تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تفسیر و جمع بندی‏

سخن در این است که فرهنگ هر قوم و ملّتی هر چه باشد در پرورش صفات اخلاقی اثر تعیین کننده‏ای دارد؛ فرهنگهای عالی و شایسته، افرادی با صفات عالی پرورش می‏دهد، و فرهنگهای منحط و آلوده، عامل پرورش رذایل اخلاقی است؛ و آیات فوق اشارات پرمعنایی به هر دو قسمت دارد.
در نخستین آیه سخن از عذر گروهی از منحرفان شیطان صفت به میان می‏آورد که وقتی عمل زشت و قبیحی را انجام می‏دهند، اگر از دلیل آن سؤال شود می‏گویند: این راه و رسمی است که نیاکان خود را بر آن یافتیم (وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آبائَنا)!
بلکه پا را از این هم فراتر می‏نهند و می‏گویند که خداوند نیز به ما دستور داده است که آن را انجام دهیم (وَاللّهُ اَمَرَنا بِها)
به این ترتیب، سنّت پیشینیان را دلیلی بر حسن عمل، و حتّی دلیلی بر حکم الهی می‏گرفتند؛ و نه تنها از قباحت و زشتی عمل، یا صفات اخلاقی مربوط به آن شرم نداشتند، بلکه به آن نیز افتخار می‏کردند.
در دومین آیه، همین معنی به صورت دیگری مطرح شده، هنگامی که به آنها پیشنهاد می‏شد بیایید و از آنچه خداوند بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل کرده پیروی کنید، آنها با غرور و تکبّر می‏گفتند: نه! ما این کار را انجام نمی‏دهیم، بلکه از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‏کنیم - و به این ترتیب، سنّتهای جاهلی و رذائل اخلاقی، به خاطر این که جزء فرهنگ آنها شده بود، در نظر آنان ارزشمندتر از آیات الهی و بیّنات قرآنی بود - (وَ اِذا قِیلَ لَهُم اُتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللَّهُ قالوُا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَیْنا عَلَیْهِ آبائَنا)!
قرآن اضافه می‏کند: آیا پدران آنها نادان و گمراه نبودند (چرا با این حال، سنّت آن گمراهان نادان را بر آیات حیاتبخش و روشنی آفرین قرآن مقدّم می‏دارید - (اَوَلَوْ کانَ آبائُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُوْنَ‏
در سومین آیه باز به تأثیر سنّت و فرهنگ غلط در اعمال ضدّ اخلاقی برخورد می‏کنیم؛ در بیانی شبیه آیات گذشته،در داستان ابراهیم‏علیه السلام و بت پرستان بابل می‏خوانیم: هنگامی که ابراهیم‏علیه السلام آنها را ملامت کرد که چرا پیوسته این مجسّمه‏های بی‏روح را پرستش می‏کنید (و از این کار ابلهانه دست بر نمی‏دارید)! آنها گفتند: این به دلیل آن است که ما همواره پدران خود را می‏دیدیم که آنها را عبادت می‏کنند (اِذْ قالَ لِاَبِیْهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتی‏ اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ - قالُوا وَجَدْنا آبائَنا لَها عابِدِیْنَ)!
در اینجا ابراهیم شدیدترین حمله خود را بر این تقلید کورکورانه کرد و گفت: بطور مسلّم شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ آبائُکُمْ فی‏ ضَلالٍ مُبِینٍ)!
ولی متأسّفانه این ضلال مبین از نسلی به نسلی منتقل می‏شد و به صورت فرهنگی در می‏آمد، و نه تنها قبح آن از بین می‏رفت، بلکه تبدیل به یک افتخار می‏شد.
