تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

نشان دادن آدم به خودش

قضیة آدمیتِ آدم را با طرح این‌که فرمود: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» گسترش می‌دهد، و خبر می‌دهد یك چنین عهدی با آدم كردیم كه به این شجره نزدیك مشو وگرنه از بهشتِ نعمت به كلّی بیرون می‌شوی، ولی او فراموش كرد. در آیه بعد ریشة این فراموشی و عوامل آن را طرح می‌كند و می‌گوید:
«وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ اَبی»؛(197)
وقتی به ملائكه گفتیم كه به آدم سجده كنید، همه سجده كردند، ولی ابلیس سجده نكرد و ابا كرد.
«فَقُلْنا یا آدَمُ اِنَّ هذا عَدُوٌّ لَّكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا یُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی»
گفتیم؛ ای آدم! این كه بر تو سجده نكرد، دشمن تو و دشمن همسر توست، مواظب باشید از بهشت بیرونتان نكند كه به زحمت می‌افتید.
در واقع می‌خواهد بگوید یك صحنه‌ای به‌وجود آوردیم که به آدم بفهمانیم تو خودت سفارش ما را فراموش می‌كنی، یعنی خودش را در بهشت به خودش نشان دادند، یا بگو زندگی زمینی را نشانش دادند كه ببین تو جنس‌ات زمینی است، تو آنچنانی كه به شجره نزدیك می‌شوی، اوّلاً: دشمنی شیطان را كه به تو گوشزد كردیم، یادت می‌رود، ثانیاً: بر خلاف نهی ما به شجره نزدیک می‌شوی، پس در انتخاب‌هایت زمین را انتخاب می‌کنی به زمین برگرد!
بعد می‌فرماید: حالا هم كه به زمین رفتی، مواظب باش كه شیطان را اطاعت نكنی، او دشمن توست، او فن‌ها دارد، برای تو نقشه می‌كشد، دشمنی او را در بهشت فراموش كردی. با طرح این نکات فوق‌العاده عمیق و دقیق به بهترین نحو ما را برای خودمان تفسیر می‌فرماید و لذا ما انسان‌ها روی زمین هم این مشكل را داریم كه دشمنی شیطان فراموشمان می‌شود، ممنوع‌بودن شجره یادمان نمی‌رود. آدم می‌دانست كه نباید به این شجره نزدیك شود. شیطان آمد نهی خدا را برایش توجیه كرد و او این دشمنی شیطان را فراموش كرد و پیامبران مذکّران این فراموشی‌ها هستند، حالا آیا جا دارد که به پیامبران پشت کنیم؟
شیطان برای آدم قسم خورد كه اگر از این شجره بخوری، فرشته می‌شوی. آدم قبول داشت كه خداوند گفته است اگر از این شجره بخورد، ظالم می‌شود، ولی یادش رفت كه شیطان دشمن اوست. ریشة تمام انحراف‌های ما در همین نكته است. یادمان می‌رود كه دشمن داریم، می‌دانیم پیامبران گفته‌اند نمازتان را اوّل وقت بخوانید، اما توسط شیطان وسوسه می‌شویم كه حالا بعد، و حالا بعد، و با توجیهات به ظاهر حق به جانب مسئله را تا آخر وقت می‌كشانیم. نمی‌فهمیم كه این وسوسه‌ها، وسوسة دشمن است و مقابل حرف رسولان خدا است. یعنی در عینی كه می‌دانیم باید نماز اول وقت خواند، دشمنی شیطان را كه وسوسه‌هایش مقابل سخن رسولان خدا است، فراموش می‌كنیم. برای همین هم شیطان را به آدم و آدمیت نشان دادند كه خوب دقّت كن!
«فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا یُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»(198)
پس گفتیم؛ ای آدم این شیطان دشمن تو و دشمن همسر توست و مواظب باشید شما را از بهشت خارج نكند.
