تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تفسیرهای هفتگانه برای حدیث مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ‏

برای این حدیث شریف، تفسیرهای گوناگونی گفته شده یا می‏توان گفت، از جمله:
1 - این حدیث در حقیقت اشاره به «برهان نظم» است، یعنی هرکس شگفتیهای ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت انگیز این اعجوبه خلقت پی برد، راهی به خدا به روی او گشوده می‏شود؛ زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمی‏تواند از غیر مبدأ عالِم و قادری، سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، شناختن خویشتن سبب معرفة اللَّه است.
2 - ممکن است این حدیث اشاره به «برهان وجوب و امکان» باشد، چرا که اگر انسان دقّت در وجود خویش کند می‏بیند وجودی است از هر نظر وابسته و غیر مستقل، علم و قدرت و توانایی و هوشیاری و سلامت و بالاخره تمام هستی او با شاخ و برگهایش، وجودی است غیر مستقل و نیازمند که بدون اتّکا به یک وجود مستقل و بی‏نیاز، یک لحظه امکان ادامه بقاءِ او نیست. او به اصطلاح شبیه به معانی حرفیّه است که در ضمن جمله به کار می‏روند، و در واقع بدون وابستگی معانی اسمیّه، مفهوم و معنی خود را بکلّی از دست می‏دهند؛ (مثلاً، هنگامی که گفته می‏شود: «من از خانه به سوی مسجد رفتم» واژه «از» و «تا» بدون تکیه بر «خانه» و «مسجد»، هیچ مفهومی ندارد. بنابراین، معانی اسمیّه است که به معانی حرفیّه مفهوم می‏بخشد.) و به این ترتیب هر کس خود را با این ویژگی بشناسد خدای خود را خواهد شناخت، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است.
3 - حدیث می‏تواند اشاره به «برهان علّت و معلول» باشد؛ برای این که انسان هرگاه در وجود خویش کمی دقّت کند می‏فهمد که روح و جسم او معلول علّت دیگری است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده، هنگامی که به سراغ علّت وجود خویش (فی المثل پدر و مادر) می‏رود باز آنها را معلول علّت دیگری می‏بیند، و هنگامی که سلسله این علّت و معلول را پی‏گیری می‏کند، به اینجا می‏رسد که آنها نمی‏توانند تا بی نهایت پیش بروند چرا که تسلسل لازم می‏آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلّم است.(408)
بنابراین، بایداین سلسله به‏جایی ختم‏شود که‏علّت نخستین و به‏تعبیر دیگر علّة العلل و واجب الوجوداست،هستی‏اش ازدرون ذاتش‏می‏جوشد و در هستی‏خود محتاج دیگری نیست. هنگامی که‏انسان خودش را بااین وصف بشناسد به خدای خویش پی می‏برد.
4 - این حدیث می‏تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، یعنی هرگاه انسان به زوایای قلب خود و اعماق روح خود پی ببرد، نور الهی و توحید که در درون فطرت اوست، بر او آشکار می‏شود، و از «معرفة النّفس» به «معرفة اللّه» می‏رسد، بی آن که نیازی به دلیل و استدلال داشته باشد.
5 - این حدیث می‏تواند ناظر به «مسأله صفات خدا» باشد، به این معنی که هرکس خویشتن را با صفات ویژه ممکنات و مخلوقات که در اوست بشناسد، به صفات پروردگار پی خواهد برد؛ از محدودیّت خویش پی به نامحدود بودن حق تعالی می‏برد؛ چرا که اگر او هم محدود باشد مخلوق است! و از فنای خویش پی به بقای او می‏برد، چه اگر او هم فانی می‏شد مخلوق بود نه خالق، و همچنین از نیاز خویش پی به بی نیازی او، و از ضعف خویش پی به قدرت او می‏برد. این همان است که امیرمؤمنان علی‏علیه السلام در نخستین خطبه به آن اشاره کرده، می‏فرماید: وَ کَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ اَنَّها غَیْرُ الْمَوصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ؛ نهایت ایمان خالصانه به خداوند آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته بدانند، چرا که هر صفتی (از صفات مخلوقات) گواهی می‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت می‏دهد غیر از صفت است.»(409)
6 - مرحوم علاّمه مجلسی تفسیر دیگری از بعضی از علما درباره این حدیث نقل می‏کند و حاصل آن این است که:
«روح انسان یک موجود لطیف لاهوتی است در صفت ناسوتی (یعنی از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته) و از ده طریق دلالت بر یگانگی و ربوبیّت خداوند می‏کند:
1 - از آنجا که روح مدبّر بدن است می‏دانیم که جهان هستی مدبّری دارد!
2 - از آنجا که یگانه است دلالت بر یگانگی خالق دارد!
3 - از آنجا که قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست!
4 - از آنجا که از بدن آگاه است دلیل بر آگاهی خداوند است!
5 - از آنجا که سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است!
6 - از آنجا که قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیّت و ابدیّت خداست!
7 - از آنجا که انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است که احاطه به کُنه ذات خدا امکان ندارد!
8 - از آنجا که انسان محلّی برای روح در بدن نمی‏شناسد دلیل بر این است که خدا محلّی ندارد!
9 - از آنجا که روح را نمی‏توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنی نیست!
10 - و از آنجا که روح و نفس آدمی دیده نمی‏شود دلیل بر این است که خالق روح قابل رؤیت نیست!»(410)
7 - تفسیر دیگری که برای این حدیث به نظر می‏رسد این که جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» از قبیل تعلیق به محال است، یعنی همان گونه که انسان نمی‏تواند نفس و روح خود را بشناسد خدا را نیز نمی‏تواند حقیقتاً بشناسد.
ولی تفسیر اخیر بعید به نظر می‏رسد و تفسیرهای قبل مناسبتر است و هیچ مانعی ندارد که تمام تفسیرهای بالا در مفهوم این حدیث شریف و پر محتوا جمع باشد.
آری! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسی راهی است به خدا شناسی و به یقین خداشناسی، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاکسازی روح و دل از آلودگیهای اخلاقی است چرا که ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است و از اینجا روشن می‏شود که یکی از مهمترین گامهای سیر و سلوک و تهذیب نفوس خود شناسی است، ولی خودشناسی موانع زیادی دارد که در بحث آینده به آن اشاره خواهد شد.