تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول - اصول مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

5 - آیا اخلاق قابل تغییر است؟

سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهای اخلاقی و تربیتی به این مسأله بستگی دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه‏های تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد؛ تعزیرات و تمام مجازاتهای بازدارنده نیز بی‏معنی خواهد بود.
بنابراین، وجود آنهمه برنامه‏های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وجود برنامه‏های تربیتی در تمام جهان بشریّت، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که قابلیّت تغییر اخلاق، و روشهای اخلاقی، نه تنها از سوی تمام پیامبران که از سوی همه عقلای جهان پذیرفته شده است.
امّا با این همه، عجیب است که فلاسفه و علمای اخلاق بحثهای فراوانی درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است یا نه؟» مطرح کرده‏اند!
بعضی می‏گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتی ناپاک دارند عوض نمی‏شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحی و ناپایدار است و بزودی به حال اوّل باز می‏گردند!
آنها برای خود دلائلی دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکی با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگی آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمی عوض نمی‏شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.
جمعی از شعرا که پیرو این طرز تفکّر بوده‏اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده‏اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعی مبالغه در این امر حمل کرد).
نمونه‏ای از اشعار شعرای معروف را در این زمینه در ذیل می‏خوانید:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است‏تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است‏شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی؟ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس!باران که در لطافت طبعش خلاف نیست‏در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس!
برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ‏آهنی را که موریانه بخوردنتوان برد از آن به صیقل زنگ!
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشدهیچ صیقل نکو نداند کردآهنی را که بدگهر باشدسگ به دریای هفتگانه مشوی‏که چو تر شد پلیدتر باشد!خر عیسی گرش به مکّه برندچون بیاید هنوز خر باشد!
دلیل دیگری که برای این امر ذکر کرده‏اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجی، از قبیل تأدیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامی که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلی خود باز خواهد گشت، درست مانند سردی آب که به وسیله عوامل حرارت‏زا از بین می‏رود و هنگامی که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اوّل باز می‏گردد!
این طرز فکر و این گونه استدلالات همه مایه تأسّف و سبب انحطاط جوامع بشری است!
طرفداران «قابلیّت تغییر» در امور اخلاقی، از دو دلیل فوق چنین پاسخ می‏گویند:
1 - ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولی این ارتباط به اصطلاح در حدّ «مقتضی» است نه «علّت تامّه»، یعنی می‏تواند زمینه‏ساز باشد نه این که الزاماً و اجباراً تأثیر قطعی بگذارد، همان گونه که بسیاری از افرادی که از پدران و مادران مبتلا به پاره‏ای از بیماریها متولّد می‏شوند زمینه آلودگی به آن بیماریها را دارند، ولی با این حال می‏توان با پیشگیریهای مخصوص جلو تأثیر عامل وراثت را گرفت.
افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانی با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندی می‏شوند و بعکس، افراد قویّ البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.
افزون‏براین، روح و جسم انسان نیز قابل‏تغییر است تا چه رسد به اخلاق زاییده‏ازآن!
می‏دانیم تمام «حیوانات اهلی امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشی بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلی در آورد؛ بسیاری از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده‏اند. جایی که با تربیت بتوان خلق و خوی یک حیوان و ویژگیهای یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمی‏توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتی باشد تغییر داد؟
هم اکنون نیز بسیاری از حیوانات را برای کارهایی که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت می‏کنند و آنها این کارها را بخوبی انجام می‏دهند.
2 - از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن می‏شود زیرا گاه عوامل بیرونی آنقدر تأثیر قوی دارد که ویژگیهای ذاتی را بکلّی دگرگون می‏سازد، و حتّی ویژگیهای جدید به وراثت به نسلهای آینده نیز می‏رسد همان گونه که در حیوانات اهلی مثال زده شد.
تاریخ، انسانهای بسیاری را نشان می‏دهد که بر اثر تربیت بکلّی خلق و خوی خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادی که یک روز مثلاً در صف دزدان قهّار جای داشتند به زاهدان و عابدان مشهوری مبدّل گشتند.
توجّه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقی به ما این قدرت را می‏دهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم؛ مسأله چنین است که هر عمل خوب یا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقی می‏گذارد، و روح را تدریجاً به سوی خود جلب می‏کند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر می‏سازد، و کم کم کیفیّتی به نام «عادت» حاصل می‏شود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه» در می‏آید.
بنابراین، همان گونه که عادات و ملکات اخلاقی زشت در سایه تکرار عمل تشکیل می‏گردد، از همین طریق قابل زوال است؛ البتّه، اثر تلقین، تفکّر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینه‏های روحی برای پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمی‏توان نادیده گرفت.
در اینجا قول سومی نیز وجود دارد و آن این که بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر است، و بعضی غیر قابل تغییر، آن صفاتی که طبیعی و فطری است، قابل تغییر نمی‏باشد، ولی آن صفاتی که عوامل خارجی دارد قابل تغییر است.(13)
این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذاری، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعی و فطری است، در حالی که چنین چیزی ثابت نیست؛ و به فرض که چنین باشد چه کسی می‏تواند ادّعا کند که صفات فطری قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشی را نمی‏توان اهلی کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمی‏تواند آنقدر ریشه‏دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