معمولا افراد فریبكار و مغرض از مفاهیم انتزاعى و لغزندهاى چون «آزادى» به نفع اغراض خود سوء استفاده مىكنند، طورى آن را ذكر مىكنند كه مخاطب به شكلى مىفهمد، ولى قصد اصلى این افراد دقیقا چیز دیگرى است و با بیان كلمات فریبنده و با روشهاى مغالطهآمیز اغراض سوء خود را تلقین مىكنند. براى مثال، در بحثها، سخنرانىها و مقالات برخى از مجلاّت و روزنامهها این سؤال را مطرح كردهاند كه آیا دین بر آزادى مقدّم است و یا آزادى بر دین؟ آیا اصلْ آزادى است و دین تابعى از آزادى است، یا اصلْ دین است و آزادى تابعى از دین است؟
بىتردید، این سؤال به نظر مىرسد كه سؤالى علمى است و فهم این كه دین اصل است یا آزادىْ جاذبه بسیارى دارد. اما در مقام بحث اگر بگوییم دین اصل است، مىگویند: تا كسى آزاد نباشد چگونه دینى را انتخاب مىكند؟ زیرا باید آزاد باشد تا دین را بپذیرد؛ پس معلوم مىشود كه آزادى بر دین مقدّم است. آنگاه نتیجه مىگیرند كه دین نمىتواند آزادى را محدود
( صفحه 95 )
كند، چون آزادى پدر دین است و بر آن تقدّم دارد! پس انسان هر كارى را مىتواند انجام دهد و به هر صورتى كه خواست مىتواند بیندیشد! چنانكه مىنگرید، این استدلال مغالطهآمیز بظاهر موجّه به نظر مىرسد؛ زیرا اگر كسى آزاد نباشد، چگونه مىتواند اسلام را بپذیرد. او باید آزاد باشد تا اسلام را بپذیرد؛ پس معلوم مىشود كه آزادى بر دین مقدّم است و اساس آن است و به دین اعتبار مىبخشد و اساسا علت وجودى دین است. در این حالت، دین دیگر نمىتواند عامل زاینده و سازنده خودش را از بین ببرد و یا محدود كند. در نهایت، نتیجه مىگیرند كه در هر محیط دینى هر فردى نهایت آزادى را خواهد داشت!
عدهاى دیگر استدلال مىكنند كه وقتى انسان آفریده مىشود برده نیست، بلكه آزاد است؛ پس باید در زندگى نیز آزاد باشد. همچنین استدلال مىكنند كه داشتن اختیار و اراده آزاد یك ارزش بىهمتاست. بر این اساس، اگر وقتى انسان وارد دنیا شد دست و پایش فلج باشد و زبانش لال باشد، چه ارزشى دارد؟ ارزش انسان در این است كه آزاد باشد كه هر كجا خواست برود و هر حركتى كه خواست با دستش انجام دهد و هر چه مىخواهد بگوید. حال كه انسان تكوینا آزاد آفریده شده است، قانونا نیز باید آزاد باشد! این همان مغالطه طبیعت گرایانه است كه از «است» «بایدِ» ناصحیح استنباط شده است. ما اگر بخواهیم به این مسائل جدّى بپردازیم، نیازمند ارائه بحثهاى فلسفى دقیق و آكادمیك هستیم و به این زودىها به نتیجه نخواهیم رسید.
همانطور كه بیان شد، اگر بخواهیم درباره تعریف آزادى بحث كنیم، باید دهها تعریف را بررسى كنیم؛ از این رو، بهتر است كه روى مصادیق آن بحث كنیم و به كسانى كه فریاد آزادى سر مىدهند بگوییم: آیا اجازه مىدهید كه كسى سیلى محكمى به گوش شما بزند و استدلال كند كه آزادم؟ قطعا پاسخ منفى است و خواهند گفت بدیهى است كه منظور ما این نیست؛ زیرا این تجاوز به حق دیگرى است. پس نتیجه مىگیریم كه آزادى در حدّى مطلوب است كه موجب تجاوز به حقوق دیگران نشود و آزادى مطلق نیست. حال اگر بگوییم اجازه مىدهید كسى هرچه خواست درباره فامیل و ناموس شما بگوید؟ او به شما كتك نمىزند، بلكه تنها به شما بىحرمتى مىكند و فحش و ناسزا مىگوید. طبیعى است كه اجازه نخواهد داد، چون این رفتار نیز تجاوز به حقوق دیگران است و عِرض و ناموس هر كس، در جامعه، محترم است. پس معلوم مىشود كه تجاوز به عِرض و ناموس منحصر به تجاوز فیزیكى نیست.
( صفحه 96 )
حال اگر كسى بخواهد در روزنامه بر علیه او بنویسد و آبرو و شخصیّت او را با مقاله و نوشتهاى لكهدار كند، آیا در این صورت كه برخورد فیزیكى صورت نگرفته و با زبان به او توهین و بىحرمتى نشده، او اجازه خواهد داد؟ مسلما او اجازه نخواهد داد و آن عمل را تجاوز به حقوق و به خطرافكندن عرض و ناموس خود مىداند و اجازه نمىدهد كه دیگران آبرویش را بریزند و حقوقش را پایمال كنند. پس تاكنون سه قید اصلى براى آزادى مورد تأیید قرار گرفت و اگر این قیود رعایت نشود، به حقوق دیگران تجاوز شده است.