بیشک رابطه بسیار نزدیکی میان اعتقاد به آزادی اراده انسان و «مسائل اخلاقی» وجود دارد؛ زیرا همان گونه که در گذشته نیز اشاره کردهایم اگر اعتقاد به آزادی انسان نفی شود تمام مفاهیم اخلاقی فرو میریزد و از کار میافتد.
به همین دلیل، ادیان الهی که عهدهدار تربیت نفوس و تهذیب اخلاقند سرسختترین مدافع آزادی بشرند! (دقّت کنید)
و نیز به همین دلیل، قرآن مجید مملوّ از آیاتی است که آزادی اراده انسان را تثبیت نموده و جبر را نفی میکند. این آیات بالغ بر صدها آیه میشود، که در مباحث جبر و اختیار به آن اشاره شده است.(58)
اصولاً امر و نهی و هرگونه تکلیف دیگر و دعوت به اطاعت و نهی از معصیت و ثواب و عقاب و حساب و جزا، و دادگاه و اجرای حدود و مجازاتها و امور دیگری مانند آن، همه تأکیدهای مکرّری بر مسأله آزادی اراده انسان است.
و اگر آیاتی در قرآن میبینیم که دستاویز طرفداران مکتب جبر شده دقیقاً ناشی از عدم توجّه به تفسیر صحیح این آیات است. چرا که این آیات ناظر به نفی تفویض است نه اثبات جبر، و شاهد آن در خود قرآن بوضوح دیده میشود که شرح آن در منابعی که قبلاً به آن اشاره شد آمده است و اینجا جای آن بحث نیست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادی انسان میتواند عامل مؤثّری برای هرگونه بیبندوباری اخلاقی بوده باشد، چرا که هر گنهکاری به بهانه این که سرنوشت او از روز ازل بطور جبری رقم زده شده و او نمیتواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطهور میگردد، اتّفاقاً شواهد تاریخی نیز بر این معنی داریم که گناهکارانی به استناد همین مکتب، خود را در ارتکاب گناه و اعمال ضدّ اخلاقی معذور میدانستند، و میگفتند: «ما اگر خوب یا بدیم از ناحیه خود ما نیست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنین پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است! نه نیکوکاران باید افتخار به نیکی خود کنند، و نه بدکاران باید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند!»
به همین دلیل، پیامبران الهی، و بیش از همه پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله برای تحکیم مبانی اخلاق و تهذیب نفوس، قبل از هر چیز آزادی اراده انسان را تثبیت میکردند.
به هر حال، بحث جبر و اختیار و مسائل دیگری مانند قضا و قدر، هدایت و ضلالت، سعادت و شقاوت، از دیدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطی است که به خواست خدا در مباحث آینده تفسیر موضوعی به سراغ آن خواهیم رفت. هدف در اینجا تنها اشارهای به این مسأله و تأثیر آن در مسائل اخلاقی است نه ورود در اصل این مسأله.
امّا کسانی که اصل و اساس را لذّت میشمرند و ارزش نهایی برای آن قائلند و اخلاق را از آن نظر که مخالف این معنی است نامناسب میدانند و همچون «آریس تیپ» که قبل از میلاد میزیسته میگویند: «خیر عبارت است از لذّت، و شرّ چیزی جز الم نیست و هدفنهایی انسان در زندگی کام گرفتن از لذائذ جهان است، و نباید به نتایج نیک و بد آن فکر کرد!»(59)
آنها از این نکته غافلند که به فرض ما لذّت را منحصر در لذائذ مادّی بدانیم و از لذائذ معنوی که به مراتب از لذّات مادّی روحپرورتر است صرف نظر کنیم، رسیدن به لذّت مادّی نیز بدون رعایت اخلاق ممکن نیست، چرا که کامجویی و لذّت بیقید و شرط، رنج و الم بسیار دردناکی در پیدارد که به خاطر آن هم که باشد، باید از آن لذّت نقد که رنجی عظمیتر در پیدارد، صرف نظر کرد.
