آنچه در باره واژهاى انتزاعى عرض كردم كه مصادیق مشخصى ندارند و تعریف آنها دشوار است، بدان جهت است كه متوجه باشیم ما در بحث آزادى با یك مفهوم انتزاعى سروكار داریم . وقتى مىگویند «آزادى» ، احساس خوبى براى شنونده حاصل مىشود و تقریبا همه اقوام و ملل قداست خاصى براى آزادى قائلاند؛ زیرا انسان فطرتا مىخواهد آزاد باشد و همواره در پى كسب آزادى است. اگر بپرسند انسان بهتر است برده باشد یا آزاد؟ قهرا همه ترجیح مىدهند كه آزاد باشند و براى هیچ كس بردگى مطلوب نیست. اما چون تعریف روشنى از آزادى وجود ندارد، به مواردى بر مىخوریم كه قائلین به آزادى نیز خود دچار اختلاف مىشوند: گاهى در یك طرف، كسى برداشتى را ارائه مىدهد و در طرف دیگر، دیگرى مىگوید: آنچه تو گفتى منظور من نبود و منظور من از آن مفهوم و معنایى كه از آن دفاع مىكردم چیز دیگرى بود. در مقابل، آن یكى نیز حرف طرف را نقض مىكند و مىگوید آنچه تو به من نسبت دادى منظورم نبود، منظورم چیز دیگرى است.
( صفحه 93 )
اگر مرورى داشته باشیم بر مجموعه مقالات، كتابها و رسالههایى كه در ارتباط با مفهوم آزادى است، بخصوص آثارى كه در چند سال اخیر ارائه شده، در مىیابیم كه مفهوم مشخص و مشتركى بین صاحبنظران و نویسندگان وجود ندارد. یك نفر آزادى را به صورتى تعریف كرده است و از آن حمایت مىكند و شخص دیگر به معناى دیگر، و به تعریف نویسنده دیگر انتقاد مىكند. طبیعى است كه با این اختلاف و تفاوت نگرشْ تفاهم حاصل نمىشود و براى حصول تفاهم باید تعریف مشتركى داشته باشیم تا بحث به نتیجه برسد. یعنى وقتى ما مىتوانیم به این سؤال كه آیا آزادى با اسلام سازگار است یا خیر؟ پاسخ دهیم كه بدانیم آزادى به چه معناست. در مورد واژهاى كه داراى معانى متعددى است ـ تا آنجا كه نویسندگان غربى، در كتابهایشان، براى آن تا حدود دویست تعریف ذكر كردهاند و هر چند بسیارى از آن تعاریف به هم نزدیكاند و تنها با كم و زیاد شدن یكى یا دو كلمه با هم اختلاف یافتهاند، امّا در مواردى نیز آن تعاریف با یكدیگر تنافى دارند ـ چگونه مىتوان قضاوت كرد كه با اسلام سازگار است یا خیر؟
نظیر واژه آزادى واژه «دموكراسى» است كه یك واژه غربى است و گاهى به «مردم سالارى» و گاهى به «حكومت و یا حاكمیّت مردم» تعریف مىشود. اما باز معناى دقیق و مشخصى از آن ارائه نشده است. مشخص نیست كه آیا دموكراسى یك نوع حكومت است؟ یا نوعى روش در رفتار اجتماعى است؟ آیا به حوزه حكومت و مسائل سیاسى ارتباط دارد یا به حوزه جامعهشناسى یا مدیریّت؟ در این خصوص بحثهاى زیادى وجود دارد. بعلاوه، ترجمه چنین واژگانى از زبانى به زبان دیگر بر ابهام و مشكل مىافزاید.
همچنین واژه «لیبرالیسم» كه سابقا «آزادى خواهى» ترجمه مىشد و آزادى خواهى، به تبع واژه آزادى، از جاذبیّت و قداست و مطلوبیّت ویژهاى برخوردار بود و بر این اساس در دهههاى آخر حكومت پهلوى احزابى به نام «احزاب آزادىخواه» شكل گرفتند.
پس با توجه به ابهامهایى كه در اینگونه مفاهیم انتزاعى وجود دارد، بحث مشكل مىشود؛ چون با وجود این ابهامات، مفاهیم لغزنده مىشوند و نمىتوان بطور قطع بیان كرد كه حد معنا این است و دیگر تغییر نمىكند. اینگونه مفاهیم كشدار هستند و حد و مرز مشخصى ندارند و قبض و بسط پیدا مىكنند؛ طبیعى است كه این مشكلات باعث مىگردد كه بحث دچار پیچیدگى و ابهام گردد.
( صفحه 94 )
حال با توجه به این مشكلات و ابهامات و تفاوت برداشت و نگرش از آزادى - تا آنجا كه در حدود دویست تعریف براى آن برشمردهاند ـ اگر در بررسى آزادى از دیدگاه اسلام، بخواهیم هر یك از تعاریف را جداگانه با اسلام مقایسه كنیم، چنین كارى در محیطهاى آكادمیك دشوار و پیچیده است، تا چه رسد به یك بحث عمومى كه براى اقشار گوناگون مطرح شود. بناچار باید بحث را به شیوه كاربردى و تطبیقى پیش برد و بنگریم كه طرفداران آزادى چه معنا و مفهومى از آن در ذهن دارند؟ و از آزادى چه مىخواهند؟ آنگاه ببینیم آنچه آنها مىخواهند با اسلام سازگار است یا خیر. آنان كه به دنبال آزادى هستند و از آن حمایت مىكنند و مدعى مىشوند كه در این كشور آزادى وجود ندارد، چه معنایى را از آزادى اراده مىكنند؟ آیا مطبوعات آزاد نیستند؟ یا افراد آزادى فردى ندارند؟ یا آزادى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى ندارند؟ و یا آزادى بیان ندارند؟ اساسا باید دید آن مدّعیان در چه حالت و چه صورت مردم را آزاد مىدانند؟
اگر مقدارى روى مصادیق بحث كنیم، امكان دارد كه به نتیجه روشنى برسیم، زیرا حداقل مىدانیم طرف مقابل چه مىگوید و چه مىخواهد و در این صورت، در زمینه بحث و گفتگو جوّ مبهم و تیرهوتارى وجود نخواهد داشت تا كسانى بتوانند از آن سوء استفاده كنند.