تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

گام پنجم: معاتبه و معاقبه (سرزنش کردن و کیفر دادن)

پنجمین گام که بعد از «محاسبه» انجام می‏گیرد، مسأله معاتبه و معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است؛ زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد؛ و به تعبیر دیگر، باعث جرأت و جسارت نفس است.
همان گونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر می‏کند و از آنها تخلّفها و نادرستیهایی در حساب می‏بیند، در برابر آن واکنش نشان می‏دهد و به نوعی آنها را کیفر می‏دهد - از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف - کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی‏دارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند؛ در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس می‏دهد؛یعنی، موجب جرأت و جسارت بیشتر می‏شود.
قرآن مجید تا آن حد به این مسأله اهمّیّت داده که به نفس «لوّامه» سوگند یاد می‏کند و می‏فرماید: «وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ(277)»(278) و می‏دانیم نفس لوّامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش می‏کند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامت شروع می‏شود، سپس به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدّت معیّن منتهی می‏شود.
در قرآن مجید به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلّفان جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد که با آنها ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خویش پرداختند، به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای کامل به ادامه توبه مشغول شدند؛ پس از مدّتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «وَ عَلَی الْثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا اَن لَّامَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ اِلاَّ اِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوْبُوْا اِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ؛ (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتّی) جایی در وجود خویش برای خود نمی‏یافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (سوره توبه، آیه 118)
جمله «وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ؛ نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره به همان مسأله «معاقبه نفس» باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
در شأن نزول آیه 102 سوره توبه: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ اَنْ یَّتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛و گروه دیگری به گناهان خود اعتراف کردند، و اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند، امید می‏رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است.» داستانی درباره «ابولبابه انصاری» نقل شده،که از یاران پیامبرصلی الله علیه وآله بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعداً سخت پشیمان و ناراحت گشت؛ به مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و خود را به یکی از ستونها که امروز به «ستون ابولبابه»، یا «ستون توبه» معروف است بست، و سوگند یاد کرد که خود را بازنکند، مگر این که پیامبرصلی الله علیه وآله بیاید و گره را بگشاید؛ یا به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدّتی بر این حال ماند، سپس آیه فوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه» و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان می‏دهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند) نیز می‏تواند اشاره به این معنی باشد.
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی به مسأله معاقبه دیده می‏شود؛ از جمله:
1 - امیر مؤمنان علی‏علیه السلام در اوصاف برجسته متّقین و پرهیزکاران که در نهج‏البلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها می‏فرماید: اِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فی ما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فی ما تُحِبُّ؛ هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش می‏سازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات می‏کند).»(279)
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ می‏دارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
2 - در حدیث دیگری که در «غرر الحکم» از آن حضرت آمده است، چنین می‏خوانیم: «اِذا صَعُبَتْ عَلَیْکَ نَفْسُکَ فَاصْعَبْ لَها تَذِلُّ لَکَ؛ هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواسته‏هایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
3 - و نیز از آن حضرت آمده است: «مَنْ ذَمَّ نَفْسَهُ اَصْلَحَها، مَنْ مَدَحَ نَفْسَهُ ذَبَحَها؛ آن کس که نفس خویشتن را مذّمت ( و سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است.»(280)
4 - باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی‏علیه السلام آمده است که فرمود: دَواءُالنَّفْسِ اَلصَّومُ عَنْ الهَوی‏، وَ الْحِمْیَةُ عَنْ لَذّاتِ الدُّنْیا؛ داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذّات دنیا است.»(281)
در حالات صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونه‏های فراوانی از این مطلب دیده می‏شود که آنها به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار می‏دادند، و هر کدام به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام می‏نمودند؛ از جمله:
1 - در حالات یاران پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است که یکی از اصحاب به نام به «ثعلبه»(282) که از طایفه انصار بود؛ با «سعید بن عبدالرّحمن» (که از مهاجران بود) پیمان برادری داشت؛ در یکی از غزوات «سعید» به همراهی پیامبرصلی الله علیه وآله به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدینه ماند و به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل می‏کند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم می‏آورد و در حلّ مشکلاتشان می‏کوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن می‏گفت، هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیبای سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه می‏کنی؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت،و به گریه زاری مشغول شد و می‏گفت: «اِلهی اَنْتَ الْمَعْرُوفُ بِالْغُفْرانِ وَ اَنَا الْمَوْصُوفُ بِالْعِصْیانِ؛ خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیّت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبت به خطایی که از او سرزده بود قرار داد؛ سرانجام طیّ داستان مفصّل خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه 135 سوره آل عمران در حقّ او نازل شد، و توبه‏اش مقبول درگاه الهی افتاد وَ الَّذِینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوْبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوْا عَلی‏ ما فَعَلُوْا وَ هُمْ یَعلَمُونَ؛ و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‏افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می‏کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمی‏ورزند، با این که می‏دانند!»(283)
2 - در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم آیت اللَّه بروجردی (قدّس سرّه الشّریف) نقل شده که هرگاه عصبانی می‏شد، و احیاناً به بعضی طلّاب درس خود پرخاش می‏کرد، با این که این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر می‏آمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار روزه می‏گرفت؛ و به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه می‏فرمود.
3 - یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل می‏کرد که یکی از آقایان اهل منبر می‏گفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین‏علیه السلام می‏کنم و جواب می‏شنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمی‏روم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیّت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، می‏شنوم.(284)
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مسأله «معاقبه» و کیفرهای مناسب، نسبت به نفس امّاره و هوی‏ و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد و گرنه تأثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پاره‏ای از کلمات «غزّالی» در «احیاءالعلوم» آمده است صحّه بگذاریم که مثلاً انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست به اعمال خشونتبار نسبت به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانه‏ای نسبت به خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه» کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد می‏باشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامه‏هایی که در معرض هوی‏ و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پاره‏ای لذّات مادّی و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقی در معراج السّعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید؛ مثلاً، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید؛ اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت به او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبت به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید.»(285)