تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 4اسلام و اصول و معرفت‌هاى ثابت

این فریبكارى و نفاق است كه كسى بگوید من اسلام را قبول دارم، اما فهم ثابتى از اسلام وجود ندارد و همه اصول آن قابل تغییر و تفسیرهاى مختلف است. در این صورت، ممكن است از اسلام همان برداشت شود كه از مسیحیّت مى‌شود و آن دو با هم فرقى نخواهند داشت و یك مسلمان با یك مسیحى فرقى نخواهد داشت؛ پس ما نمى‌توانیم كه بگوییم فلانى مسلمان
( صفحه 122 )
هست و یا مسلمان نیست! هر ساختمان با عناصر ثابتى چون پى، دیوار و سقف بر پا مى‌گردد و از ویرانه باز شناخته مى‌شود و نمى‌توان ادعا كرد كه ساختمان عناصر ثابتى ندارد، نمى‌توان گفت كه یك ساختمان اگر پایه و دیوار و سقف داشته باشد ساختمان است و اگر نداشته باشد نیز ساختمان است. اگر بر روى زمین یا هوا و یا در دریا هم باشد باز ساختمان است و هیچ مشخصه و عناصر ثابتى ندارد. همچینین اسلام از عناصر مشخص و ثابتى تشكیل یافته است و اگر اصول ثابت و محورى نداشته باشد، نمى‌توانیم بگوییم این مجموعه اسلام است و آن مجموعه اسلام نیست.
بنابراین، اگر كسى اسلام را پذیرفت، باید یك دسته عناصر ثابت را به عنوان اعضاى ثابت آن مجموعه بپذیرد. البته ممكن است یك مجموعه اعضاء مشكوك و محتمل نیز داشته باشد، یا مجموعه بازى باشد كه اعضایى به آن اضافه شود و یا از آن كاسته شود، اما معنا ندارد كه یك مجموعه هیچ عضو ثابتى نداشته باشد و در عین حال به عنوان یك مجموعه مشخّص باقى بماند.
دوست و دشمن عناصر محورى و اساسى اسلام را مى‌شناسند. بجز توحید، نبوّت و معاد، اسلام امور اساسى دیگرى نیز دارد كه براى همه حتى منكران خدا شناخته شده‌اند. به عنوان نمونه، نماز و حج جزو عناصر اصلى اسلام شناخته مى‌شوند. همه مردم دنیا مى‌دانند كه مسلمانان در ایام مخصوصى حج به جا مى‌آورند، حال آیا مى‌شود كسى بگوید اسلامى كه من مى‌شناسم حج ندارد؟ همه مى‌دانند كه در اسلام نماز وجود دارد، حال اگر كسى بگوید من اسلام را قبول دارم، ولى بر اساس شناخت من از اسلام نماز از اسلام نیست، چنین كسى یا اسلام را نشناخته است یا بدروغ خود را مسلمان معرفى مى‌كند و فریبكار است و با تظاهر به مسلمانى مى‌خواهد از مزایاى یك مسلمان محروم نشود و از جامعه اسلامى طرد نگردد؛ وگرنه حج، نماز و روزه از اعضاى ثابت این مجموعه‌اند و جزو ضروریات دین و مورد قبول همه مسلمانان هستند.
آیا اگر كسى اسلام را بشناسد، مى‌تواند بگوید اسلام قانون جزایى براى جلوگیرى از دزدى ندارد، در صورتى كه قرآن در آیه «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ»(62) بدان صراحت دارد؟ و همچنین سایر مواردى كه نص صریح قرآن بر آنها دلالت دارد. پس ضروریّات اسلام ثابت شده‌اند و لازم
( صفحه 123 )
نیست كه ما تازه بنشینیم و یك به یك آنها را اثبات كنیم. بر این اساس، اگر ثابت شد اسلامى كه اساس آن قرآن است از طرف خدا آمده است و حق مى‌باشد، باید بپذیریم كه هرچه قرآن مى‌گوید حق است و قرآن در برگیرنده یك سلسله از امور ثابت، ضرورى و قطعى است. البته ممكن است از برخى آیات تفسیرهاى مختلفى ارائه شود، اما صرف وجود دو تفسیر مختلف براى آیه‌اى دلالت نمى‌كند كه از قرآن هیچ چیز ثابت و قطعى استنباط و استفاده نمى‌شود و هر كس هر چه خواست از آن درك مى‌كند.
اگر كسى آشناى به زبان عربى باشد و به قرآن مراجعه كند، یك سلسله مطالب قطعى را از قرآن درك مى‌كند كه ربطى به برداشت‌هاى مختلف انسانها ندارند و تابع پیش‌فرضها و ذهنیّت‌هاى پیشین و قوانینى كه ما از علوم درك مى‌كنیم نیستند. مثلاً از آیه‌اى كه فرمان به نماز مى‌دهد و یا آیه‌اى كه مى‌فرماید دست دزد را قطع كنید، كسى كه در زمانى زندگى مى‌كرد كه به عناصر اربعه و افلاك سبعه معتقد بود همان را مى‌فهمید كه امروز كه «نسبیّت انیشتین» مطرح است فهم و استنباط مى‌شود و نمى‌توان گفت چون نسبیّت انیشتین مطرح است معناى آیه تغییر كرده است. ممكن است آیه‌اى باشد كه كلمات آن بر اساس تحولات لغت و مسائل دیگر به علومى مرتبط شوند، ولى پاره‌اى از مطالب وجود دارند كه فهم آنها ربطى به علوم مختلف ندارد و طبعا شبهه تغییر هم نخواهد داشت.