تا اینجا بحث این بود كه آدم و حوا با نزدیكی به شجره و تصرف در آن، عیبهایشان ظاهر شد و لذا باید از آن بهشت بیرون میرفتند. چون وقتی عیب انسان در جایی ظاهر شود كه نتواند برطرف كند، دیگر آنجا جای ماندن او نیست. تا عیب و نقصمان ظاهر نبود، خود بودیم و خدای خود، حالا كه عیب ظاهر شد با عیب و با نظر به عیب كه نمیشود ما را نگهدارند و اصلاً این لطفی به ما نیست، لذا است كه میگویند: برو روی زمین، یك فكری برای این عیبها بكن و بیا. پس از این جهت كار خوبی شد كه ما روی زمین آمدیم، وقتی زندگی زمینی بد است كه ما روی زمین هم كه آمدیم، توجهمان به كثرات باشد و از «اَحد» غافل باشیم و در كنار نقصهایمان، به همان نقصها دلخوش باشیم. بله این بد است. موقعی آمدن در زمین برایمان خوب است كه در عین قرار گرفتن در عالم كثرات، نقصهایمان را ببینیم و با توجه به خداوند واحد و اندیشه توحیدی - از طریق شریعت - نقصهایمان را برطرف كنیم، تا بهشت جاودان مقصد نهایی ما باشد كه محل بیعیبی و بینقصی ما است.