تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد3
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

غزوه حمراء الاسد

گفتیم در پایان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفیان، پس از پیروزی به سرعت راه مکه را پیش گرفتند، هنگامی که به سرزمین ((روحاء)) رسیدند از کار خود سخت پشیمان شدند و تصمیم به مراجعت به مدینه و نابود کردن باقیمانده مسلمانان


@@تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 202@@@

گرفتند. این خبر به پیامبر صلی اللّه علیه و آله رسید فورا دستور داد که لشکر احد خود را برای شرکت در جنگ دیگری آماده کنند، مخصوصا فرمان داد که مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپیوندند، یکی از یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله می گوید: من از جمله مجروحان بودم ولی زخمهای برادرم از من سخت تر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور که هست خود را به پیامبر صلی اللّه علیه و آله برسانیم، چون حال من از برادرم کمی بهتر بود هر کجا برادرم باز می ماند او را به دوش می کشیدم، و با زحمت، خود را به لشکر رسانیدیم و به این ترتیب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و ارتش اسلام در محلی بنام ((حمراء الاسد)) که از آنجا به مدینه هشت میل فاصله بود رسیدند و اردو زدند)).

این خبر به لشکر قریش رسید و مخصوصا از این مقاومت عجیب و شرکت مجروحان در میدان نبرد وحشت کردند و شاید فکر می کردند ارتش تازه نفسی نیز از مدینه به آنها پیوسته است.

در این موقع جریانی پیش آمد که روحیه آنها را ضعیف تر ساخت و مقاومت آنها را در هم کوبید، و آن این که یکی از مشرکان بنام ((معبد الخزاعی)) از مدینه به سوی مکه می رفت و مشاهده وضع پیامبر صلی اللّه علیه و آله و یارانش او را به سختی تکان داد، عواطف انسانی او تحریک شد و به پیامبر صلی اللّه علیه و آله گفت: مشاهده وضع شما برای ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت می کردید برای ما بهتر بود، این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین ((روحاء)) به لشکر ابوسفیان رسید، ابوسفیان از او درباره پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله سؤال کرد، او در جواب گفت: محمد را دیدم با لشکری انبوه که تا کنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش می آیند!

ابوسفیان با نگرانی و اضطراب گفت: چه می گوئی؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم، معبد الخزاعی گفت: من نمی دانم شما چه کردید؟ همین می دانم که لشکری عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است!.

ابوسفیان و یاران او تصمیم قطعی گرفتند که به سرعت، عقب نشینی کرده و


@@تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 203@@@

به مکه بازگردند و برای اینکه مسلمانان آنها را تعقیب نکنند، و آنها فرصت کافی برای عقب نشینی داشته باشند از جمعی از قبیله عبدالقیس که از آنجا می گذشتند و قصد رفتن به مدینه برای خرید گندم داشتند خواهش کردند که به پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و مسلمانان این خبر را برسانند که ابوسفیان و بت پرستان قریش با لشکر انبوهی به سرعت به سوی مدینه می آیند تا بقیه یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله را از پای در آورند.

هنگامی که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: ((حسبنا الله و نعم الوکیل؛ خدا ما را کافی است و او بهترین مدافع ما است)) اما هر چه انتظار کشیدند خبری از لشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف به مدینه بازگشتند آیات فوق، اشاره به این ماجرا می کند.**نور الثقلین، مجمع البیان، تفسیر المنار و کتب دیگر.***

در نخستین آیه می گوید: ((آنها که دعوت خدا و پیامبر صلی اللّه علیه و آله را اجابت کردند و بعد از آن همه جراحاتی که روز احد پیدا نمودند (آماده شرکت در جنگ دیگری با دشمن شدند) از میان این افراد برای آنها که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند (یعنی با نیت پاک و اخلاص کامل در میدان شرکت کردند) پاداش بزرگی خواهد بود.)) (الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم).

از اینکه در آیه فوق پاداش عظیم را اختصاص به جمعی داده است، معلوم می شود که در میان آنها نیز افرادی یافت می شدند که خلوص کامل نداشتند، و نیز ممکن است تعبیر ((منهم)) (بعضی از ایشان) اشاره به این باشد که بعضی از جنگجویان احد، به بهانه ای از شرکت در این میدان، خودداری کرده بودند.


@@تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 204@@@

سپس قرآن یکی از نشانه های زنده پایمردی و استقامت آنها را به این صورت بیان می کند: ((اینها همان کسانی بودند که جمعی از مردم (اشاره به کاروان عبدالقیس و به روایتی اشاره به نعیم بن مسعود است که آورنده این خبر بودند) به آنها گفتند: لشکر دشمن، اجتماع کرده و آماده حمله اند، از آنها بترسید اما آنها نه تنها نترسیدند، بلکه به عکس بر ایمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی است))(الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم

ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل).

و به دنبال این استقامت و ایمان و پایمردی آشکار، قرآن، نتیجه عمل آنها را بیان کرده، می گوید: ((آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند))(فانقلبوا بنعمة من الله و فضل).

چه نعمت و فضلی از این بالاتر که بدون وارد شدن در یک برخورد خطرناک با دشمن، دشمن از آنها گریخت و سالم و بدون دردسر به مدینه مراجعت نمودند، (فرق میان نعمت و فضل ممکن است از این نظر باشد، که نعمت پاداشی است به اندازه استحقاق، و فضل اضافه بر استحقاق است).

سپس به عنوان تاءکید می فرماید: ((آنها در این جریان، کوچکترین ناراحتی ندیدند))(لم یمسسهم سوء).

با اینکه ((خشنودی خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت کردند))(و اتبعوا رضوان الله)

((و خداوند، فضل و انعام بزرگی دارد که در انتظار مؤمنان واقعی و مجاهدان راستین است))(و الله ذو فضل عظیم).


@@تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 205@@@