همانطور كه ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی(ره) فرمودند؛ خدا با طرح این داستانِ واقعی خواست بنمایاند كه انسان در مقابل آن همه نعمت كه در اختیار داشته است، خستگی و آلام را اختیار میكند، و به جای اینكه سعی كند خود را به همانجا كه آمده برگرداند به حیات سرد دنیایی مشغول میشود.
بشر فراموش کرده است كه جنسش چیست و جایش كجاست و كجا باید برود؟ همه اینها را از یاد برده است. در نتیجه دنیا كه یك پدیدة محدودی از كل وجود انسان است، همة مقصد او شده است. اگر ساعت شما خراب شود و در تمام طول هفته ذهنتان متمركز خراب شدن ساعت شود، عملاً یك حادثه كوچك نسبت به گسترة حیاتتان، همه حیات شما را اشغال كردهاست. حادثه حیات زمینی هم اگر همة حیات ما را که تا ابدیت گسترده است، اشغال كند به این جهت است كه حیات زمینی را حادثه نمیبینیم، بلكه همه واقعیت زندگی خود میپنداریم، و این واقعاً فاجعه بزرگی است برای انسان و منجر به پستترین انتخابها میشود، چون انسان بر اساس افقی كه برای خود میشناسد، اجزاء زندگی را انتخاب میكند، اگر وسعت زندگی را خیلی بیرونتر از محدوده زندگی زمینی دانست دیگر حیات سرد دنیایی مشغولش نمیكند. چون میفهمد زندگی دنیایی، یك حادثه موقت در كل زندگی ما است. اصل زندگی بسیار عمیقتر از آن است كه در دنیا روبهروی خود داریم و زندگی گنج نهفتهای است در اعماق جان ما كه مقدار بسیار كمی از آن در زندگی زمینی دیده میشود و رویش ما رویشی است تا ابدیت، نباید این روییدن را تا سقف زندگی دنیایی محدود پنداشت.
و علامه(ره) در ادامه میفرمایند:
«خداوند خواست با این مثال واقعی روشن نماید هر انسانی كه راه خطا را پیمود، اگر برگردد و به پروردگار خود رجوع كند، خداوند او را به دار كرامت و سعادتش برمیگرداند، و برعكس؛ اگر چنگ به دامن زمین زد و از هوس پیروی كرد، به جای دار كرامت یعنی بهشت، به جهنم برمیگردد».
اگر بشر از بالا به زندگی نگاه نكند، حادثهسازان زندگیاش را از كنترل او بیرون میبرند. شما حساب كنید یك حادثه در این دنیا و در غرب جغرافیایی به نام حادثة رنسانس اتفاق افتاده كه منجر به فرهنگ مدرنیته شد، این یك واقعه تاریخی است كه نه قبلاً مثل آن در فرهنگ بشر بوده است و نه مسلّم بعداً خواهد بود و به طور حتم سقوط میكند. ولی شما ببینید چقدر زندگی آدمها را در اشغال خود دارد، در حدّی كه آدمها فكر میكنند ماوراء این نوع زندگی كه چهارصدسال است پیدا شده، اصلاً زندگیای نیست. اگر به یك نفر ایرانی بگویید به جای این شلوار كه در صد ساله اخیر به تقلید از غربیها به پا كردهاید، میشد همان شلوار گشاد را كه با زندگی كویری ایران مناسبتر است پوشید، الآن برایش مشكل است. با اینكه زندگی به آن شكل قبلی برای جسم انسان طبیعیتر است و با طبیعت ایران هم بهتر هماهنگی دارد. ملاحظه میفرمایید كه یك حادثة تاریخی به نام فرهنگ غرب را اگر كسی از بالا نگاه كند، یك حادثه میبیند و لذا دیگر لازم نیست كه عمر خود را فدای یك حادثه كند و آن حادثه دنیایی تمام افق روح او را اشغال نماید و آن را همه زندگی خود بپندارد. در حال حاضر با توجه به تبلیغی كه زندگی غربی برای اثبات خود انجام داده است، این مشكل برای بعضی از افراد پیش آمده است كه اصلاً نمیدانند ماوراء این زندگی هم میشود زندگی كرد، چون داخل این زندگی شدهاند بدون آنكه آن را از افقی بالاتر نگاه كنند و تجزیه و تحلیل نمایند.
اگر كسی به كمك بصیرتی كه خالق هستی از طریق وَحی انبیاء به او میدهد، داستان حیاتش را بشناسد؛ زندگی زمین را یك حادثه از كل حیات میداند، چه رسد به برهههای زندگی زمینی كه خودش قطعههای كوچكی از یك حادثه است. او میفهمد كه تمدن اموی و یا عباسی و یا تمدن غرب محال است بماند، چون قطعهای در یك حادثه است و جنس زمینی دارند، نه جنس قیامتی و ابدی، و با چنین بینشی در عینی كه در زمین زندگی میكند، خیلی راحت به زندگی اصلی خود میپردازد. علامهطباطبایی(ره) میگویند: میخواستند به آدم بگویند سنت برگشت به دار كرامت به طور دائم در كل زندگی جریان دارد. پس داستان آدم، داستان كلی حیات انسانی است و اینكه به او بفهمانند چگونه دار كرامت را رها میكند و خستگی و آلام را انتخاب مینماید.
