تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

اخلاق و آزادی‏

5
در این که آیا اخلاق، آزادی انسان را محدود می‏کند و این محدودیّت به سود یا زیان اوست؟ بحثهای زیادی شده است، که به اعتقاد ما بسیاری از این بحثها ناشی از تفسیرهای نادرستی است که برای معنی آزادی شده و می‏شود، از جمله:
1 - گاه گفته می‏شود: اخلاق از آن نظر که انسان را محدود می‏کند مانع پرورش استعدادها است!
2 - و گاه گفته می‏شود: اخلاق غرائز را سرکوب می‏نماید تا سعادت واقعی فرد محقّق گردد، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمی‏کرد!
3 - و گاه می‏گویند: برنامه‏های اخلاقی با فلسفه اصالةاللّذّة مخالف است و می‏دانیم هدف آفرینش همان «لذّت» است که انسان باید به آن برسد!
4 - و گاه در نقطه عکس آن گفته می‏شود: اساساً بشر آزاد نیست و همیشه تحت عوامل جبری گوناگونی قرار دارد؛ بنابراین، نوبتی به توصیه‏های اخلاقی نمی‏رسد!
5 - و بالاخره گاه می‏گویند: بنای اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضدّ اخلاقی دارد!
این سخنان ضدّ و نقیض، از یک سو نشان می‏دهد که ارزیابی صحیحی درباره اصل مفهوم آزادی نشده و از سوی دیگر، اخلاق دینی بویژه اخلاق اسلامی و پشتوانه‏های آن بخوبی مورد دقّت قرار نگرفته است.
به همین دلیل، باید نخست به سراغ مسأله آزادی برویم.
چرا انسان آزادی را با تمام وجودش می‏طلبد؟ و چرا انسان باید آزاد باشد؟ اساساً آزادی چه نقشی در پرورش روح و جسم دارد؟ و در یک کلمه «فلسفه آزادی چیست»؟
پاسخ همه این سؤالات بطور خلاصه این است که: در درون وجود انسان، استعدادها و شایستگیها و نیروهای بالقوّه‏ای نهفته شده که بدون آزادی هرگز شکوفا نمی‏شود، به همان دلیل که انسان خواهان شکوفایی استعدادها و تکامل است خواهان آزادی که وسیله نیل به آن است می‏باشد.
ولی آیا این آزادی که باعث شکوفایی استعدادهای خلّاق است آزادی بی‏قید و شرط است یا آزادی هدایت شده و توأم با برنامه‏ریزی؟
این مطلب را با ذکر یکی دو مثال می‏توان توضیح داد:
باغبانی را فرض کنید که برای پرورش انواع گلها و میوه‏ها دامن همّت به کمر زده است، بذر افشانده، نهال غرس کرده و درختان را به موقع آبیاری می‏کند، بدیهی است اگر این درخت در فضای آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانه‏های باران استفاده نکند و یا ریشه‏های آن در اعماق خاک آزادانه پیشرفت ننماید و با سنگ و موانع دیگر رو به رو شود هرگز نه گلی نصیب باغبان می‏شود و نه میوه‏ای؛ بنابراین، آزادی ریشه‏ها و ساقه‏ها و شاخ و برگها برای شکوفا شدن استعدادهایشان ضروری است.
امّا گاه ممکن است این درخت شاخه‏های اضافی نامناسبی پیدا کند، و یا از مسیر رشد واقعی منحرف و کج و معوج شود، باغبان قیچی باغبانی را به دست می‏گیرد و بدون هیچ ملاحظه و ترحّمی شاخه‏های اضافی را که تنها فایده‏اش گرفتن نیروی درخت و تضعیف آن است قطع می‏کند. هیچ کس نمی‏تواند به این باغبان اعتراض کند که چرا درخت را آزاد نگذاردی که هرگونه می‏خواهد شاخ و برگ بیاورد.
و نیز درخت کج و معوج را با چوب صاف و مستقیم محکم می‏بندد تا صاف شود و هیچ آدم عاقلی نمی‏تواند به او ایراد بگیرد چرا درخت را در بند کردی و جلو او را گرفتی؛ زیرا او در جواب می‏گوید: درخت را باید آزاد گذاشت تا میوه‏های شیرین گلهای زیبا دهد، نه آزادی در طریق انحراف و به هدر دادن نیروها!