این سخن گرچه از دهان کسی خارج شده که ظاهراً در ردیف فلاسفه پیشین است ولی به سخنان مبتلایان به موادّ مخدّر میماند که وقتی به آنها گفته شود، لذّت امروز شما مایه بدبختی عظیم و درد و رنج طاقتفرسای فردا است، در جواب میگویند: دم غنیمت است، و امروز را دریاب و فکر فردا مباش!
ولی فردا که غول وحشتناک بیماریهای جانکاه عصبی، قلبی و مغزی، که ناشی از اعتیاد است به او حملهور میشود، بر منطق گذشته خویش میخندد و تأسّف میخورد، ولی بدبختانه غالباً راهی برای بازگشت وجود ندارد.
توصیههای اخلاقی در مورد رعایت عفّت، امانت، راستی، و صداقت و جوانمردی و فتوّت، همه از این قبیل است. جامعهای که نادرستی و خیانت در آن رایج میشود، چه لذّتی از زندگی نصیب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمی که بخل سراسر وجودشان را گرفته، و همه چیز را برای لذّت شخصی خود میطلبند در برابر هجوم مشکلات، سخت آسیبپذیرند، چرا که هر فردی در آن جامعه تنها است و ایستادن افراد تنها در مقابل مشکلات، بسیار مشکل است در حالی که اگر روح همبستگی و سخاوت و فتوّت در میان آنها حاکم باشد، هر فردی به زمین میافتد، دیگران به یاری او میشتابند و در چنین جامعهای هیچ کس خود را تنها نمیبیند، و در برابر هجوم مشکلات زانو نمیزند.
این همان چیزی است که سابقاً بطور مشروح و با اتّکا به آیات قرآن مجید به آن اشاره کردیم که رعایت اصول اخلاقی همیشه دارای دو بعد است یک بعد معنوی و یک بعد مادّی، و اگر از بعد معنوی آن فرضاً صرف نظر کنیم بُعد مادّی آن چنان گسترده است که سزاوار است به همه اصول اخلاقی پایبند باشیم تا در این دنیا نیز بهشتی بسازیم که همه در آن غرق لذّت باشند و از جهنّم سوزانی که زاییده مفاسد اخلاقی است برکنار بمانیم.
سرانجام به سراغ سخن کسانی میرویم که میگویند اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا، به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضدّ اخلاقی دارند!(60)
این سخن نیز از دو جهت، قابل نقد است:
نخست این که: تعبیر به طمع و ترس، تعبیر نادرستی است، صحیح این است گفته شود که گروهی از پیروان ادیان به خاطر سعادتمند شدن در جهان دیگر و رهایی از مجازاتهایی که ناشی از عدل الهی است به سراغ ارزشهای والای اخلاقی میروند، این هرگز ضدّ اخلاق نیست، چرا که کامجوییهای زندگی فانی را فدای زندگی باقی کرده و منابع کوچکتری را فدای مواهب بزرگتری نموده است.
آیا اگر کسی به خاطر پرهیز از رسواییهای ناشی از خیانت و دروغ از این دو کار پرهیز کند، عملی ضدّ اخلاقی انجام داده، و یا اگر کسی به خاطر حفظ سلامت خویش، لب به مشروبات الکی تر نکند و سراغ موادّ مخدّر نرود، عملش ضدّ اخلاق است، همچنین اگر کسی در برخورد با مردم نهایت ادب و تواضع و محبّت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نکنند و در زندگی تنها نماند، آیا عملی ضدّ اخلاقی انجام داده؟
کوتاه سخن این که، هر کار اخلاقی ممکن است آثار و منافع مادّی نیز داشته باشد، توجّه به آن آثار نباید طمع نامیده شود، و پرهیز از اثرات زیانبار اعمال ضدّ اخلاقی نباید به عنوان ترس و جبن که یک امر غیر اخلاقی است تلقّی شود.