در راستای وسوسه شیطان و نزدیكی به شجره ممنوعه و اعلان حضرت ربالعالمین به آدم و حوا كه باید از بهشت خارج شوید، قبل از خروج عملی از بهشت خداوند در آیه 37 بقره میفرماید:
«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ، اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیم»
پس آدم كلمات و سنتهایی را از طرف پروردگارش دریافت کرد، پس به حضرتِ ربّ نظر کرده، توبه كرد، خداوند بس توبهپذیر و مهربان است.
قرآن در رابطه با فهم سنّت توبه توسط آدم، واژة «تَلَقّی» را به كار برد كه به معنی ملاقات كردن است، یعنی آدم كلمات و حقایقی را ملاقات كرد. حقایقی را با قلب خود روبهرو دید كه نتیجه رویارویی با آن حقایق این شد كه «فَتابَ عَلَیْهِ» به سوی پروردگارش برگشت. به قول علامهطباطبایی(ره) «اسم توّاب» را ملاقات كرد. از اینكه به طرف پروردگارش برگشته است، معلوم است پروردگار را در جلوة توّابی دیدهاست كه موجب شده توبه کند.
پس اولاً: حقیقتی را ملاقات كرد، ثانیا: این ملاقات موجب شد كه فهمید برای جبران مشكلش چه باید بكند. گاهی حقایق روحانی به قلبمان میرسد ولی چون اسیر زمین هستیم این حقایق، با حالتی بیرنگ به قلبمان میرسد و لذا بهرة کافی از آنها نمیبریم. هرچه از زندگی زمینی آزادتر شویم نور حقایق را بهتر و روشنتر درك میكنیم. گاهی حتی آن حقایق به شكل و صورت ملك ظهور میكند و در نتیجه یك ملاقات كامل با همه ابعادش- اعم از صورت و معنی- واقع میشود، گاهی فقط آن خطورات در حدّ یك خطور قلبیِ زلال است، آن هم ملاقات است ولی بدون صورت معنوی. پس اینكه میفرماید: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» یعنی یك نوع ملاقات و روبهرویی معنوی با یكی از سنت های غیبی پروردگار بود و منجر به آن شد كه توبه كرد. پس سنت توبه را یافت وتوبه كرد. مثل خود ما كه گاهی نمیدانیم توبه یعنی چه؟ گاهی به جهت تجلی اسم توّاب میدانیم توبه یعنی چه. كسی كه به قلبش قانون و نور سنت توبه رسید، توبه كردن را میفهمد و توبه او اساسی است.
پس آدم قبل از اینكه در زمین هبوط كند یك حقیقت غیبی از طرف پروردگارش با او برخورد كرد كه منجر شد از كار خود پشیمان شود و به خدا نظركند و از طرفی هم «اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیم» خدا را توّاب یافت، كه به بنده خودش نظر دارد و در این نظر به بندهاش او را از رحمت خاصهاش برخوردار میکند چون «رحیم» است، پس فقط نظر به بنده نمیكند، بلكه او را در رحمت خاص قرار میدهد.
چنانچه ملاحظه فرمایید، توبه سه مرحله دارد؛ یك توبه و توجه از طرف خدا داریم به نام «توبةٌ عَلَی الْعبد» كه پروردگار بر بندهاش نظر میكند. و یك توبه داریم به نام «توبة عَنِ العبد» كه بنده پس از توجه پروردگارش به او، بیدار میشود و به پروردگارش روی میكند. اینجاست كه میگوید: «فَتَلَقَّی ادَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» آدم كلماتی را از پروردگارش دریافت كرد. یعنی متوجه شد كه خدا به او نظر دارد و پروردگارش سنت توبهكردن را در قلب او القاء كرد. بعد ادامه آیه میگوید: «فَتابَ عَلَیْهِ» پس آدم هم به سوی خدا نظر كرد. حالا كه آدم به سوی خدا نظر كرد، خدا هم دوباره به او نظر میكند كه این مرحله سوم توبه است. پس در هر توبهای دو توبه و توجه از طرف خدا هست و یك توبه از طرف بنده. مرحله اول توبه، مرحلهای است كه ابتدا خدا نظر كند به بنده، مرحله دوم، بنده نظر میكند به خدا و پشیمانی از كردة خود را اعلام میكند. مرحله سوم، دوباره خدا نظر به بنده میكند تا آن توبه را بپذیرد.