نخستین آیات که در بالا آمد گرچه درباره همنشینی شیطان با غافلان از یاد خداست، ولی تأثیر همنشین بد در اخلاقیّات و در سرنوشت هر انسانی روشن میسازد.
نخست میفرماید: «هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را بر او مسلّط میسازیم که همواره قرین و همنشین او باشد! (وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحمنِ نُقَیِّضُ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ)(120)
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان میکند که آنها، یعنی شیاطین، راه هدایت و حرکت به سوی خداوند را به روی آنها میبندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدّس باز میدارد و غم انگیزتر، این که در عین گمراهی گمان میکنند که هدایت یافتهاند! (وَاِنَّهُمْ لَیَصُدُّوْنَهُمَ عَنِ السَّبیلِ وَیَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ)!
سپس به نتیجه آن پرداخته و میگوید: روز قیامت که همه در محضر الهی حاضر میشوند و پردهها کنار میرود و حقایق فاش میشود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش کرده، میگوید ای کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدی هستی! (حَتَّی اِذا جاءَنا قالَ یالَیْتَ بَیْنی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ)
از این تعبیرات بخوبی استفاده میشود که همنشین بد میتواند انسان را بکلّی از راه خدا منحرف سازد؛ پایههای اخلاق را بر روی او ویران کند و واقعیّتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عین گمراهی خود را در زمره هدایت یافتگان ببیند؛ و به یقین در چنین حالی امکان هدایت و بازگشت به صراط مستقیم غیر ممکن است؛ و زمانی بیدار میشود و به هوش میآید که راه برگشت بکلّی بسته شده؛ حتّی از تعبیر آیه استفاده میشود که این همنشینان بد در آن زندگی ابدی نیز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسی را که مایه بدبختی او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوی جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکی دارید! (وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ اِذْ ظَلَمْتُمْ اَنَّکُمْ فِیالْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).(121)
شبیه آیات فوق، آیه 25 سوره فصّلت میباشد که میگوید: «وَقَیَّضْنا لَهُمْ قُرَنآءَ فَزَیَّنُوْا لَهُمْ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فیاُمَمٍ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ اِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ؛ ما برای آنها همنشینانی (زشت سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهی درباره آنان تحقّق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جنّ و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلّماً زیانکار بودند!»
در بخش دوم از این آیات، از کسانی سخن میگوید که همنشین بدی داشتند که پیوسته در گمراهی آنها میکوشیدند ولی آنها به لطف و رحمت الهی و با تلاش و کوشش توانستهاند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائی بخشند در حالی که تا لب پرتگاه پیش رفته بودند؛ در اینجا نیز سخن از تأثیر فوقالعاده همنشین بد در شکلگیری عقائد و اخلاق انسان است ولی در عین حال چنان نیست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خویشتن را نجات دهد؛ میفرماید: در روز قیامت بعضی از بهشتیان به بعضی دیگر میگوید من در دنیا همنشینی داشتم که پیوسته به من میگفت آیا به راستی تو این سخن را باور کردهای که وقتی ما مردیم و خاک شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده میشویم و به جزای اعمال خود میرسیم (ولی من به فضل الهی تسلیم وسوسههای او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!) (فَاَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَسآءَلُونَ - قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ اِنّی کانَ لی قَرینٌ - یَقُولُ ءَاِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ - ءَاِذامِتْنا وَکُنَّا تُراباً وَعِظاماً ءَاِنَّالَمَدینُونَ(122))
در این هنگام او به فکر همنشین نااهل قدیمی خود میافتد و به جستجو برمیخیزد و از همان اوج بهشت نگاهی به سوی دوزخ میافکند و ناگهان او را در وسط جهنّم میبیند (فَاطَّلَعَ فَرَاهُ فی سَوآءِ الْحَجیمِ)
به او میگوید به خدا سوگند نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانی و همچون خودت بدبخت کنی و اگر لطف الهی و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار میشدم (قالَ تَاللَّهِ اِنْ کِدْتَّ لَتُرْدینِ وَلَوْلا نِعْمَتُ رَبّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ).
مجموع این آیات بخوبی نشان میدهد که همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ میبرد و اگر ایمان قوی و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط میکند!
در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تأسّف و تأثّر عمیق ستمگران در قیامت است که از انتخاب دوستان ناباب تأسّف میخورند؛ چرا که عامل اصلی بدبختی خود را در رفاقت با آنان میبینند؛ میفرماید: و (به خاطر آور) روزی را که ظالم دست خویش را از (شدّت حسرت) به دندان میگزد و میگوید: ای کاش (با رسول خدا) راهی برگزیده بودم! ای وای بر من! کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است! (وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یالَیْتَنی اتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبیلاً - یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً - لَقَدْ اَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ اِذْجآءَنی وَکانَ الشَّیْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُوْلاً)
به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترک رابطه با پیامبر شدیداً اظهار تأسّف میکنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد؛ و بعد با صراحت، عامل اصلی گمراهی خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرّفی میکنند! و حتّی تأثیر آنها را بالاتر از تأثیر پیامهای الهی (البتّه در بیمار دلان) میشمرند؛ و از تعبیر آخرین آیه، استفاده میشود که دوستان بد جزء لشکر شیطانند؛ و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب میشوند.
قابل توجّه این که، در این آیات تأسّف این گروه را با جمله «یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ؛ ظالم هر دو دست خود را به دندان در آن روز میگزد» بیان فرموده؛ و این آخرین مرحله تأسّف است؛ و این در موارد ضعیفتر، انسان انگشت خود را به دندان میگیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان میگزد و در مراحل شدید هر دو دست خود را یکی بعد از دیگری به دندان میگزد؛ و در حقیقت این یک نوع انتقام گیری از خویشتن است که چرا کوتاهی کردم و با دست خود وسائل بدبختی خویش را فراهم کردم!
آنچه از آیات فوق و بعضی از آیات دیگر قرآن بخوبی استفاده میشود این است که دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تأثیر فوقالعادهای دارند؛ نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تأثیر قرار میدهند، که در شکلگیری عقائد آنها مؤثّرند؛ اینجاست که یک استاد اخلاق باید همواره با دقّت تمام افراد تحت تربیت خود را از این نظر مورد توجّه قرار دهد؛ مخصوصاً در عصر و زمان ما که نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناکی در آمده و یکی از سرچشمههای اصلی انواع انحرافات را تشکیل میدهد.