تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 5پیشینه عصیان در برابر خدا

تنها انسان مدرن نیست كه از زیربار خدا، دین و تكالیف الهى شانه خالى مى‌كند، بلكه بسیارى از انسانها، در طول تاریخ، به سبب وسوسه‌هاى شیطانى زیر بار تكالیف الهى نرفتند و راه عصیانگرى و قانون شكنى را پیش گرفتند. این سخن كه بشر به دنبال حقوق است نه تكلیف، سخن تازه‌اى نیست؛ بلكه در آغاز قابیل، فرزند عصیانگر آدم، آشكارا از زیر بار تكلیف و مقررات الهى شانه خالى كرد و در پرتو قانون‌شكنى و خودخواهى خویش برادرش، هابیل، را به قتل رساند:
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مَنالاْءَخَرِ قَالَ لاَءَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.»(44) و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام براى تقرّب (به پروردگار) قربانى كردند؛ اما از یكى پذیرفته نشد. (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت! (برادر دیگر) گفت: (من چه گناهى دارم) خدا تنها از پرهیزگاران مى‌پذیرد.
تاریخ داستانهاى پیامبران الهى كه در قرآن آمده حاكى از آن است كه اكثر مردم پیامبر خویش را تكذیب مى‌كردند و نه تنها زیر بار پذیرش دعوت او نمى‌رفتند، بلكه تهمت به او مى‌زدند و پیامبر خویش را به سخریه و استهزا مى‌گرفتند و حتى او را مى‌كشتند و یا از شهر بیرون مى‌كردند. اگر پیامبرى سخن كاملاً مفیدى براى آنها بیان مى‌كرد و مثلاً به تعبیر قرآن آنها را از كم‌فروشى باز مى‌داشت: «لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَائَهُمْ ...»(45) در مقابل او مى‌گفتند:
«قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا یَعْبُدُ ءَابَائُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِى أَمْوَالِنَا مانَشَاءُ...»(46)
گفتند: اى شعیب، آیا نمازت به تو دستور مى‌دهد كه آنچه را پدرانمان مى‌پرستیدندترك كنیم، یا آنچه را مى‌خواهیم در اموالمان انجام دهیم؟
( صفحه 87 )
در اینجا ممكن است گفته شود كه آنچه، در طول تاریخ، از ستیز و مقابله با پیامبران و اولیاى خدا رخ داده بر اثر بت‌پرستى و شرك و پیروى شیطان بوده است و سخن ما این است كه بشر طوق بندگى هر معبودى را از گردن بر افكند و پیرو بت‌ها و شیطان هم نگردد. اما این سخن از نظرگاه و دیدگاه راستین وحى گزاف و باطل است؛ چرا كه از دیدگاه وحى انسان سر دو راهى بندگى خدا و بندگى طاغوت قرار دارد و محال است كه هیچ كدام را بندگى نكند. اگر هم شعار بدهد كه بنده هیچ كس نیستم، در واقع بنده طاغوت و هواى نفس خویش است؛ بر این اساس قرآن مى‌فرماید:
«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمالطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ...»(47)
خداوند ولىّ و سرپرست كسانى است كه ایمان آورده‌اند، آنها را از ظلمت‌ها به سوىنور بیرون مى‌برد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند كه آنها رااز نور به سوى ظلمت‌ها بیرون مى‌برند.
در جاى دیگر خداوند مى‌فرماید:
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِى ءَادَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ. وَ أَنِ اعْبُدُونِىهذَا صِرَاطٌ مُسِتَقِیمٌ.»(48)
آیا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم، كه شیطان را نپرستید، كه او براى شما دشمنآشكارى است. و این كه مرا بپرستید كه راه مستقیم این است.
مفاد آیه این نیست كه پس از كنار نهادن عبادت شیطان، دیگر انسان احتیاج به اطاعت و عبادت دیگرى ندارد، بلكه باید عبادت خداوند را در پیش گیرد، همان‌طور كه در شعار توحید به دنبال «لااله» كلمه «الاّ اللّه» آمده است. بنابراین، كسانى كه با تجلّى وحى از خواب غفلت بیدار گشته، دریافته‌اند كه باید خدایى را عبادت كنند كه خالق و مالك حقیقى آنهاست و مرگ و زندگى، جوانى و پیرى و سلامتى و بیمارى به دست اوست؛ براى ایشان بندگى او كمال افتخار است. تكالیف او از سرچشمه حكمت و رحمت لایزال صادر گردیده، و عمل به آنها مایه سعادت و كمال انسان خواهد بود.
( صفحه 88 )
دریافتیم كه خوى اِباى از پذیرش حق و سرسنگینى در برابر تكلیف و مسؤولیت ناشى از تربیت نایافتگى انسان و سرشت حیوانى و ددمنشى و پیروى شیطان است كه همواره در تاریخ وجود داشته است و اختصاص به انسان مدرن ندارد و بواقع این انسان مدرن است كه از لوازم مدنیّت دست كشیده، رو به عصر جاهلیت و توحّش نهاده است و در حقیقت، مرتجع است؛ و الاّ تربیت یافتگان مكتب انبیاء از خوى حیوانى و توحّش دست كشیده‌اند و با قانونمدارى و پذیرش تكلیف و مسؤولیت به معناى صحیح كلمه مدنیّت را برگزیده‌اند. چون كه تمدن و مدنیّت در مقابل توحّش است و لازمه و شرط اصلى آن، پذیرش قانون است؛ پس چگونه عده‌اى مى‌گویند: تمدن مدرن اقتضا دارد كه انسان هیچ تكلیفى را نپذیرد! آیا این توحّش است یا تمدّن؟ اساسا تمدن بر مدار پذیرش محدودیّت، قانون و تحمّل مسؤولیت است والاّ با توحّش تفاوتى نخواهد داشت.
پس كسى كه از پذیرش قانون، تكلیف و تحمّل مسؤولیت سرباز مى‌زند، خواهان رجعت به توحّش و بربریّت است و مسلما كسى با این ایده و منش، مقدّس و خلیفة اللّه نخواهد بود تا الگوى ما گردد. (لازم به ذكر است كه شعار مدنیّت وقانونگرایى كه امروزه در جامعه ما رواج یافته است، به معناى رسیدن به كمال مدنیّت و كمال قانونمندى است كه در هیچ كجا تخلف از قانون صورت نگیرد؛ نه این كه اتفاق تازه‌اى رخ داده است و جامعه ما در نوزده‌سال پس از انقلاب در توحّش مى‌زیست و امروز رو به مدنیّت نهاده است. نه، اساسا انقلاب ما بر پایه مدنیّت و تمدّن دیرپاى اسلام شكل گرفت واز شعارها و اهداف اصلى آن رعایت قانون الهى در همه زمینه‌هاست.)