تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

طلب؛ دریچه‌‌های ورود شیطان

اگر ما به جای طلب تجلی اسماء الهی بر قلب و جانمان و فوران توحید، طالب زینت زمینی باشیم، شیطان حكم خودش را بر قلب ما جاری می‌كند. اگر به جای جهاد با نفس و طلب نزدیکی به ساحت قرب، آزادی از حکم خدا را طلب کردیم، حکم شیطان جای خود را باز می‌کند و به اسم رفاه، گرفتار ابزار‌های تکنیکی آخرین سیستم برای ارضای هرچه بیشتر تکبّر خود بر دیگران می‌شویم. یكی ازدوستان می‌گفت دعا نكنید كه آبرومند شوید، دعا كنید كه خدادوست شوید، آن‌وقت اگر قرار باشد در رابطه با خدادوستی آبرومند شوید، خدا اراده می‌كند تا آبرومند شوید و این آبرومندی با تواضع همراه است. ولی اگر صرفاً در نظرتان آبرومندشدن مطرح شد، یك‌مرتبه می‌بینید به بهانة آبرومندی، گرفتار زینت‌های زمینی شده‌اید و در نتیجه سراسر زندگی‌تان در دست شیطان افتاده است، ولی اگر خدادوستی مدّ نظرتان باشد، آن‌وقت آن آبروی حقیقی که با درویشی و تواضع همراه است در درون خدادوستی قرار گرفته است.
شیطان از طریق طلب آبرویی که ما به دنبال آن هستیم خود را به ما نزدیک می‌کند، چون ما راه‌های ورودش را با نظر به ساحت قرب نبستیم و به جای آزادی از شیطان، طالب آزادی از احکام دین شدیم و آن آزادی را شعار خود کردیم و مقصد ما مقصد شیطانی شد و عملاً راه ورود او در ما پیدا گشت و برای ما تمام لوازم آزادی از حکم خدا و ارضاء کبر الی‌ماشاء‌الله زینت گردید. این خواستن‌ها در واقع خواستن راه ورود شیطان است و شیطان چون چنین تمنّاهایی در ما دید، از طریق همین تمنّاها به ما نزدیك می‌شود، و خواستن‌های ما را تحریك می‌كند، او خواستن در ما ایجاد نمی‌كند، ولی در لایه‌های شخصیت ما خواسته‌هایی را می‌بیند که با آن خواسته‌ها می‌تواند به ما نزدیک شود. کافی است ما بخواهیم اهل نظر باشیم و به جای اظهار حکم خدا، نظر خود را طرح کنیم، هرچند این نظر با خیرخواهی و ظاهر دینی مطرح شود. شیطان به خوبی می‌تواند همین را بگیرد و بقیه مسیر را بدون آن‌که ما متوجه شویم مدیریت کند، و هماهنگ با ما جلو برود، کافی است بگویی این کار بد است، چون به نظر من بد است و نه چون خدا آن را حرام کرده است. و به این معنی است این‌که عرض می‌کنم خواستن‌هایی که شیطان تقویت می‌کند ما خودمان ایجاد كرده‌ایم. یعنی وقتی مقصد ما دنیا شد، حتی آن دنیایی که به ظاهر اصلاً به چشم نمی‌آید، همین كافی است كه شیطان وارد زندگی ما شود وشروع به تحریك كند، شیطان دشمن قسم خوردة ما است و اگر راه ورود به زندگی ما را باز ببیند حتماً می‌آید. راه به او بدهیم، می‌آید. فقط وارد زندگی كسی كه راه به شیطان ندهد، نمی‌تواند بشود. اگر شیطان بیاید، چه می‌شود؟ انسان از درگاه حضور حق رانده می‌شود و درد فراق از حق در او می‌میرد و بی‌غمی او را فرا می‌گیرد و در چنین شرایطی شیطان شروع به وسوسه‌كردن می‌كند و درست آنچه را كه خودمان می‌خواهیم، به رخمان می‌كشد و قلب ما را مشغول آن‌ها می‌كند و از مسئلة اصلی‌مان كه حضور و مراقبه و اُنس با خالق هستی بود، باز می‌كند. پس ملاحظه فرمودید که درست چیزی را كه خودمان در روحیة دنیاگرایی خود می‌خواهیم، و خودمان آن را به‌عنوان مطلوب خود انتخاب كردیم، از طریق وسوسه به رخمان می‌كشد. سعی می‌كند آن را در منظرمان زیبا جلوه بدهد و در نتیجه خواستنمان را تقویت كند، چون طلب و خواست ما زمینی بود، شیطان با وسوسه می‌تواند روی آن كار كند و آن را آنچنان برایمان عمده کند که تمام فکر و ذکر ما را مشغول آن خواسته نماید دیگر آنچه ما را به شعف می‌آورد در «وقت»بودن نیست، در کثرات دنیا به‌سربردن مورد شعف ما می‌شود. باز در این نكته دقت بفرمایید. چه موقع خواستن را از طریق وسوسه در ما تحریك كرد؟ مسلّم وقتی مقصد ما زمینی شد، تنها وقتی كه مقصد ما زمینی شد، شیطان آن‌ها را یاد ما می‌آورد و شعف یاد دنیا و لوازم دنیا مطلوب ما می‌گردد و این نوع خواستن‌های ما را تحریك می‌كند. ولی اگر زمین را نخواهیم و فكر و ذكرمان غیب و قیامت و بهشت شد، و به عبارتی خواستن‌هایمان زمینی نبود، اصلاً چیزی برای تحریك ندارد كه بخواهد به كمك آن ما را تحریك كند. دقّت كرده‌اید، اگر زینت‌های زمین را نخواهیم و آسمان و حقایق آسمانی را بخواهیم و طلب ما تماس قلبی با حقایق معنوی باشد، اصلاً شیطان چیزی برای تحریك ندارد. یك‌وقت است تلویزیون كلید طلایی را تبلیغ می‌کند و ما هم تحت تأثیر آن تبلیغات آن را می‌خواهیم، حالا وقتی هم خواستن این كلید طلایی یادمان رفته است، ولی خواستنش در ما هست. شیطان در نماز ما لایه‌های قلبی ما را می‌گردد و آن خواستن را ظاهر می‌کند و آن لایة قلبی که مربوط به خواستن کلید طلایی بود تکان می‌دهد و توجه ما را به آن جلب می‌کند. به عبارت دیگر این خواستن را به رخ ما می‌كشد، اما اگر هرچه در لایه‌های قلب ما گشت جز یاد خدا ندید، نمی‌آید یاد خدا را بجنباند، سرخورده و مأیوس می‌رود، همه این حرف همین یك كلمه است كه شیطان با خواستن‌های زمینی، ما را وسوسه می‌كند و آن‌ها را برای ما زینت می‌دهد. می‌گوید: «اِلاّ عِبادَكَ‌ مِنْهُمُ الْمُخْلَصین»؛(180) مخلَص: یعنی كسی كه فقط یك راه را برود و فقط حكم خدا را در تمام مناسبات بخواهد. اگر حكم خدا را بخواهد و تماماً بندة او باشد، حقایق آسمانی را طلب می‌كند و زینت‌های زمینی خواست او نیست، زمین در قلب این آدم استحاله شده است. در روایت داریم كه پیامبر خدا(ص) می‌فرماید كه: من شیطانم را مسلمان كردم، شیطان من به دست من مسلمان شد،(181) یعنی شیطان در قلب پیامبر(ص) مستحیل گشت. دیگر هیچ كاری از آن نمی‌آید، مثل سگی است كه در نمكزار افتاده باشد دیگر نجس نیست. بعد از این‌كه مشخص شد جایگاه عباد مخلَص كجاست و این‌كه غیر خدا در آن‌ها سهمی‌ندارد و دل‌هایشان جای غیر خدا نیست كه بدان مشغول شوند و شیطان نسبت به اِغواء آنها مأیوس است، می‌فرماید: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ».(182)
علامه‌طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می‌فرمایند:
«خداوند فرمود: این صراطی كه بر من است و به سوی من ختم می‌شود، مستقیم است و اگر كسی بخواهد مسیر مرا بپیماید، مشكلی نخواهد داشت، در واقع مثل این است كه كوه به كوهنورد بگوید: راه تو بر پشت من است، بنابراین راه شیطان هم موقوف به حكم خدا است، یعنی ای شیطان! تو از ناحیة خودت مالك هیچ‌چیز نیستی، تنها مالك آن اموری هستی كه من تو را مالك كرده‌ام و من قضای خود را چنین رانده‌ام كه تو نسبت به بندگان من هیچ كاری نمی‌توانی بكنی، مگر آن‌هایی كه پیروی‌ات می‌كنند».
پس فرمود این راهی است به سوی من، كدام راه؟ راه عباد مخلَص. «عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»؛ و این راه مستقیم است، یك راه است. كسی كه كوه می‌رود، می‌خواهد به قلّه برسد، حالا كسی كه این راه را می‌رود و بر پشت كوه قدم می‌زند، در واقع كوه می‌گوید بر پشت من قدم بزن تا به قلّة من برسی. «مُسْتَقیمٌ»؛ یعنی این راه راهی است كه هدف در آن است، و این راه بر من است، یعنی در شرایط زندگی مخلَصانه، هم درآغوش خدایی و هم به سوی خدایی.
اوّلاً گفت: «هذا»؛ یعنی این راه دور نیست. آیا خودتان در خودتان نگاه كرده‌اید؟ شما اگر بگویید: خدایا تو را می‌خواهم! این راه است یا مقصد؟ توفیق این‌كه بتوانید بگویید خدایا تو را می‌خواهم، این توفیق از طرف خداست، حالا چه كسی را می‌خواهید؟ خدا را، هم در آغوش خدایید، هم به سوی خدایید. خدا نعوذ‌بالله، سنگ و چوب نیست كه بگویید مگر می‌شود آدم هم در آغوش مقصد باشد و هم در جهت مقصد؟! بله می‌شود، خدا مقام حضور محض است. اگر كسی در مسیر بندگی خداوند باشد، در یك مرتبه از فیض الهی قرار دارد و در كنف الهی و به‌سوی او است.