حقیقت این است كه گرچه زندگى و حیات ما به دو بخش دنیوى و اخروى تقسیم مىشود؛ یعنى، ما دورانى از زندگى داریم كه باتولد ما در دنیا شروع مىگردد و با مرگ خاتمه مىیابد و سپس با ورود ما به عالم برزخ و آنگاه عالم قیامت بخش دوم زندگى ما شروع مىگردد. [
البته مىتوان بخش دیگرى براى زندگى فرض كرد كه قبل از ورود به عالم دنیا قرار دارد و عبارت است از عالم جنین.]
اما این تقسیمبندى حیات و زندگى مستلزم آن نیست كه كنش و رفتارهاى ما در دنیا به دو بخش تقسیم گردد و با دو رویكرد نگریسته شوند. به هر جهت، فعلاً ما در دنیا هستیم و در این دنیا رفتارهایى از ما سر مىزند و دین آمده كه به همین رفتارهاى دنیوى ما سامان بخشد و با نظام دستورى و تشریعى خود ما را راهنمایى كند؛ نه این كه دستورات دین فقط براى پس از مرگ است. چنان نیست كه بخشى از عمر 50 یا 60 ساله ما مربوط به آخرت باشد و بخشى از آن مربوط به دنیا، بلكه در دنیا چیزى كه مربوط به آخرت نباشد نداریم و همه رفتارهاى ما در دنیا مىتواند شكل آخرتى به خود بگیرد؛ یعنى، آن رفتارها چنان انجام گیرد كه براى آخرت ما مفید باشد و مىتواند به گونهاى باشد كه براى آخرت ما مضر باشد. به هرحال، سخن در این است كه آن رفتارها در آخرت ما تاثیر دارد و اساسا بینش دینى و اسلامى این است كه زندگى آخرت در همین دنیا سامان مىیابد:
«الیوم عملٌ و لا حساب و غدا حسابٌ و لا عمل»(17) و «الدّنیا مزرعة الاخرة» (18) پس هر كارى كه ما در دنیا انجام دهیم، محصول و ثمره آن را در آخرت برداشت خواهیم كرد و چنان نیست كه زندگى دنیایى ما با زندگى اخروى ما بیگانه باشد و بخشى از كارهاى ما مربوط به زندگى دنیا و بخشى از آنها مربوط به آخرت باشد و ما دو قلمرو جداگانه براى دنیا و آخرت نداریم؛ بلكه همه كارهایى كه ما در دنیا انجام مىدهیم؛ از قبیل نفَس كشیدن، چشم بر هم زدن، قدم
( صفحه 59 )
برداشتن، نشستن و برخاستن، نگاهكردن، معاشرت، سخن گفتن، سخن شنیدن، غذا خوردن، روابط بین زن و شوهر، روابط بین افراد جامعه و رابطه بین حكومت و مردم مىتوانند به گونهاى باشند كه تأمینكننده سعادت اخروى ما گردند و مىتوانند براى آخرت ما زیان ببار آورند. درست است كه شیوه غذا پختن و استفاده از غذا مربوط به دنیاست، ولى همین غذا خوردن مىتواند به گونهاى باشد كه انسان را روانه بهشت كند و نیز مىتواند ما را گرفتار آتش جهنم كند:
«اِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامى ظُلْما إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرا»(19)
كسانى كه اموال یتیمان را به ظلم و ستم مىخورند، (در حقیقت) آتش بهشكمهایشان فرو مىبرند و بزودى در شعلههاى آتش (دوزخ) مىسوزند.
كسى كه شكمش را با مال یتیمان پر مىكند، اگرچه غذا مىخورد و از غذا خوردن نیز لذّت مىبرد، اما همان غذایى كه مىخورد برایش عذاب جهنم خواهد شد. چنانكه اگر كسى براى انجام عبادت خدا غذا بخورد، همین غذا خوردن ثواب اخروى دارد. همچنین سخنى كه انسان براى رضاى خدا مىگوید، درختى را در بهشت براى او مىرویاند: پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) به اصحاب خود فرمودند: كسى كه تسبیحات اربعه را بگوید، خداوند در بهشت درختى براى او مىرویاند. برخى گفتند: پس ما در بهشت درختان زیادى داریم، چون این ذكر را فراوان مىگوییم؛ حضرت فرمود: به شرطى كه آتشى نفرستید كه آنها را بسوزاند.
پس اعمال و رفتار ما، وقتى در راستاى رضاى خدا انجام گرفت، منشأ سعادت و ثواب اخروى مىشود و اگر بر خلاف دستور خدا انجام گرفت، موجب شقاوت و عذاب جهنم مىگردد. چنان نیست كه زندگى ما از دو بخش مستقل تشكیل یافته باشد، بخشى از آن به آخرت مربوط باشد و در مسجد و معبد گذرانده شود و بخشى از آن مربوط به دنیا و خودمان باشد و ارتباطى با آخرت نداشته باشد. چنانكه گفتیم، این تفكر و برداشت غلط كه قلمرو دین مسائل فردى و عبادى و عبادتگاه است و اثرش در آخرت ظاهر مىگردد و سائر مسائل از حوزه دین خارج است، طى قرنهاى اخیر در مغرب زمین و از سوى برخى از پیروان ادیان رواج یافت و اذهانى را به خود مشغول ساخت و الا نه تنها در اسلام، بلكه در هیچ دین آسمانىِ بر حقّى چنین مطلبى ارائه نگشته است. سخن هر دین برحق این است كه انسان آفریده شده تا
( صفحه 60 )
سعادت و یا شقاوت را براى خویش تأمین كند و سعادت و شقاوت ابدى او در سایه رفتارهاى او در دنیا حاصل مىشود: اگر رفتارهایش طبق دستور خدا باشد، به سعادت ابدى مىرسد و اگر بر خلاف دستورهاى خدا باشد، به شقاوت ابدى خواهد رسید.
اینكه برخى در پاسخ به مسأله انتظار از دین اقلّى شدند و گفتند ما حداقل انتظار را باید از دین داشته باشیم و بر این اساس كردارها و رفتارهاى انسان را به دو بخش تقسیم كردند، بخشى كه در قلمرو دین قرار مىگیرد و مربوط به آخرت است و ربطى به دنیا ندارد و بخشى كه مربوط به دنیاست و از قلمرو دین خارج است كه از جمله آنها مسائل اجتماعى و سیاسى مىباشد، ناشى از مغالطهاى بود كه بدان دست زدند. آنها پیش خود تصور كردند كه اگر حداكثر انتظار را از دین داشته باشند باید بیان همه امور از جمله نحوه غذا خوردن و ساختن خانه را از دین بخواهند و چون دیدند چنین انتظارى نه صحیح است و نه دین برآورده كننده آن است، گفتند ما حداقل انتظار را از دین داریم. مغالطه از آن روست كه مسأله فوق تنها دو گزینه ندارد، بلكه گزینه سومى نیز دارد كه حق است و آن این كه ما از دین انتظار نداریم كه همه چیز حتى نحوه غذا خوردن و پوشیدن لباس و ساختن خانه را براى ما بیان كند، هیچ كس چنین ادعایى ندارد، اما با این كه دین بیان بسیارى از مسائل را به حوزه علوم غیر دینى وانهاده ، به نوعى آن مسائل نیز در قلمرو دین قرار مىگیرند؛ و آن هنگامى است كه رنگ ارزشى به خود گیرند.