چطور خارج می‌كند؟ دیگر چطوری خارج‌كردن مهم نیست، این مهم است كه اگر دشمنی شیطان فراموش شود، آن‌وقت با روش‌های مختلف كارش را شروع می‌كند و از آن بهشت ما را خارج می‌كند، بهشتی كه خداوند در موردش می‌فرماید:
«اِنَّ لَكَ اَلاّ تَجُوعَ فیها وَ لاتَعْری»؛(199)
شما در این بهشت نه گرسنه هستید، كه گرفتار شكم باشید و نه عریانید، كه گرفتار لباس و خانه و زندگی باشید، فقط در عالم بقاء و در حضورِ حق هستید و از نظر به جمال حق در شعف مطلق به‌سر می‌برید.
مقام بقاء و حضور در محضر حق مقام زیبایی است. إن‌شاء‌الله من و شما در این دنیا به جایی برسیم كه دیگر نه نگران گرسنگی باشیم و نه نگران غذا و لباس. آن‌وقت در همین دنیا مقاممان، مقام بهشت لقاء شده است.
«وَ اِنَّكَ لاتَظْمَؤُا فیها وَ لاتَضْحَی»؛(200)
آنجا دیگر نه نگران تشنگی هستی و نه نگران گرما و آفتاب‌زدگی. هیچ یك از سختی‌های دنیا آنجا نیست.
شما چرا در تلاش نیستید كه این شرایط را برای خود حفظ كنید؟! اگر كسی می‌خواهد شرایط روحانی خودش را از دست ندهد، باید مواظب باشد دشمنی شیطان از یادش نرود.
«فَوَسْوَسَ اِلَیْهِ‌الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ اَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا یَبْلی»؛(201)
با آن همه سفارش كه خدا فرمود؛ شیطان، آدم را وسوسه كرد و گفت: می‌خواهی تو را به درختی جاودانه و مُلك پایدار هدایت كنم؟
علامه(ره) در رابطه با این آیه می‌فرمایند:
«شیطان یعنی شریر، و چون ابلیس شریر است، او را به شیطان لقب داده‌اند. یبلی یعنی كهنه».
شیطان آدم را وسوسه كرد و گفت: آیا می‌خواهی به درختی راهنمایی‌ات كنم كه با خوردن میوة آن عمری جاودانه و سلطنتی دائم داشته باشی؟ - كه در آیه 20سوره اعراف اظهار داشت و گفت: این درخت دو خصوصیت دارد: یكی این‌كه؛ شما را به فرشته تبدیل می‌كند، دوم این‌كه؛ حیات جاودانه پیدا می‌كنید، و نمی‌دانم برای محرومیت از كدام‌یك خداوند شما را از خوردن آن محروم كرد!-
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید و قبلاً هم به آن اشاره شد؛ شیطان درست عكس آن‌چه را می‌خواهد عملی كند، ادعا می‌كند. آری؛ معلوم است كه هركس می‌خواهد جاودانه شود، ولی نه از طریقی كه دشمن به انسان پیشنهاد می‌‌كند. ای آدم! شیطان دشمن توست. دشمن تو گفت: این درخت، شجرة خُلد است!! ولی خداوند که ربّ ما است گفته بود به این شجره نزدیك مشو، در همین‌ موقعیتی که هستی می‌توانی بهره‌های لازم را جهت نیل به کمالات مورد نیاز به‌دست آوری.
