پس از نزدیكی به شجره ممنوعه و تصرف در آن و ظهور زشتیها میفرماید:
«وَ قُلْنَااهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»(52)
گفتیم: از آن مقام فرو افتید و در شرایطی قرار گیرید كه به همدیگر دشمنی خواهید نمود.
فرمود: شمایی كه نظر به طبیعت دارید، بروید در طبیعت و در شرایطی قرار گیرید كه شرایط دشمنی نسبت به همدیگر است، زیرا همچنانكه قبلاً عرض شد، جنس طبیعت، جنس تنگناها و تزاحمها است. در دنیا نمیشود همین جا كه من نشستهام شما هم بنشینید. نمیشود همان غذا یا میوهای كه من میخورم عیناً شما هم بخورید، در دنیا محدودیت هست، درجه وجودی آن نازل است و لذا سعة وجودی لازم را ندارد. یك خانه، فقط یک خانه است چند خانه نیست، یك گلابی، فقط یک گلابی است، چند گلابی نیست. برعكس عالَم غیب، كه یك چیزش خیلی چیز است. الآن كه من دارم صحبت میكنم، همه شما از طریق فكرتان معانی حرف مرا میگیرید، بدون آنكه برای گرفتن آن معانی تزاحمی برای یکدیگر بهوجود آورید. این طور نیست كه یك نفر به دیگری بگوید صبر كن تا من فكر كنم و حرفها را بگیرم و بعد تو فكر كن و حرفها را بگیر. جنس غیب طوری است كه ظرفیت دارد، لذا تزاحم به وجود نمیآید، همه میتوانند در یك مقام باشند بدون هیچ تزاحمی نسبت به یكدیگر، همة ما همة خدا را داریم و به واقع همة خدا نزدیك به من است و همة خدا نزدیك به شماست، بدون آنكه تقسیم در خدا ایجاد شود.(53) برعكس عالم ماده، به طوری كه آنجایی كه شما نشستهاید، شخص دیگر در همین زمان نمیتواند آنجا بنشیند، و لذا ذاتاً یك نحوه تزاحم در صحنه است و در نتیجه دشمنی معنی پیدا میكند و مقابلهها برای تصاحبها شروع میشود. یعنی محال است كسی در طبیعت زندگی كند و با تزاحم و در نتیجه با دشمنی روبهرو نشود، مگر اینكه طوری در طبیعت بیندیشد كه عملاً گرفتار طبیعت نباشد كه بحث آن خواهد آمد. ولی در هر حال آیه میفرماید: «وَ قُلْنَااهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» بروید روی زمین كه بعضی از شما در مقابل بعضی دیگرتان دشمنی سر میدهید. اگر دقت كنید هنوز بحث توبه نیست، این هبوط قبل از توبه است، یعنی هنوز روی زمین نیامدهاند. گفت: بروید روی زمین كه جنگتان شروع میشود. بعد میفرماید:
«وَ لَكُمْ فِی الْاَرْض مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلَی حِینٍ»
و در چنان شرایطی زمین محل استقرار شما شد، و تا مدتی از بهرههای زمین برخوردار هستید.
یعنی یك حیات زمینیِ محدودی برای شما مقرر گردید، چون شما طبیعت را خواستید و طبیعت هم محدودیتهایی دارد، پس حالا بروید به طرف همان چیزی كه خواستید، یك زندگی پر از جنگ، و یك استقرار موقت و یك چریدن محدود،چراكه زندگی زمینی جز این نیست و چقدر خوب خداوند آن را برای ما ترسیم فرمود . و به همین جهت در ابتدای مبحث آدم در آیه 28 سوره بقره فرمود: «كَیْفَ تَكْفُروُنَ بِاللهِ»؛ یعنی چطور به خداوند كافرید و با انبیاء مقابله میكنید، در حالی كه زندگی موقت زمینیِ شما از طریق ایمان به انبیاء از مشكلات مربوطه مصون میماند. خودتان با نزدیكی به شجره ممنوعه مصیبتِ دوری از محفل اُنس با خدا را بر سر خودتان آوردید و خود را گرفتار سختیهای طبیعت كردید و حالا كه دین آمده است تا شما را در دل این سختیهای طبیعت نجات دهد، با پیامبران كه حاملان این رمز نجاتاند، مقابله میكنید. بالأخره میفرماید: پس گفتیم بروید زمین و در زمین تا مدتی محدود مستقر شوید و در چنگال دشمنیها قرار گیرید.
بنا به فرمایش علامه(ره):
«در آن بهشت برزخی نه از درون رنج بود و نه از بیرون، اصلاً تشنگی و گرسنگی نبود كه آب و نان بخواهی، در بهشت، بدون گرسنگی لذت سیری هست».
برزخ نزولی قبل از آمدن به زمین است و برزخ صعودی بعد از موت است و شیطان در برزخ نزولی نمیگذارد آدم بالا برود، زیر پایش را میلغزاند تا به زمین فرود آید و در نتیجه آبرویش را ببرد.
علامه طباطبائی(ره) در ادامه میفرمایند:
«شیطان با فلسفه چینی، نهی خدا را توجیه كرد و آدم عداوت شیطان را -كه قبلاً خداوند برای آنها گفته بود - فراموش كرد، زیرا شیطان در پوشش نصیحت و قسم سخن گفت. آدم نهی شجره را فراموش نكرد، بلكه دشمنی شیطان را فراموش كرد و لذا توجیه شیطان را پذیرفت و با نزدیكی به شجره از خدا غافل و به خود مشغول شد».
پس تا اینجا علت آمدن انسان روی زمین مشخص شد و روشن شد كه اولاً: زندگی زمینی همراه با دشمنیهاست، ثانیاً: موقتی است و لذا میتوان متوجه بود در این زندگی موقت وظیفه انسانها چه باید باشد.