بعد از بیان جایگاه سیاست در اسلام و این كه مباحث حكومتى و سیاسى بخشى از معارف اسلام را تشكیل مىدهد، اشارهاى داشتیم به این كه كسانى براى مشوّش ساختن اذهان و ایجاد انحراف در جامعه و خدشه در حكومت دینى شبهاتى وارد ساختهاند، یكى از شبهات این بود كه قلمرو دین از قلمرو دنیا جداست و دین دخالتى در مسائل دنیایى ندارد و اساسا شأن دین دخالت در مسائل دنیایى نیست؛ رسالت دین تنها پرداختن به مسائل مربوط به آخرت، معنویّات و تنظیم ارتباط با خداست. در یك كلام، ما باید حداقل انتظار را از دین داشته باشیم. در جلسه قبل به پاسخ این شبهه پرداختیم و مغالطهاى را كه در بحث انتظار ما از دین رخ داده بود ـ كه انتظار ما از دین باید حداكثر باشد یا حداقل ـ روشن كردیم.
حاصل پاسخ این است كه حوزه زندگى انسان و واقعیّتهاى خارجى مربوط به آن، دو رویه دارند: رویه اول روابط علّى و معلولى و سببى و مسبّبى است، چنانكه این روابط بین پدیدهها نیز وجود دارد؛ مثل این كه چه عناصرى باید با هم تركیب شوند تا فلان پدیده شیمیایى به وجود آید و در چه شرایطى موجود زنده رشد مىكند. این كه انسان به عنوان موجودى زنده چگونه زندگى كند و چگونه سلامتى خویش را حفظ كند و وقتى بیمار شد از چه راهى به مداواى خویش بپردازد. رویه دیگرِ واقعیّتهاى این جهانى ارتباطى است كه با روح انسان و كمالات معنوى و مسائل ارزشى دارند: