. اهل دنیا از غذا لذت را می‌خواهند، یعنی اصلاً غذا را نمی‌بینند، لذت می‌بینند. مؤمن هم غذا می‌خورد، اما از آن جهت كه او را به هدفی بلند می‌رساند. می‌خواهد سیر باشد تا بتواند بندگی كند. كسی كه صرفاً لذتِ از شهوت و لذت از غذا را زندگی می‌داند، به‌راحتی با وسوسه‌های شیطان بازی می‌خورد و فقط با وسوسه شیطان زندگی می‌كند. پیداشدن زشتی‌ها كه فرمود با نزدیك شدن به شجره برای آنها پیدا شده همین حالت است، چون فقط خود را نیازمند به آن لذت می‌بیند و سعی می‌كند برای رفع آن نیازِ كاذب و عریانی غیر اصلی، برگ‌ها و اسباب‌ را گرد آورد و به خود بگیرد. پس غذا زشت نیست. این‌كه ما از غذا آنچه باید بگیریم را نگیریم و در غذا بمانیم زشت است. شیطان؛ غذا را از ما می‌گیرد و لذت را به ما می‌دهد. خودتان می‌دانید كه غذا برای این است كه ما سالم و توانمند بمانیم، در حالی‌كه اكثر مردم از غذاهای خوشمزه‌ مریض هستند. یعنی درست عكس آن چیزی كه باید با غذاخوردن نتیجه بگیریم، نتیجه می‌دهد. یعنی غذا كه برای ادامة سلامتی است، عامل ایجاد بیماری شد. عیناً سایر میل‌های شهوانی هم همین‌طور است. کار شیطان این است كه نگاه درست به مسائل را از ما بگیرد و نگاه باطل را جایگزین آن كند و نگذارد جایگاه اصلی امورات درست دیده شود و یك جایگاه دروغین از آنها در ذهن ما به‌وجود می‌آورد، و در این صورت است كه همان میل‌ها برای ما به عنوان نقص دیده می‌شود. شبیه ظهور عیب‌هایی كه قرآن در مورد آدم و حوّا می‌فرماید: «لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»(116) پس شیطان آن‌ها را وسوسه کرد تا نقص و عیب‌هایشان نمایان گردد. یعنی آنچه از نقص‌ها كه برایشان پوشیده بود، آشكار شد. خودشان را از جهت بعضی امور ناقص و معیوب دیدند و آن عیوب برایشان آشکار شد و یک عریانی نسبت به لذات وَهمی و خیالی در خود یافتند. حالا دربه‌در به دنبال راهی‌ هستند كه این نقص‌ها را جبران کنند، بشر می‌خواهد با به‌دست آوردن راه‌های لذت‌بردن، نقص‌های نداشتن لذّات وَهمی را جبران كند. شیطان جنبه‌ای از نیاز به غذا و شهوات را در جلو چشم ما می‌گذارد كه از آن منظر برای ما نقص و عیب محسوب شود و در نتیجه از طریق وسوسة شیطان آن وجهی از پدیده كه با نگاه الهی اصلاً در منظر ما نبود، در منظر ما قرار گرفت؛ چون از آن جهت چیزی نبود كه ذهن و فكر ما را به خود جلب كند. معلوم است آدم غذا كه می‌خورد چون مزه دارد بزاق دهان ترشح می‌شود و فضای دهان را مرطوب و غذا را نرم می‌کند. و شما در آن نگاه که به طور طبیعی باید غذای مناسب نیازتان بخورید اصلاً کاری ندارید كه مزه دارد یا ندارد، معلوم است که مزه دارد که دارید می‌خورید. ولی شیطان با وسوسه‌های خود، جنبه كم مزه‌دار بودنش را نشان می‌دهد. آن‌وقت از منظر شما جنبه اصلی و مفید آن چیز را - اعم از غذا و یا سایر امورات - پنهان می‌كند. در این حالت است که تعجب می‌کنید چگونه بشر اینقدر در این دنیا بیكار شده‌است كه كارش غذاخوردن و شهوت‌رانی شده‌است. درست همانی كه كار اصلی‌اش نیست و خداوند آنها را در كنار كارهای اصلی انسان قرار داده و خود به خود از آن استفاده می‌كند، آن کار می‌شود كار اصلی‌اش. آن وقت از هدف اصلی باز می‌ماند و در دست شیطان افتاده و گرفتار كارهای شیطانی می‌شود. آیه 22 سوره مباركه اعراف، متذكر كارهای شیطان است و نتایج زیانباری که به‌بار می‌آورد. می‌فرماید:
«فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ»
پس آن دو را با فریب به سقوط كشانید، پس چون آن دو از آن درخت چشیدند، برهنگی‏هایشان بر آنان آشكار شد و به چسبانیدن برگ بهشت بر خود مشغول شدند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد که مگر شما را از این درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقیقت‏شیطان برای شما دشمنی آشكار است؟
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید می‌گوید: شیطان از طریق فریب به‌کلی آن‌ها را سرنگون کرد و در نتیجه یک‌مرتبه دیدند از شجره خورده‌اند و سراپایشان را رسوایی و نقص و عیب فرا گرفته است. اگر به روح این آیه دقت کنیم در واقع دارد ما را متوجه بازخوانی احوالات خودمان می‌کند تا جای پای شیطان را در بعضی از کارها نشانمان دهد و به نتایج خطرناک آن گرایش‌ها و کارها آگاهمان نماید و دقت در این احوالات هنر بزرگی است.
این‌كه شنیده‌اید می‌گویند فلانی اهل كشف و شهود است، فكر نكنید هنر یك عارف این است كه باطن یك غذای نجس را كشف كند، عارف واقعی كه اهل كشف و شهود است کسی است که حالات خودش را دانه‌دانه می‌تواند تحلیل کند‌ و هركدام را در جای خود ببیند و اگر از جای خودش بیرون رفته متوجه می‌شود و درمان می‌كند. اهل كشف، اهل كشف حالات خوداند، عمده هنر این است كه آدم بداند هر حالی از احوالاتش از کجا ریشه گرفته، رحمانی است یا شیطانی، اگر شیطانی است حاصل کدام غفلت بوده و اگر رحمانی است چگونه آن لطف را برای خود نگهدارد. قرآن با موضوعاتی که طرح می‌کند، می‌تواند كمكمان كند تا جایگاه حالات خودمان را در كل عالم بشناسیم و ارزیابی کنیم.