1 - او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب و حکمت میآموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!
2 - خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (و نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاک کند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.
3 - همان گونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما ارزانی داشتیم) رسولی از خودتان در میانتان فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه را نمیدانستید، به شما یاد دهد.
4 - پروردگارا ! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز! تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری)!
5 - هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار شد - و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت!
6 - به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد) رستگار شد - و (آن کس) نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند!
7 - ما به لقمان حکمت (ایمان و اخلاق) آموختیم (و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور!
چهار آیه نخستین در واقع یک حقیقت را دنبال میکند، و آن این که یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله تزکیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است؛ حتّی میتوان گفت تلاوت آیات الهی و تعلیم کتاب و حکمت که در نخستین آیه آمده، مقدّمهای است برای مسأله تزکیه نفوس و تربیت انسانها؛ همان چیزی که هدف اصلی علم اخلاق را تشکیل میدهد.
شاید به همین دلیل «تزکیه» در این آیه بر «تعلیم» پیشی گرفته است، چرا که هدف اصلی و نهائی «تزکیه» است هرچند در عمل «تعلیم» مقدّم بر آن میباشد.
و اگر در سه آیه دیگر (آیه دوم و سوم و چهارم از آیات مورد بحث) «تعلیم» بر «تزکیه اخلاق» پیشی گرفته، ناظر به ترتیب طبیعی و خارجی آن است، که معمولاً «تعلیم» مقدّمهای است برای «تربیت و تزکیه»؛ بنابراین، آیه اوّل و آیات سه گانه اخیر هر کدام به یکی از ابعاد این مسأله مینگرد. (دقّت کنید)
این احتمال در تفسیر آیات چهارگانه فوق نیز دور نیست که منظور از این تقدیم و تأخیر این است که این دو (تعلیم و تربیت) در یکدیگر تأثیر متقابل دارند؛ یعنی، همان گونه که آموزشهای صحیح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزکیه نفوس میشود، وجود فضائل اخلاقی در انسان نیز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست؛ چرا که انسان وقتی میتواند به حقیقت علم برسد که از «لجاجت» و «کبر» و «خودپرستی» و «تعصّب کورکورانه» که سدّ راه پیشرفتهای علمی است خالی باشد، در غیر این صورت این گونه مفاسد اخلاقی حجابی بر چشم و دل او میافکند که نتواند چهره حق را آن چنان که هست مشاهده کند و طبعاً از قبول آن وا میماند.
این نکات نیز در آیات چهارگانه فوق قابل دقّت است:
اوّلین آیه، قیام پیغمبری که معلّم اخلاق است به عنوان یکی از نشانههای خداوند ذکر شده، و نقطه مقابل «تعلیم و تربیت» را «ضلال مبین» و گمراهی آشکار شمرده است (وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبِینٍ) و این نهایت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان میدهد.
در دومین آیه، بعثت پیامبری که مربّی اخلاقی و معلّم کتاب و حکمت است به عنوان منّتی بزرگ و نعمتی عظیم از ناحیه خداوند شمرده است؛ این نیز دلیل دیگری بر اهمّیّت اخلاق است.
در سومین آیه که بعد از آیات تغییر قبله (از بیت المقدّس به کعبه) آمده و این تحوّل را یک نعمت بزرگ الهی میشمرد، میفرماید: این نعمت همانند اصل نعمت قیام پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله است که با هدف تعلیم و تربیت و تهذیب نفوس و آموزش اموری که وصول انسان به آن از طرق عادی امکان پذیر نبود انجام گرفته است(1).
نکته دیگری که در چهارمین آیه قابل دقّت است، این است که در این جا با تقاضای ابراهیم و دعای او در پیشگاه خدا روبهرو میشویم؛ او بعد از بنای کعبه و فراغت از این امر مهمّ الهی، دعاهایی میکند که یکی از مهمترین آنها تقاضای به وجود آمدن امّت مسلمانی از «ذریّه» اوست، و بعثت پیامبری که کار او تعلیم کتاب و حکمت و تربیت و تزکیه نفوس باشد.
این نکته نیز در پنجمین آیه جلب توجّه میکند که قرآن پس از ذکر طولانیترین سوگندها که مجموعهای از یازده سوگند مهم به خالق و مخلوق و زمین و آسمان و ماه و خورشید و نفوس انسانی است، میگوید: «آن کس که نفس خویش را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که آن را آلوده سازد مأیوس و ناامید گشته است! (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها)».
این تأکیدهای پی در پی و بینظیر دلیل روشنی است بر اهمّیّتی که قرآن مجید برای پرورش اخلاق و تزکیه نفوس قائل است، و گویی همه ارزشها را در این ارزش بزرگ خلاصه میکند، و فلاح و رستگاری و نجات را در آن میشمرد.
همین معنی با مختصر تفاوتی در آیه ششم آمده و جالب این که «تزکیه اخلاق» در آن مقدّم بر نماز و یاد خدا ذکر شده که اگر تزکیه نفس و پاکی دل و صفای روح در پرتو فضائل اخلاقی نباشد، نه ذکر خدا به جا میرسد و نه نماز روحانیّتی به بار میآورد.
و بالاخره در آخرین آیه، از معلّم بزرگ اخلاق یعنی لقمان سخن میگوید و از علم اخلاق به «حکمت» تعبیر میکند و میگوید: «ما (موهبت بزرگ) حکمت را به لقمان دادیم، سپس به او دستور دادیم که شکر خدا را در برابر این نعمت بزرگ به جا آورد!(وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ اَنِ اشْکُرْلِلَّهِ)».
با توجّه به این که ویژگی «لقمان حکیم» آن چنان که از آیات سوره لقمان استفاده میشود تربیت نفوس و پرورش اخلاق بوده است بخوبی روشن میشود که منظور از «حکمت» در این جا همان «حکمت عملی» و آموزشهایی است که منتهی به آن میشود یعنی «تعلیم» برای «تربیت»!
باید توجّه داشت که حکمت همان گونه که بارها گفتهایم در اصل به معنی «لجام» اسب و مانند آن است؛ سپس به هر «امر بازدارنده» اطلاق شده است، و از آنجا که علوم و دانشها و همچنین فضائل اخلاقی انسان را از بدیها و کژیها باز میدارد، این واژه بر آن اطلاق شده است.