در مورد انسان نیز همینطور است، او دارای استعدادهای فوق‏العاده مهمّی است که اگر درست رهبری شود، به بالاترین درجات تکامل مادّی و معنوی می‏رسد، او آزاد است از استعدادهای خلّاقش در این راه استفاده کند، ولی آزاد نیست که آنها را به هدر دهد، و در مسیرهای کج و معوج نابود کند.
آنها که آزادی را به معنی عامّی که شامل هرگونه بی‏بندوباری می‏شود تفسیر کرده‏اند، در حقیقت معنی آزادی را نفهمیده‏اند، آزادی یعنی آزاد بودن در به‏کارگیری نیروها در مسیرهایی که انسان را به هدفهای والاتری (خواه مادّی یا معنوی) می‏رساند.
در مثالی دیگر، آزاد بودن عبور از جادّه‏های کوچک و بزرگ برای رسیدن به مقصدهای معلوم، هرگز مفهومش هرج‏ومرج در رانندگی و بی‏اعتنایی به تمام مقرّرات آن نیست.
هیچ آدم عاقلی نمی‏گوید مقیّد بودن رانندگان به رعایت این مقرّرات مانند توقّف پشت چراغ قرمز، رعایت جادّه‏های یک طرفه، عبور از دست راست و مانند اینها، مخالف آزادی رانندگی است، و موجب محدودیّت رانندگان است، همه به چنین سخنی می‏خندند و می‏گویند آزادی باید در چارچوب مقرّراتی باشد که انسان را به مقصد برساند نه این که باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساساً بسیاری از این آزادیهای کاذب، نوعی اسارت قطعی است.
جوانی که از آزادی خود سوء استفاده کرده و گرفتار موادّ مخدر و اعتیادهای کشنده دیگر شده است، در واقع اسیر است و با اعمالش حکم اسارت خود را امضا می‏کند. آزادیهای توأم با رعایت موازین اخلاقی به انسان آزادی واقعی می‏دهد و از اسارت او در چنگال هوی و هوسهای کشنده رهایی می‏بخشد و چه جالب است در اینجا کلام مولی علی‏علیه السلام که می‏فرماید: «اِنَّ تَقْوَی‏اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ، وَذَخِیرَةُ مَعادٍ، وَعِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ، وَنَجاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ؛ تقوای الهی کلید گشایش هر دری است و ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از هرگونه بردگی (شیطان) و نجات از هرگونه هلاکت!»(57)
از تحلیل فوق و مثالهای بالا آزادی واقعی از آزادیهای کاذب یا به تعبیر صحیحتر اسارتهایی تحت نام آزادی، شناخته می‏شود؛ و جلو سوءِ استفاده از این مفهوم مقدّس را می‏توان گرفت؛ و هیچ گاه کسی نمی‏تواند به بهانه این که اخلاق، انسان را محدود می‏کند، ارزشهای اخلاقی را زیر سؤال ببرد.
همچنین پاسخ کسانی که می‏گویند اخلاق غرائز را سرکوب می‏کند، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمی‏کرد، روشن می‏شود.
غرائز آدمی همچون دانه‏های حیاتبخش باران است که از آسمان نازل می‏شود، بی‏شک اگر لازم و مفید نبود خدا آن را از آسمان نازل نمی‏کرد، ولی این به آن مفهوم نیست که ما اجازه دهیم قطره‏های باران دست به دست هم دهند و سیلابی ویرانگر به وجود آوردند، بلکه عقل و درایت می‏گوید باید سدّی در مقابل آن کشید و دریچه‏ها و کانالها و نهرهایی به وجود آورد و این موهبت الهی را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغها هدایت کرد غرائز آدمی نیز مانند این دانه‏های حیاتبخش باران است که اگر تحت برنامه و کنترل در مسیرهای سازنده درنیاید مبدّل به سیلابی ویرانگر می‏شود که همه چیز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد می‏توان این نتیجه را به روشنی گرفت که اخلاق نه انسان را محدود می‏کند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سرکوب می‏نماید، بلکه کار اخلاق بهره‏گیری از آزادی انسان در مسیر سعادت و رهبری غرائز برای رسیدن به کمال مطلوب است.
با توجّه به این تفسیر که به نظر ما تفسیر صحیح آزادی است پاسخ بسیاری از سخنان مخالفان اخلاق روشن می‏شود و نیازی به توضیح نیست.