تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 8عدم تعارض حاكمیّت انسان با خداوند

براى این كه مطلب بیشتر روشن شود به مثالى از علم و رشته دیگرى اشاره مى‌كنم تا یك مقدار این مفاهیم بیشتر آشكار گردد و زمینه‌اى براى القاء شبهات شیطانى و سوء استفاده باقى نماند: یكى از مسائلى كه امروزه همه مردم ما و همه مردم دنیا با آن آشنا هستند ـ تا آنجا كه این مفهوم
( صفحه 258 )
جزء فرهنگ جهانى شده است ـ مسأله «اعتماد به نفس» است كه به علم روان‌شناسى مربوط مى‌شود و گفته مى‌شود انسان باید اعتماد به نفس داشته باشد. این جمله فراوان شنیده مى‌شود و فراوان آن را در كتابها مى‌خوانید. یكى از محورها و ابعاد برجسته بسیارى از بحثهایى كه هر روزه در رادیو و تلویزیون طرح مى‌شود، بخصوص بحثهاى تربیتى و مباحث خانواده، به مسأله اعتماد به نفس مربوط مى‌گردد. مثلاً گفته مى‌شود كه كودك را چنان باید تربیت كرد تا «اعتماد به نفس» پیدا كند. برخورد با جوانان باید به گونه‌اى باشد كه اعتماد به نفس پیدا كنند و همچنین در بیان مسائل اخلاقى تكیه فراوانى روى این است كه افراد باید اعتماد به نفس داشته باشند و سربار دیگران بار نیایند. از سوى دیگر، در اسلام ما مفهوم دیگرى داریم به نام «توكّل و اعتماد به خدا»، یعنى انسان نباید خودش را در برابر خداوند چیزى به حساب آورد و همه چیز را باید از او بخواهد و فقط او را همه كاره بداند.
«وَ إِنْ یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصِیببِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(125)
و اگر خدا گزندى به تو رساند، آن را جز او هیچ باز دارنده‌اى نیست؛ و اگر براى تونیكى بخواهد، پس فضل او را هیچ بازگرداننده‌اى نیست؛ آن را به هر كس ازبندگانش بخواهد مى‌رساند و اوست آمرزگار و مهربان.
سود و زیان از طرف اوست و اراده انسان در مقابل اراده خداوند قابل عرضه نیست و او در برابر عظمت آفریدگان خداوند بسیار كوچك است. در تعالیم اسلام و قرآن سعى شده است كه انسان چنان تربیت شود كه همواره خود را مقابل خدا بسیار كوچك، حقیر و ذلیل بنگرد و اساس تربیت اسلام بر اساس ربوبیّت اللّه و عبودیّت انسان است.
حال اگر سؤال كنند كه چطور ممكن است انسان هم اعتماد به نفس داشته باشد و هم تا این حد خودش را در مقابل خدا كوچك ببیند؟ آیا كوچك دیدن خود در برابر خدا با آن اعتماد به نفس و احساس شخصیت كردن و رشد دادن شخصیت و امثال این مفاهیمى كه در روان‌شناسى، بخصوص روان‌شناسى تربیتى، مطرح مى‌شود، سازگار است؟ این نظیر شبهه‌اى است كه در حاكمیّت مطرح مى‌كنند و در زمره مسائل سیاسى و مربوط به مسأله حاكمیّت بر شخص است و آن شبهه در مسائل روان‌شناسى، اخلاقى و تربیتى مطرح مى‌گردد. این دو
( صفحه 259 )
مقوله را با هم مقایسه كردم، براى این كه، با اشتراكى كه این دو مقوله با هم دارند، ذهنها براى درك حقیقت آماده‌تر گردند. در آن مسأله روان‌شناسى، تأكید بر اعتماد به نفس در مقابل اعتماد به انسانهاى دیگر است و مى‌گویند: بچه را طورى تربیت كنید كه بر پدر و مادر، یا به دوستان، یا به همسایگان و یا خویشاوندان تكیه نداشته باشد و بتواند روى پاى خودش بایستد. یعنى بر انسانهاى دیگر تكیه نكنید و سربار انسانهاى دیگر نشوید، نه این كه خود را محتاج خدا هم نبینید.