در چهارمین آیه باز با همین معنی در شکل دیگری رو به رو می‏شویم:
در پاسخ این سؤال که چرا شما انسانهای با شعور، بتهای بی‏شعور را پرستش می‏کنید، می‏گویند: «ما نیاکان خود را بر مذهبی یافتیم و مادر پرتو آثار آنها هدایت یافته‏ایم»! (بَلْ قالُوا اِنَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلَی‏ آثارِهُمْ مُهْتَدُوْنَ)
آنها این کار ابلهانه را نه تنها ضلالت و گمراهی نمی‏شمردند بلکه هدایتی می‏دانستند که از نیاکانشان به آنها رسیده، و در آیه متعاقب آن، این منطق را، منطق همه مترفین (ثروتمندان مست و مغرور)، در تمام طول تاریخ می‏شمرد (وَکَذلِکَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیْرٍ اِلاَّ قالَ مُتَرَفُوها اِنَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلَی‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُوْنَ).
بدیهی است این تقلید کورکورانه که در سایه آن زشتیها، زیبا، خودنمایی می‏کرد، عوامل زیادی داشت؛ ولی بی شک، یکی از عوامل آن تبدیل زشتیها به یک سنّت و فرهنگ دیر پا بوده است.
و نیز همین معنی در آیه 103 و 104 سوره مائده آمده که عربهای جاهلی یک سلسله بدعتهای ابلهانه در زمینه حلال و حرام برای خود گذارده بودند؛ غذاهای مباح و حلالی را بر خود تحریم می‏کردند، و حرامهایی را بر خود حلال می‏شمردند، و چنان به این سنّت غلط چسبیده بودند که آیات الهی را درباره آن بی‏رنگ می‏پنداشتند و در مقابل آن می‏گفتند: «حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا؛ آنچه را از پدران خود یافته‏ایم ما را بس است!»
و از مجموع این بخش از آیات به روشنی ثابت می‏شود که تا چه حد سنّتهای غلط می‏تواند زمینه‏ساز اعمال ضدّ اخلاقی گردد، و رذائل را فضائل نشان دهد، و عقاید انحرافی را درست و صواب معرفی کند.
در پنجمین آیه به مطلب تازه‏ای در زمینه تأثیر سنّتها بر دگرگونی ارزشهای اخلاقی، برخورد می‏کنیم، و آن این که قوم لوط که انحرافات اخلاقی آنها صفحات تاریخ را سیاه کرده، (و با نهایت تأسّف در جاهلیّت عصر ما در مراکز تمدّن غربی، به صورتی بدتر از گذشته و در شکل قانونی بروز و ظهور نموده است) هنگامی که دعوت حضرت لوط و یاران اندکش را به پاکی و تقوا بطور مکرّر شنیدند ناراحت شدند، و فریاد زدند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، اینها آدمهایی هستند که می‏خواهند به پاکی و تقوا روی آورند (یا تظاهر به پاکی و تقوا کنند) (وَماکانَ جَوابَ قَوْمِهِ اِلاَّ اَنْ قالُوا اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَریَتِکُم اِنَّهُمْ اُناسٌ یَتَطَهَّرُنَ).
محیط آلوده، سنّتهای غلط و فرهنگ منحط، آنچنان اثر سوء، در میان آنها گذارده بود که پاکی و تقوا، جرم محسوب می‏شد، و ناپاکی و آلودگی افتخار!
بدیهی است در چنین محیطی رذائل اخلاقی بسرعت پرورش می‏یابد و رذائل کمرنگ و بی‏رنگ می‏شود.
در ششمین آیه، سخن از داستان وحشتناک زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیّت، به خاطر خو گرفتن به یک سنّت غلط می‏باشد.
عرب جاهلی تولّد دختر را ننگی برای خود می‏پنداشت، و هرگاه به او خبر می‏دادند دختری نصیب تو شده است، چنان خشمگین می‏شد که صورتش از شدّت ناراحتی کبود و سیاه می‏شد!(166)
وگاه روزها یا هفته‏ها خود را پنهان می‏کرد و پیوسته در فکر بود، آیا این ننگ را بر خود بپذیرد، و دختر را نگه دارد یا در زیر خاک پنهانش سازد؛ و خود را از این غم و اندوه ننگ رهایی بخشد (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالْاُنْثی‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْواَدَّاً وَ هُوَ کَظِیْمٌ یَتَوارَی‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلَی‏ هُوْنٍ اَمْ یَدُسُّهُ فی‏ التّرُابِ اَلاساءَ ما یَحْکُمُونَ).
