قبل از ورود در این بحث لازم است یک نگاه اجمالی به اصول مسائل اخلاقی در مکتبهای دیگر بیندازیم.
6
1 - گروهی از فلاسفه قدیم که از بنیانگذاران علم اخلاق محسوب میشوند، برای اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند؛ و به تعبیر دیگر، فضائل اخلاقی را در چهار اصل خلاصه کردهاند:
1 - حکمت
2 - عفّت
3 - شجاعت
4 - عدالت
و گاه خداپرستی را هم به آن ضمیمه کرده و آن را به پنج اصل رساندهاند.
بنیانگذار این مکتب را «سقراط» میتوان شمرده؛ او معتقد بود:
«نیکوکاری (و اخلاق) بسته به تشخیص نیک و بد (یعنی دانائی) است، و فضیلت بطور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست؛ امّا دانش چون در مورد ترس و بیباکی، یعنی آگاهی بر این که از چه چیز باید ترسید، و از چه چیز باید نترسید ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمنّاهای نفسانی به کار رود «عفّت» خوانده میشود، و هرگاه علم به قواعدی که حاکم بر روابط مردم نسبت به یکدیگر است منظور گردد «عدالت» است، و اگر وظائف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود «دینداری و خداپرستی» است. این فضائل پنجگانه، یعنی حکمت، شجاعت، عفّت، عدالت و خداپرستی، اصول نخستینِ اخلاق سقراطی است.»(61)
بسیاری از دانشمندان اسلام که درباره علم اخلاق کتاب نوشته یا بحثهایی داشتهاند، این اصول چهارگانه یا پنجگانه را پذیرفته و دقّتهای بیشتری روی آن به عمل آورده، و پایههای محکمتری برای آن چیدهاند، و آن را مبنای نگرشهای اخلاقی خود در همه زمینهها قرار دادهاند.
آنها در نگرش تازه خود به این اصول میگویند:
نفس و روح انسان دارای سه قوّه است:
1 - قوّه «ادراک» و تشخیص حقایق
2 - جاذبه یا نیروی جلب منافع و به تعبیر دیگر «شهوت» (البتّه نه شهوت جنسی فقط، بلکه هرگونه خواستهای به معنی وسیع کلمه).
3 - نیروی دافعه و به تعبیر دیگر «غضب».
سپس اعتدال هر یک از سه قوّه را یکی از فضائل اخلاقی دانستهاند که به ترتیب «حکمت» و «عفّت» و «شجاعت» نامیدهاند.
سپس افزودهاند: هرگاه نیروی شهوت و غضب در اختیار قوّه ادراک و تمیز نیک و بد قرار گیرد، «عدالت» حاصل میشود که اصل چهارم است.
بهتعبیر دیگر، تعادل هریک از قوای سه گانه مزبور به تنهائی فضیلتی است که حکمت و عفّت و شجاعت نام دارد، و ترکیب آنها با یکدیگر، یعنی تبعیّت شهوت و غضب از نیروی ادراک، فضیلت دیگری محسوب میشود که عدالت نام دارد؛ چرا که بسیار میشود، انسان، شجاعت که حدّ اعتدال نیروی غضب است دارد ولی آن را بجا مصرف نمیکند(مثل اینکه آنرا درجنگهای بیهوده و بیهدف بهکار میگیرد، دراینجا شجاعت وجود دارد ولی عدالت نیست، امّا اگر این صفت فضیلت (شجاعت) در راه یک هدف عالی و عقلانی به کار گرفته شود، یعنی با حکمت آمیخته گردد، عدالت به وجود میآید.
به این ترتیب، این گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانی را زیر پوشش یکی از این چهار اصل قرار دادهاند، و عقیده دارند فضیلتی نیست جز این که تحت یکی از این چهار عنوان جای میگیرد؛ و بعکس، رذائل همواره در طرف افراط و تفریط یکی از این چهار فضیلت است.
برای توضیح بیشتر درباره این مکتب اخلاقی به کتاب «احیاءالعلوم» و «محجّة البیضاء» و سایر کتب معروف اخلاقی مراجعه شود.(62)