این مسئله برای همة خواهران و برادران روشن است كه بحث هدف حیات زمینی آدم(ع) یك دیدگاه نظری دارد و یك دیدگاه عملی. یعنی اول باید نگرش و عقیدة صحیحی نسبت به موضوع پیدا کرد، آنگاه مطابق آن عقیدة صحیح، عمل و فعالیت صحیح داشت و چون مفیدبودن و مثمر ثمربودن عمل، رابطة تنگاتنگ با عقیده و نظر دارد، بیشترین تلاش را باید روی روشن شدن مسئله نظریِ موضوع بگذاریم.
عموماً به اندازهای كه در بینش و نظر موفق شویم در روش هم موفق میشویم. انسانهای عملزده و عوامالناس، بیشتر به عمل دل میسپارند و دوست دارند كاری را كه ظاهر دینی و یا مردم پسند دارد، انجام دهند و خیلی نگران صحیحبودن فكری كه باید پشت این عمل باشد نیستند. همینكه شبیه علمایی هستند كه آنها هم این عمل را انجام میدادند، راضی هستند و امید نتیجهای را دارند كه عالمان بزرگ با انجام این اعمال بهدست میآورند، غافل از اینكه وقتی این عمل با پشتوانة فكری و نظریاش انجام گیرد آن نتایج را دارد. چرا بعضیها به این مشكل میافتند؟ چون به عمل؛ بیشتر از عقیده و نظر اهمیت میدهند. پس شما اگر خواستید گرفتار چنین مشكلی نشوید، باید قبل از عمل، به بینش و نظر صحیح نزدیك شوید، تا هم عمل را درست انجام دهید و هم آن عمل برای شما شیرین و دوستداشتنی باشد و از آن خسته نشوید.
گاهی انسان پس از مدتی كه نماز شب خواند از آن خسته میشود، و دیگر بدنش از او تبعیت نمیكند و لذا آن را رها میكند. چون آن نتیجهای را كه انتظار داشت بهدست نیاورد، غافل از اینكه باید ابعاد نظری نماز شب را میشناخت تا نتیجة لازم را به دست میآورد و روز به روز در انجام آن محكمتر و علاقهمندتر میشد. امامصادق(ع) میفرمایند: «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّةُ»(112) یعنی بدن در انجام اعمال، احساس خستگی و ضعف نمیكند وقتی كه نیت و شناخت انسان به آن عمل قوی باشد.
پس ما باید ابتدا بیش از آنكه نگران كوتاهی در عمل خود باشیم، نگران كوتاهی در فهم خود باشیم. باید سعی بلیغ داشته باشیم معنی خود را در این دنیا بهدست آوریم و بدانیم همه كارها و اعمال و دستورات دین با درست شناختن معنی خودمان در این دنیا، معنی حقیقی خودش را پیدا میكند و كارهای پوچ و غلط، نیز با شناخت معنی زندگی زمینیبودنشان روشن میشود.
نكات مربوط به هدف حیات زمینی، ضروری دین نیست و بسیاری از انسانها هم این نكات را نمیدانند، و كافر هم محسوب نمیشوند و از بهشت هم محروم نمیگردند. اما اینكه انسان بتواند خودش را اینچنین عمیق كه در آیات قرآن ذكر شده بشناسد، آن چیز دیگری است، در آن حالت است كه خداوند معنی بودنش را بیش از آنی كه ابتدائاً به اندیشة او میرسد، به او میرساند و خدا هم میخواهد انسان به آن معنی عمیق در فهم خود و معنی حیات زمینی خود برسد و لذا این مسائل را در كتاب هدایت خود یعنی قرآن آوردهاست و در این حالت است كه انسان انتخابی مناسب با هدف حیات خود میتواند داشته باشد.
بحث به اینجا رسید كه چطور شدهاست كه الآن من و شما در زمین هستیم و روشن شد این موضوع، قصة طولانی دارد. یكمرتبه خودت را در زمین و در مقابل مجموعهای از واقعیات و مجموعهای از تكالیفی كه خداوند برای تو مقرر فرموده مییابی و خداوند با آوردن داستان زندگی بهشتی میخواهد بفرماید: اگر حوصله داری كه خودت را عمیق بیابی، بدان كه این واقعیات و تكالیفی كه در زمین با آن روبهرو هستی معنایش به جای دیگر بسته است. اگر خودمان را در یك بیابان سخت خشن و بیآب و علف یافتیم و هیچ چیزی از علت حضور خود ندانستیم، خود را میبازیم و هیچ قدمی نمیتوانیم برداریم چون اصلاً نمیدانیم اینجا چكار میكنیم. ولی اگر بدانیم چه شدهاست كه فعلاً در دنیا هستیم؛ مسلّم معنی بودن برای ما، مثل معنی بودن ما در حالت اول نیست. در حالت دوم از مقدمات آمدن خود مطّلعایم و میدانیم حضور همیشگی ما هم به بودن و ماندن در این بیابان ختم نمیشود. به قول مولوی:
من از برای مصلحت در حبس دنیا آمــدم
من از كجا، حبس از كجا، مال كه را دزدیدهام؟
الآن بشر در این دنیا با انواع میلها و نیازها و با یك عمر شصت، هفتادساله روبهرو است. حالا بشری كه معنای بودن خودش را در این دنیا با سابقهاش در آن بهشت اولیه میتواند بنگرد، نگاهش به این دنیا و پدیدههای اطرافش نگاه خاصی است و خیلی فرق میكند با آدمی كه فكر میكند همینطور از شكم مادرش به این دنیا آمدهاست و باید در آن زندگی كند و بعد هم بمیرد و دیگر هیچ، نه از سابقة آمدنش به این دنیا خبر دارد و نه از آیندهای كه بعداً باید به آن بپیوندد آگاه است.