بی شک آدم کشی آن هم در جایی که پای فرزند نوزاد در میان باشد از قبیحترین اعمال و زشت‏ترین کارها است ولی سنّتهای غلط چنان قبح و زشتی آن را از بین می‏برد که به صورت یک فضیلت و افتخار در می‏آید.
از مسائل وحشتناکی که در مورد مسأله زنده به گور کردن دختران در بعضی از تفاسیر آمده، این‏است که‏نوشته‏اند دفن‏کردن در زیرخاک یکی ازطرق نابودکردن آنهابود، گاه دختران‏را در آب‏می‏انداختند و غرق‏می‏کردند وگاه ازبالای کوه‏پرتاب می‏نمودندوگاهی آنها را سر می‏بریدند!(167)در این‏که از چه زمانی‏این سنّت ننگ‏آلود در میان عرب جاهلی رایج شد و انگیزه اصلی آن چه بود، بحثهای مفصّلی است که این جا، جای آن نیست.(168)
سخن در این است که چگونه این گونه سنّتها راه را برای رذائل اخلاقی در بدترین اشکالش هموار می‏سازد؛ و بدترین رذائل را در ردیف بهترین فضائل قرار می‏دهد؛ و این گواه دیگری است بر این که فرهنگ قوم و ملّت، یکی از انگیزه‏های مهّم گرایش به فضائل یا رذائل است و آنان که می‏خواهند با رذائل اخلاقی مبارزه کنند، باید در اصلاح فرهنگهای فاسد بکوشند.
شبیه همین معنی را در عصر و زمان خود مشاهده می‏کنیم که فرهنگهای شبیه فرهنگ عرب جاهلی، سرچشمه انواع رذائل اخلاقی شده است به عنوان نمونه: در یک کنفرانس بزرگ جهانی که در سالهای اخیر در پکن پایتخت چین درباره حقوق زن برگزار شد، گروه عظیمی از کشورهای شرکت کننده در آن کنفرانس اصرار داشتند که این سه اصل در برنامه کنفرانس جای گیرد: آزادی روابط جنسی زنان؛ مشروع بودن همجنس گرایی آنان؛ و آزادی سقط جنین؛ که با جنجال عظیمی از سوی بعضی از کشورهای اسلامی از جمله کشور ما رو به رو شد.
بدیهی است هنگامی که نمایندگان به اصطلاح تحصیل کرده اقوام و ملّتها از این گونه کارهای زشت و ننگین به عنوان حقوق زن دفاع کنند و فرهنگی بر اساس آن پدید آید، چه رذائل اخلاقی در میان اقوام و ملل شایع می‏گردد! رذائلی که آثار زیانبار آن نه تنها در مسأله تهذیب اخلاق، بلکه در زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها نیز نمایان می‏شود.
در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث که بیانگر رابطه فضائل با فرهنگ محیط است، سخن از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به میان آمده و نشان می‏دهد که آنها در سایه فرهنگی که آن حضرت در آن جامعه تاریک و ظلمانی به وجود آورد، با چه سرعتی مراحل فضائل اخلاقی را پیمودند و از نردبان علم و فضیلت بالا رفتند؛ می‏فرماید: محمّد فرستاده خداست و آنها که با او هستند (دارای این صفات برجسته‏اند) در برابر کفّار سر سخت و در میان خود مهربانند؛ همواره آنها را در حال رکوع و سجود (و نیایش و عبادت) می‏بینی، که فضل و رضای پروردگار را می‏طلبند، نشانه آنان در صورتشان از آثار سجده نمایان است (مُحَمَّدٌ رَسُوْلُ اللَّهِ وَ الِّذِینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیْماهُمْ فی‏وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السَّجُودِ).
بدیهی است منظور از و الَّذینَ مَعَهُ (کسانی که با او هستند) همراهی در زمان و مکان نیست؛ بلکه همراهی در آموزشها و عقائد و پذیرش سنّتها و فرهنگ خاصّ الهی اوست.