اصلاً بستر بحث مربوط به رابطه انسانى با انسانهاى دیگر است. مفهوم «اعتماد به نفس» این است كه طورى رفتار كن و طورى به تقویت روحى خودت بپرداز كه تكیه به دیگران نداشته باشى، و این دستورى است كه در اسلام هم مورد تأكید واقع شده است. در سیره پیغمبر (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) و ائمه اطهار علیهم‌السلام روى این مسأله تكیه و تأكید شده است، امّا متأسفانه به این چیزها كمتر توجه مى‌كنیم و فكر مى‌كنیم این گونه مطالب از نوآورى‌هاى غرب است. در زمان پیغمبر اكرم (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) اصحاب آن چنان تربیت شده بودند كه اگر كسى سوار اسبى بود و تازیانه‌اى در دست داشت و تازیانه‌اش مى‌افتاد، به رفیقش كه در كنار اسب مشغول حركت بود نمى‌گفت كه تازیانه را از روى زمین بردار و به من بده. خودش از اسب پیاده مى‌شد، تازیانه‌اش را بر مى‌داشت و دوباره سوار مى‌شد! این تربیت اسلامى است كه ما را وا مى‌دارد كه روى پاى خودمان بایستیم، خودمان بارمان را برداریم، خود را محتاج دیگران نبینیم و طمعى به دیگران نداشته باشیم؛ اما نه این كه در مقابل خدا هم خود را بى‌نیاز ببینیم:
«یَا أَیُهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ.»(126)
اى مردم، شمایید نیازمندان به خدا و خداست بى‌نیاز و ستوده.
مگر مى‌شود انسان سر تا پا فقیر و نیازمند، خود را بى‌نیاز از خدا بداند؟ اظهار بى‌نیازى در برابر خدا شرك است. پس معناى اعتماد به نفس این نیست كه به خدا هم اعتماد نداشته باشید. این سخن كه به خدا هم اعتماد نكنید، درست مخالف روح اسلام و پیام سراسر قرآن است. صدها آیه و روایت در این زمینه وارد شده كه انسان خودش را در مقابل خدا هیچ ببیند و همه چیز را از خدا بخواهد و این ربطى به مسأله اعتماد به نفس ندارد؛ چون مسأله اعتماد به نفس براى تعیین رابطه‌اى است بین انسانها كه به انسانهاى دیگر اتّكا نكنند، چون كسى بر دیگرى امتیازى ندارد.
( صفحه 260 )
پس پاسخ این سؤال كه چگونه اعتماد به نفس با توحید و توكّل بر خداوند سازگار است، این است كه مسأله اعتماد به نفس براى تعیین نوع رابطه انسانها با یكدیگر است كه به یكدیگر تكیه و اعتماد نكنند و كسى را بى‌جهت فراتر از دیگران نشناسند، نه این كه به خداوند نیز اعتماد نداشته باشند. همچنین در حوزه مسائل سیاسى، مثل مسأله حاكمیّت فرد و حاكمیّت ملّى، قضیه از همین قرار است. حاكمیّت ملّى؛ یعنى، هر ملّتى روى پاى خود بایستد و دیگران نباید بر او قیمومیّت داشته باشند. حاكمیّت فرد بر خویش؛ یعنى كسى، خود به خود، حقّ حاكمیّت و سلطه بر دیگرى ندارد؛ نه این كه خداوند هم حقّ حاكمیّت ندارد. به تعبیر دیگر، حقّ حاكمیّت فردى و ملّى در طول حاكمیّت خداست. در اصل حاكمیّت از آنِ خداست و در طول آن، كسى كه خداوند به او اجازه حاكمیّت داده، در همان سطح و محدوده‌اى كه خداوند براى او معیّن كرده، حقّ حاكمیّت خواهد داشت و اگر خدا اجازه ندهد هیچ انسانى حقّ حاكمیّت بر انسان دیگرى را نخواهد داشت.

( صفحه 261 )