آزادى نمىتواند فوق قانون باشد، كسانى كه مىگویند آزادى فوق دین و فوق قانون است، جواب بدهند كه اصلاً دین و قانون براى چیست؟ ماهیّت قانون چیست؟ مگر قانون غیر از این است كه دستور مىدهد برنامهاى را در یك چارچوب خاص اجرا كنید، فلان كار را انجام بدهید یا ندهید؟ ناچارم كه برخى از مطالب گذشته را یادآورى كنم: هر قانونى تصریحا یا تلویحا مىگوید رفتارها باید محدود شود و در چارچوب خاصى انجام پذیرد. پس اصلاً شأن قانون محدود كردن آزادى است. اگر قانون و دین اجازه محدود كردن آزادى را نداشته باشند وجودشان لغو است. دین از آن جهت كه مشتمل بر قوانین اجتماعى و سیاسى است،
( صفحه 211 )
رفتارهاى اجتماعى و سیاسى انسان را كانالیزه و محدود مىكند و حكم مىكند كه آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذیرند؛ اگر دین معنایش غیر از این باشد، وجودش براى چیست؟
اگر دین براى این آمده است كه هر كس به هر طریقى مىخواهد رفتار كند، پس شأن دین چیست؟ و جایگاه دین كجاست؟ وجود دین و قانون معناى دیگرى جز محدود كردن آزادىهاى انسان ندارد. پس این كه گفته مىشود آزادى فوق دین است و فوق قانون است، سخنى گزاف است. بله ممكن است كسانى به نام دین بخواهند از آزادىهاى مشروع مردم جلوگیرى كنند و آنچه را كه خدا حلال كرده است، به واسطه خرافات و عادتهاى قومى، تحریم كنند. چنانكه متأسفانه هنوز هم در گوشه و كنار كشور ما بعضى اقوام و عشایر هستند كه بعضى از حلالهاى خدا را حرام مىكنند و هنوز در فرهنگ جامعه كنونى ما هم بعضى از حلالهاى خدا زشت تلقّى مىشود، كه اگر چنین نبود در جامعه از بسیارى مفاسد جنسى جلوگیرى مىشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«لو لا ما سبق من ابن الخطّاب فى المتعة، ما زنا الاّ شقى»(101)
اگر نبود نهى و جلوگیرى عمر از متعه بجز انسان شقاوتمند كس دیگرى زنانمىكرد.
متأسفانه در فرهنگ ما هنوز هم این حلال خدا كه كلید حلّ بسیارى از مشكلات است زشت تلقّى مىشود. بله اگر كسانى به نام دین بخواهند حرامهاى خدا را حلال كنند، این هم كار زشتى است؛ نه تنها زشت بلكه حرام و نوعى بدعت است. چنانكه عكس آن هم صادق است و حرام كردن حلالها هم بدعت است:
«انّ اللّه یحبّ ان یؤخذ برخصه كما یحبّ ان یؤخذ بعزائمه»(102)
خداوند دوست مىدارد كه مردم از مباحات و حلالها بهره برند، همانطور كهدوست مىدارد واجبات را انجام دهند و محرمات را ترك كنند.
پس كسانى حق ندارند به نام دین یا به نام قومیّتها یا عصبیّتهاى محلى، قومى و عشیرهاى بعضى از حلالهاى خدا را حرام كنند و این چنین محدود كردن آزادىها حرام و
( صفحه 212 )
بدعت است و هیچكس با آن موافق نیست. اما گر منظور از آزادىها، آزادىهاى نامشروع است، طبعا كسى انتظار ندارد كه دین با آزادىهاى نامشروع هم مخالفت نكند! حاصل این كه آزادىها از دو حال خارج نیستند: یا مشروعاند یا نامشروع؟ اگر مشروع باشند، دین و قانون آنها را تجویز كرده است و مخالف با آنها نیست و دیگر جا ندارد گفته شود كه دین و قانون حقّ ندارند آزادىهاى مشروع را از جامعه بگیرند. اگر دینى اجازه داده، چگونه مىتواند بگوید كارى كه من اجازه دادهام شما انجام ندهید؟ این خود نوعى تناقض است. اما اگر آزادىاى نامشروع باشد و دین آن را منع كرده باشد، معنا ندارد كه حق منع كردن آن را نداشته باشد؛ این نیز خود نوع دیگرى تناقض است.