در مورد گامهای سیر و سلوک، که بخشی از آن در میان علمای بزرگ و رهروان این راه مشترک است در گذشته فهرست وار سخن گفتهایم، اکنون نوبت آن رسیده که این مراحل را با تکیه بر آیات و روایات به گونهای مبسوط گستردهتر بیان کنیم.
نخستین گامی که علمای بزرگ اخلاق بعد از توبه ذکر کردهاند، همان «مشارطه» است، و منظور از آن شرط کردن با نفس خویش است با تذکّرات و یاد آوریهایی که همه روز تکرار شود، و بهترین وقت آن را بعد از فراغت از نماز صبح و نورانیّت به انوار این عبادت بزرگ الهی دانستهاند.
به این طریق،که نفس خویش را مخاطب قرار دهد و به او یاد آور شود که من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم،و اگر از دست برود تمام هستیم از دست رفته، و با یاد آوری سوره شریفه «وَ الْعَصْرِ اِنَّ الْاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم میشوم، مگر این که کالایی از آن گرانبهاتر به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: «اِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الْصَّالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبْرِ؛ مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبائی و استقامت توصیه نمودهاند!
باید به خود بگوید: «فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجابها آشکار میشود سخت پشیمان شدهای و فریاد بر آوردهای «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ؛ ای (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهیهایی که کردم!» (سوره مؤمنون، آیه 100)
باز فرض کن پاسخ منفی «کَلاَّ» را از آنها نشنیدی و به در خواست تو عمل کردند و امروز به جهان بازگشتهای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهیها و تقصیرات گذشته میخواهی انجام دهی؟!
سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج(252) نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آیا میدانی جهنّم هفت در دارد، و از هر دری گروه خاصّی از مردم وارد میشوند؟ و آیا میدانی که این درهای هفتگانه احتمالاً برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را به روی خود ببند، و درهای بهشت را به روی خود بگشا!
و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را به نفس بنما، که این نعمتهای بزرگ الهی را در طریق معصیت او به کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله طاعت او قرار دهد.
از بعضی از دعاهای امام سجّادعلیه السلام در صحیفه سجّادیّه بر میآید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصّی به مسأله «مشارطه» داشتهاند.
در دعای سی و یکم، دعای معروف توبه، در پیشگاه خداوند عرض میکند: «وَلَکَ یا رَبِّ شَرْطی اَلاَّ اَعُودَ فی مَکْرُوهِکَ، وَ ضَمانی اَنْ لا اَرْجِعَ فی مَذْمُومِکَ وَ عَهْدی اَنْ اَهْجُرَ جَمیْعَ معاصِیْکَ؛ پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کردهام که به آنچه دوست نداری، باز نگردم، و تضمین میکنم به سراغ آنچه را تو مذمّت کردهای نروم و عهد میکنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.»
از آیات قرآن نیز استفاده میشود که یاران پیامبرصلی الله علیه وآله درباره مسائل مهم با خدا عهد و پیمان داشتند که آن نیز نوعی مشارطه است، در آیه 23 سوره احزاب میخوانیم: «مِنَ الْمُؤمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوااللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَّنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند صادقانه ایستادهاند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تبدیل و تغییری در عهد و پیمان خود ندادند!(253)»
این در حالی بود که بعضی دیگر با خدا عهد میبستند و شرط میکردند و آن را میشکستند. در همان سوره احزاب، در آیه 15، چنین میخوانیم: « وَلَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لایُوَلُّونَ الْاَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولاً؛ (گروهی که در جنگ احزاب مردم را به بازگشت از میدان تشویق میکردند) پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگی در برابر آن مسؤولند)!»
در حدیثی از امام امیرمؤمنان علیعلیه السلام میخوانیم: « مَنْ لَمْ یَتَعاهَدْ النَّقْصُ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَیْهِ الْهَوی، وَ مَنْ کانَ فی نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ؛ کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره میشود؛ و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است!»(254)
کوتاه سخن این که: «مشارطه» از گامهای مهمّی است که برای تهذیب اخلاق برداشته میشود؛ و بدون آن، ابرهای تیره و تار غفلت و غرور، سایه تاریک و شوم خود را بر دل و جان آدمی میافکند، و نجات او بسیار مشکل است.