متأسفانه در جامعه اسلامى ما، بخصوص در نیم قرن اخیر، تفكرات التقاطى فراوانى پدید آمده است. بعضى افراد در یك مقطع از زندگى خود از طریق پدر و مادر و محیط و رهبران دینى
( صفحه 158 )
عقاید را از اسلام برگزیدند و پذیرفتند. سپس در مقاطع بعدى و با ورود به محیط دبیرستان و دانشگاه با نظریات و عقاید دیگرى، از علوم و موضوعات مختلف، آشنا شدند و آنها را نیز پذیرفتند؛ بدون توجه به این كه این آراء و افكار برگرفته از علوم و افراد مختلف باهم سازگارى دارند یا خیر؟ آیا مثلاً نظریهاى كه از فلسفه پذیرفتهاند با فلان نظریه در زیستشناسى، فیزیك، ریاضى و یا با فلان نظریه دینى سازگار است یا خیر؟ كه البته اگر دقّت كنیم، در مىیابیم كه در بعضى از موارد اینها باهم نمىسازند و مجموعه منسجمى را تشكیل نمىدهند. این شكل تفكر را تفكر التقاطى گویند.
امروزه، در سطح وسیعى از جامعه دینى ما افراد مبتلا به تفكر التقاطى هستند، زیرا از یك سو عقاید موروثى و خانوادگى از جامعه اسلامى دارند كه نمىخواهند آنها را از دست بدهند. از سوى دیگر، مطالبى از رشتههاى مختلف علوم انسانى بر آنها عرضه مىشود و آنها را نیز مىپذیرند و ضمیمه اعتقادات دینى مىكنند. غافل از این كه این آراء و افكار مختلف باهم تجانس ندارند و ما یا باید اعتقادات دینى را بپذیریم یا آن افكارى كه با دین تجانس ندارند.
بنابراین، ما اگر بخواهیم در زمینه جامعهشناسى، حقوق و سیاست و مانند آنها افكار و نظراتى را بپذیریم كه با عقاید دینىمان سازگار باشد، ضرورت دارد كه مكتبهایى كه از طریق ترجمه كتابهاى خارجى و تبلیغ آنها به ما ارائه شده كنار نهیم و نظریات جدیدى در علوم انسانى مطرح كنیم كه هم از نظر علمى و هم از نظر مبانى و اصول، با عقاید دینىمان سازگار باشند. در غیر این صورت، یا باید دست از عقاید دینىمان برداریم و یا آن نظریات و افكار ناسازگار با عقاید دینى را كنار نهیم و نمىتوان هر دو را جمع كرد؛ چنانكه نمىتوان پذیرفت كه الان هم روز باشد و هم شب!
پس بدون توجه به نكته اساسىاى كه ذكر كردیم نمىتوان سراغ تمام افكار و نظرات رفت و از هر كدام بخشى را برگزید و به التقاط فكرى و دینى تن درداد؛ چه این كه در این صورت، در ما گرایش افراطى پلورالیزم در شناخت و معرفت پدید مىآید. به این معنا كه هر كس هرچه گفت صحیح است و ما باطل صرف نداریم و هر كس بخشى از حقیقت را مطرح مىكند و هر مكتبى قسمتى از حق را دارد. این گرایش با پشتوانه شكگرایى در فلسفه ـ كه امروز هم در محافل فلسفى غرب رواج دارد ـ به اسكپتى سیزم(76) (شكگرایى) منتهى مىشود. این گرایش بر
( صفحه 159 )
این اساس شكل مىگیرد كه معمولاً نظریات در علوم مختلفاند و هر یك شامل بخشى از حقیقت است و ما نیز نمىتوانیم به چیزى اعتقاد یقینى و جزمى داشته باشیم. پس بهتر است كه نسبت به هیچ چیز اعتقاد قطعى و جزمى نداشته باشیم و در درستى و نادرستى نظریهاى به احتمال كفایت كنیم. در باب دین نیز پلورالیزم دینى را بپذیریم و بر اساس آن، هم دیدگاه مسلمانان را كه به یگانگى خدا معتقد هستند و كسى را كه عقیده دیگرى داشته باشد مستحق عذاب ابدى مىدانند، بپذیریم و صحیح بدانیم و هم عقیده مسیحیان را كه معتقد به سه خدا هستند درست بدانیم و هم كسانى كه به دو خدا معقتدند، خداى خیر و خداى شر؛ چون هیچ یك از این عقاید جازم و قطعى نیست؛ ممكن است هر یك درست باشد و یا نادرست باشد و ما بنا نداریم كه با هیچ یك از آنها برخورد كنیم، چون همه آنها مىتواند خوب و درست باشد.
تحمل همه عقاید و نظریات متفاوت و متضاد هم بر مبناى اسكپتى سیزم و شكاكیّت ـ كه كسى نمىتواند اعتقاد جزمى پیدا كند ـ استوار است و هم بر مبناى پلورالیزم. تساهل و تسامح اجتماعى كه بر عدم تعصب و عدم جانبدارى و خشونت تكیه دارد و بر اساس آن، امروزه ترویج مىشود كه كسى نباید روى چیزى تعصب داشته باشد و هر كس هرچه گفت باید پنداشت كه شاید درست باشد در حقیقت، یك حالت بىتفاوتى نسبت به عقاید دینى، فلسفى و علمى در فرد ایجاد مىكند.
امروزه، این گرایش غالب در دنیاى غرب است و براى ما به ارمغان آورده شده است و تلاش مىشود كه جامعه ما به چنین حالتى در آید كه نسبت به عقاید دینى، علمى و فلسفى تعصّب و حساسیّتى نداشته باشد و در ارتباط با هر دیدگاه و نظریهاى بگوید ممكن است این درست باشد و ممكن است نظریه دیگر درست باشد. گاهى هم گفته مىشود كه ما نباید شناخت خودمان را مطلق بدانیم و بگوییم صددرصد درست است و غیر از این نیست. نه خیر، نباید ما چنین قاطعیّتى داشته باشیم؛ ما باید عقیده خودمان را داشته باشیم و آن را محترم بشماریم، دیگران نیز عقیده خودشان را داشته باشند. این همان فرهنگى است كه امروز دنیاى غرب براى خودش برگزیده است و تأكید دارد كه همه عالم را تحت سیطره این فرهنگ در بیاورد؛ یعنى، نفى اعتقاد یقینى و نفى این كه دین حق، مذهب حق و نظریه حق یكى است و القاى این كه نظریه حق ممكن است متعدد باشد و نباید انسان به چیزى اعتقاد یقینى داشته باشد. در مقام بحث نباید تعصّب داشت و غیرت دینى و تعصّب در مذهب باید از بین برود،
( صفحه 160 )
گرایش دادن مردم به یك دین و یك مذهب و یك فكر باید از بین برود، تا همه بتوانند با هم زندگى كنند و دیگر بر سر مسائل مذهبى با هم اختلافى نداشته باشند؛ چون همین اختلافات دینى موجب جنگها و كشتارها گردیده است. اكنون باید همه مذاهب و ادیان و افكار را صحیح و بر حق قلمداد كرد تا زمینه صلح و آشتى و صفا فراهم آید.