پیرو آنچه در ارتباط با دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى عرض كردیم و با توجه به انواع گوناگون حكومتهایى كه در عالم تحقق یافته، بخصوص حكومتهایى كه به نام اسلام یا به نامهاى دیگر در دوران اسلامى شكل گرفته، نمىتوان گفت اسلام درباره نوع حكومتها،
( صفحه 64 )
در جهت نفى و اثبات، نظر ندارد. آیا اگر ما حكومت فاسد و ظالمانه معاویه و یزید را با حكومت عدل گستر امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقایسه كنیم، مىتوانیم ادعا كنیم كه دین اسلام هر دو قسم حكومت را به یك چشم مىبیند و فرقى بین حكومت على (علیه السلام) با حكومت معاویه نمىگذارد؟!
آیا مىتوان گفت كه هر كس آزاد است كه شیوه و رفتار مورد پسند خویش را براى حكومت خود برگزیند و دین دخالتى ندارد و نوع رفتار انسان هیچ دخالتى در سعادت و یا شقاوت او ندارد: نه رفتار حكومتى على (علیه السلام) در آخرت انسان تاثیر داشت و نه رفتار معاویه؛ چون شیوه حكومت مربوط به سیاست و دنیاست و ربطى به دین ندارد! آیا هیچ عاقلى این گفته را مىپذیرد؟ آیا مىتوان گفت آن دو نوع حكومت در نظر دین مساوىاند و دین هیچ یك را تقدیس و یا تقبیح نمىكند؟ واقعیّت این است كه دخالت در امور اجتماعى و حكومتى از بارزترین عرصههایى است كه دین باید دخالت كند. دین باید ساختار حكومتى مناسب را تبیین كند. دین باید تبیین كند كه حاكم باید، در آغازین روزهاى حكومتش، به فكر محرومان و مستضعفان باشد و یا به فكر تقویت پایههاى حكومت خودش.
پس جایگاه مسائل سیاسى و اجتماعى در مسائل دینى، بخصوص دین اسلام، بسیار بارز و برجسته است و نمىتوان آنها را از قلمرو دین خارج دانست و معتقد شد كه تأثیرى در سعادت و شقاوت انسانها ندارند. اساسا اگر آخرت و حساب و كتاب و ثواب و عقابى هست، مگر مىتوان گفت رفتار معاویه و یزید و امثال آن دو تأثیرى در آنها ندارد! البته اگر برخى از برادران سنّى مذهب هنوز نتوانستهاند مسأله معاویه را حل كنند، اما در تاریخ فراواناند جباران و ستمگرانى كه روى تاریخ را سیاه كردهاند، آیا مىتوان گفت این حاكمان ستمپیشه با فرمانروایان دادگر از نظر ارزشى مساوىاند؟ در همین زمانى كه ما در آن قرار گرفتهایم، آیا كسانى كه زنان و كودكانى را كه نزد هر دین و ملّتى بىگناهاند سر مىبرند و بمب بر سر آنها مىریزند و آنان را زنده در خاك مىكنند، با كسانى كه با همه وجود در خدمت به محرومان و ستمدیدگان مىكوشند، مساوىاند و در بهشت در كنار هم خواهند بود؟ پس چطور مىتوان مسائل سیاسى و اجتماعى را از حوزه دین خارج دانست؟ اگر بناست كه دین درباره ثواب و عقاب، حلال و حرام و ارزشهاى مثبت و منفى نظرى داشته باشد، مسائل اجتماعى و سیاسى از بارزترین مسائلى هستند كه دین باید درباره آنها نظر بدهد.
( صفحه 65 )
بر اساس آنچه ذكر شد، آن طرحى كه بر اساس آن مسائل دینى از مسائل دنیایى جدا مىشود و مسائل دین تنها در ارتباط با خدا و آخرت قرار مىگیرد و از حوزه مسائل دنیایى خارج مىگردد؛ یعنى بخشى از امور و مسائل به دانشمندان و سیاستمداران وانهاده مىشود و بخشى از مسائل به دینداران، بسیار ناروا و نادرست است و به هیچ وجه با بینش اسلامى سازگارى ندارد و آن زندگى كه اسلام براى انسان در نظر دارد، آن جهانبینى كه اسلام ارائه مىكند و ما را به آن دعوت كرده با این طرز تفكر سازگار نیست. بگذریم از این كه اصولاً كسانى كه چنین حرفهایى مىزنند، نه اعتقادى به خدا دارند و نه به قیامت؛ سخن آنان تنها براى این است كه دینداران را از صحنه خارج كنند. ولى ما كارى به عقیده شخصى آنها نداریم و سخنمان این است كه طرح جداسازى مسائل دنیایى از مسائل دینى و خارج كردن مسائل دنیایى از قلمرو دین در نهایت به انكار اسلام منجر مىشود و نتیجه دیگرى ندارد. چنانكه گفتیم هیچ رفتارى نیست كه در سعادت و یا شقاوت ما تاثیر نداشته باشد، پس باید بپذیریم كه دین مىتواند درباره همه مسائل زندگى ما نظر دهد و وجه ارزشى آن را بیان كند؛ همانگونه كه پیامبر فرمود:
«ما من شىءٍ یقرّبكم الى الجنّة و یباعدكم عن النّار الاّ و قد امرتكم به و ما من شىءیقرّبكم من النّار و یباعدكم من الجنّة الاّ و قد نهیتكم عنه.»(21)
نیست چیزى كه شما را به بهشت نزدیك كند و از جهنم دور گرداند، مگر آن كه منشما را به آن فرمان دادم؛ و نیست چیزى كه شما را به جهنم نزدیك كند و از بهشتدور گرداند، مگر آن كه شما را از آن بازداشتم.
در بینش اسلامى، سعادتى بدون بهشتى شدن معنا ندارد و شقاوتى كه فرجام آن آتش جهنم نباشد وجود ندارد:
«فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِى النَّارِ.»؛ «وَ أَمَا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ.»(22)