وقتى ما مطرح مىكنیم كه اسلام درباب سیاست و حكومت دیدگاه خاصى دارد كه بر اصول مورد پذیرش اسلام مبتنى است، ابتدا این سؤال مطرح مىشود كه مگر دین باید در سیاست و حكومت دیدگاه خاصى داشته باشد كه اسلام در صدد است نظریه سیاسى ارائه بدهد؟ این همان سؤال جدّى و معروفى است كه قرنها در كشورها و جوامع گوناگون مطرح گشته، در كشور ما نیز، بخصوص از زمان مشروطیت به این سو، مطرح شده و در اطراف آن بحثهاى گوناگونى انجام گرفته است. البته با توجه به بیانات امام راحل (رحمهالله) و شعار معروفى كه توسط مرحوم شهید مدرس بر تارك اندیشه سیاسى ما نقش بست كه «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» این مسأله براى مردم ما حل شده است و آنها پاسخ روشنى براى آن دارند. اما تبیین نظریه سیاسى دین و نحوه دخالت دین در سیاست نیاز به بررسى و بحث دارد.
( صفحه 23 )
در فرهنگ غربى، دین از جامعیّت برخوردار نیست و به گونهاى تعریف مىشود كه عرصههاى مسائل اجتماعى و سیاسى را در بر نمىگیرد و دین تنها بیانگر رابطه انسان با خدا و ترسیم كننده رابطه شخصى و فردى با خداوند است. از این منظر، مسائل اجتماعى و سیاسى و بینالمللى و روابط بین دولت و مردم و دولتها با یكدیگر از حوزه رابطه انسان با خداوند خارج است و در نتیجه بیگانه با دین است. اما از نگاه مسلمانان، دین از جامعیّت برخوردار است و همه مسائل فردى و اجتماعى انسان را در بر مىگیرد و شامل روابط انسان با خدا و انسان با انسانهاى دیگر و تمام عرصههاى مسائل اجتماعى، سیاسى و بینالمللى مىشود؛ چون از منظر اسلام خداوند حاكم بر جهان و انسان است. بنابراین، عرصه سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و مدیریّت و سایر مسائلى كه به زندگى انسان ارتباط دارد، زیر مجموعه احكام و ارزشهاى دین است.