در آیات 118 و 119 سوره طه كه بحث آن گذشت، خداوند پیشاپیش اشاره به این نکته فرمود که اگر دشمنی شیطان را فراموش كنید با وسوسه‌های او از آن شرایط معنوی بیرون می‌آیید، در آن شرایط، نه نگران گرسنگی هستید و نه نگران عریانی. خداوند فرمود: شما را در جای خوبی جای داده‌ام، فقط حرف مرا بپذیرید و دشمنی شیطان را نیز فراموش نكنید، ولی شیطان برای آن‌ها قسم خورد و وسوسه كرد كه من می‌خواهم شما جاودانه بمانید، آن‌ها هم آنچنان جاودانه‌ماندن برایشان جاذبه داشت كه یادشان رفت این دشمن است كه دارد جاودانه‌بودن را وعده می‌دهد، در حالی‌كه درست خداوند در آن جاودانگی كه می‌خواستند از طریق شیطان به‌دست آورند، قرارشان داده بود، مثل این‌كه خداوند رزق ما را در حدّی كه بتوانیم راحت و با آرامش زندگی كنیم می دهد، ولی شیطان می‌آید ما را به رزقی دیگر و با وعده به این‌كه می‌خواهم راحت باشید، دعوت می‌كند و با پذیرفتن آن دعوت، و افتادن به دنبال رزق بیشتر سختی‌ها و ناراحتی‌ها و حرص‌ها شروع می‌شود.
قرآن می‌فرماید: پس دشمنی شیطان را فراموش كردند و به امید جاودانه‌ماندن، «فَاَكَلا مِنْها»؛ از آن درخت خوردند «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»؛ پس در آن هنگام زشتی‌هایشان آشكار شد و نقص‌هایشان پیدا گشت، گرفتار گرسنگی شدند. اگر انسان به چیزی غیر از آنچه خدا دستور داده نزدیک شد، می‌بینید كه برای نان‌درآوردن چقدر حرص می‌خورد، برای رفع حوائج زندگی دنیایی، چگونه عمر خود را لگدمال می‌كند، این همان معنی گرسنگی و عریانی است که آیه متذکر آن است.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیه «فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(202) می‌فرمایند:
«خصف؛ یعنی جمع كردن. غوی؛ یعنی برعكس شد»
«پس هر دوی آدم و حوّا از آن درخت خوردند و زشتی‌هایشان نمودار گشت و شروع كردند به جمع‌آوری برگ‌های بهشت و چسباندن آن‌ها به خود، و آدم نافرمانی كرد و به آن خیری كه می‌توانست برسد، نرسید.
این نافرمانی، همچنان كه قبلاً هم مطرح شد، در مقابل حكم ارشادی است كه اگر آن حكم را عمل كند به منافعی كه مربوط به آن است می‌رسد، و این غیر از حكم مولوی است كه اگر عمل نكند معصیت كرده و عذاب می‌بیند و با ادلّه‌‌ای كه در مورد عصمت انبیاء هست، مسلّم است كه تمرّد در مقابل حكم مولویِ الهی از ساحت انبیاء به‌دور است و آنان در كلام و عمل در سراسر زندگی معصوم بوده‌اند، و مقصود كسانی هم كه گفته‌اند: «انبیاء با داشتن عصمت می‌توانند ترك اُولی كنند و ترك اُولی با عصمتشان منافات ندارد»، همین است كه حكم ارشادی را اگر عمل نكردند، نه معصیت كرده‌اند و نه از عصمت خارج شده‌اند».
البته عزیزان مستحضرید كه این سخن علامه(ره) در جواب كسانی است كه بین آدمیت و آدم و اوّلین بشر و اوّلین پیامبر بودن او فرق نگذاشته‌اند و به اعتباری باید گفت: این جواب، به اشكال مطرح‌شده جواب متوسط علامه(ره) است ولی جواب اساسی همانی است كه تحت عنوان آدمیت مطرح كردند و روشن نمودند در بهشت آدمیت مطرح است كه وجهی از حقیقت همة آدم‌ها است كه بحث آن بحمدالله گذشت.
پس از آن شجره خوردند و زشتی‌هایشان آشكار شد، «وَ طَفِقَا یَخْصِفانِ عَلَیْها مِنْ وَرَقِ الْجَنَّة» و شروع كردند برگ‌های بهشتی را جمع‌آوری كردن. می‌خواستند یك طوری این بی‌آبرویی خودشان را جبران كنند. «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی»؛ و آدم عصیان كرد، و لذا از مسیر اصلی منحرف شد، پس از كمال باز ماند. «غوی»؛ یعنی كسی كه مقصد را گم كند.
حالا همین آدم با همان آدمیتش كه عبارت باشد از انتخاب شجره، آمد در این دنیا، حالا این اولین بشر خوب آدمی است یا بد آدمی است؟ مسلّم خیلی خوب است كه او را پیامبر قرار دادند، پس آن نزدیكی به شجره قصّة دیگری است، و این زندگی زمینی قصّه‌ای دیگر. با آمدن در زمین و شروع زندگی زمینی، ساحتی از حیات را شروع نمود و به قدری در این ساحت آمادگی داشت كه به عنوان پیامبر خدا، خداوند با او گفتگو نمود.
در رابطه با آدمیت می‌فرماید: «ثُمَّ اجْتَبهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدی»؛(203)
سپس خداوند او را انتخاب و برای خود گلچین نمود به طوری كه غیر خدا در او شریك نباشد، سپس به او رجوع كرده، نظر به او كرد و هدایتش نمود.
حال ممكن است سؤال شود، این تناقض را چطوری برطرف كنیم كه در آیه قبل گفت: «عَصی آدَمُ رَبَّهُ»؛ یعنی آدم در مقابل امر پروردگارش عصیان كرد، و بعد در این آیه می‌فرماید: پروردگارش او را برای خود گلچین كرد و هدایتش نمود. همان‌طور كه قبلاً عرض شد؛ آن عصیان، عصیان آدمیت است، در رابطه با نزدیكی به شجرة ممنوعه. جنس آدمیت نظر به شجرة ممنوعه و تحت‌تأثیر وسوسه قرار گرفتن است، و استثناء بردار هم نیست، به همین جهت هم، همة آدم‌ها در زمین قرار گرفتند. اما آن آدمیت وقتی به عنوان یك شخص بر زمین هبوط كرد، این شخص خاص، آن‌‌قدر خوب و پسندیدنی است كه خداوند انتخابش می‌كند. می‌فرماید: «ثُمَّ اجْتَبیهُ» بعد كه انتخابش كرد و به او نظر نمود «فَتاب علیه» و هدایتش كرد «وَ هَدی»، به او فرمود: تو زمین را انتخاب كردی، پس باید روی زمین بروی، چون صورت برزخی شجره، همین زندگی زمینی است كه تو انتخاب كردی.
تا این‌جا بحث آدم به عنوان آدمیت مطرح است و لذا ضمیر هم مفرد آورده می‌شود، ولی حالا که آدمیت ظهور می‌کند به ظهور مرد و زن، ضمیر تثنیه می‌گردد و قرآن می‌فرماید: «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»؛ خداوند به آن دو فرمود از آن مقام فرو روید، و همگی شما ای انسان‌ها در این فرودآمدن از آن مقام مشترک هستید، چون آن دو صورت برزخی همة شما زنان و مردان عالم هستید و این‌که می‌بینید همة ما روی زمین هستیم چون همة ما زمین را انتخاب كرده‌ایم، و سپس در ادامه آیه می‌فرماید در شرایط هبوط گروهی از شما گروه دیگر را دشمن دارید، چون جنس زمین، جنس تنگی و تنگناها است، به طوری که در دنیا این‌جایی كه من نشسته‌ام، شما نمی‌توانید همین‌جا بنشینید و مزرعه‌ای كه من دانه در آن می‌كارم، شما نمی‌توانید در همان مزرعه دانه بكارید و لذا با این خصوصیات زمین برای زندگی انسان تنگ می‌شود و در نتیجه تزاحم پیش می‌آید و دشمنی‌ها سر برمی‌آورند، البته طبق آخر آیه درست است که زندگی زمینی می‌تواند بستر دشمنی‌ها باشد، ولی با آمدن هدایت الهی، دشمنی‌ها جهت‌گیری درستی به خود می‌گیرد و برای کسانی که شریعت الهی را بپذیرند زمینة امتحان و كمال می‌شود.