تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

عوامل بسط فرهنگ شبه مدرن در ایران

در زمانه‌ای قرار داریم که ذهن‌ها رجوع به احوالاتی دارد که ارتباطی با حقیقت ندارند و تمام مصیبت زمانه‌ی ما همین است، مصیبتی که ما تحت عنوان سوبژکتیویته بحث می‌کنیم و معتقدیم همه‌ی پوچ‌انگاری که سراسرِ زندگی بشر را فراگرفته است، ریشه در سوبژکتیویته دارد. نیهیلیسمِ تحت تأثیر سوبژکتیویته، فضایی است که بر روح و روان بشر امروز سایه افکنده و یک نحوه حوالت روحِ قرن و عصر و روزگار ما شده، اگر چه سایه‌ی سنگین آن بر سر یکی سیاه‌تر و بر جان و روان دیگری سبک‌تر است ولی در هر حال تنها با آگاهی از آن و ماهیتِ بلاخیز آن می‌توان راه عبور از آن را شناخت.
دکارت، نیهیلیسم را شکل داد و کانت آن را تثبیت کرد و نیچه پیام‌آور آن بود و روشن کرد نادیده‌گرفتنِ حضور و ساحت غیب چه پیامدهایی به همراه دارد و چرا در چنین فضایی ارزش‌ها بی‌ارزش می‌شوند. نیهیلیسم حاصل دورانی است که بشرِ خاکی با جدا ماندن از حق، کشتی بی‏لنگر روح خویش را درگیر و دار امواج اقیانوس عالم ماده می‏یابد، نیهیلیسم به معنای غیبتِ آن قطب و نقطه‌ی اتکاء بشر و عدم رجوع به آن حضرت است که موجب آوارگی و بی‏سامانی ذهن و روانِ ‏انسانی در عالم شده است. مراد نیچه از این عبارت که می‌گوید: «خدا مرده است» به آن معنا است که «درک کلی از هستی و ادراک ماوراءالطبیعه مرده است» و هایدگر می‏گوید «مراد نیچه آن است که خدای مسیحی قدرت خود را بر موجودات و هویت انسانی از دست داده است».
ملاحظه فرمودید که مدرنیته فاقد هرگونه مرجع یا مصداق ثابت و عینی است. تنها با سوبژه و ذهنیت به‌سر می‌برد و منجر به نیهیلیسم می‌شود و برای عبور از نیهیلیسم باید نظر به حقیقت داشته باشیم و ما معتقدیم امروز مبنای رجوع به حقیقت را باید در مکتب حضرت امام خمینی(ره) دنبال کرد. گرچه از قرن هشتم هجری اندیشه‌ی اسلامی و شیعی ایران به یک گرایش غالب و نیرومند بدل گردید و در هیأت حکومت صفویان به یک ظهور منسجم سیاسی نیز دست یافت، لیکن موفق به تأسیس یک نظام و یا تمدنی که در شأن اسلام حقیقی باشد نگردید. با درگذشت شاه عباس صفوی و حرکت قهقرایی صفویه و ظهور قاجار، نظامی که با سلسله‌ی صفوی شروع شد متوقف گشت و با غلبه‌ی استعمار مدرن، به‌کلی حاکمیت در ایران از جهت اصلی‌اش به یک نوع غرب‌گرایی سوق پیدا کرد. با شروع این سیرِ نزولی یک جریان روشنفکری مبلّغِ غرب‌زدگی و نیهیلیسم پدید آمد و به فرموله‌کردن مدل مدرنیته در ایران پرداخت، شناخت شاخصه‌های نیهیلیسم در مناسبات صدساله‌ی اخیر کشورمان موجب می‌شود تا با بصیرت بیشتر غرب را دنبال کنیم و درمان آن را نیز بشناسیم، ما باید بدانیم در کجای تاریخی که باید باشیم قرار داریم و رسوبات روح نیهیلیسمی تا کدام لایه از لایه‌های فکری ما رسوخ کرده است.
در تاریخ صدساله‌ی اخیر ملاحظه می‌کنید که غرب زدگی، همراه با سطحی‌نگری و فقدان تفکر و پریشان احوالی بوده که منجر به نظامی شبه مدرن و ناکارآمد و بحران‌زده شده است. بوروکراسی عریض و طویل امّا عقیم و اقتصاد سرمایه‌داری وابسته و مصرف‌زدگی از دیگر ویژگی‌های آن نظام شبه مدرن بوده و هست که باعث از بین‌رفتن مسئولیت اجتماعی، وجدان کاری، دقتِ نظر و خلاقیت شده و روابط اجتماعی ما صورتی تعریف‌نشده و مبتذل و کاسب‌کارانه پیدا کرده است. رژیم پهلوی را می توان مظهر تامّ و تمام اراده‌ی سیاسی اجتماعی و فرهنگی نظام شبه مدرن در ایران دانست. در این شرایط یک نوع مجذوبیت نسبت به عالم مدرن، توأم با احساس رُعب و انفعال و دست نیافتنی‌بودن زندگی مدرن، در افراد رسوخ کرد. در دوران قاجار و رژیم پهلوی، نظام آموزشی و رسانه‌های عمومی دو بازوی قدرتمند بسطِ تفکر شبه مدرن در ایران بودند و از آن‌جایی که افق غرب‌زدگی شبه مدرن، نیست‌انگارانه است، شخصیت ایرانی، گرفتار نیست‌انگاری و سرخوردگی و بی‌هویتی گشت تا آن‌جایی که حتی قادر به درک موقعیت وجودی خود در برزخِ بین «هویتی که از دست داده» و «هویت تقلیدی که می‌خواهد به‌دست آورد»، نمی‌بود. در عین حال که به تحقیر باورها و ارزش‌های معنوی و سنتی می پردازد؛ مرعوب و مجذوب ارزش‌های نسبی‌انگارانه‌ی مدرنیستی است.
هرج و مرجی که نیست‌انگاری شبه مدرن پدید می‌آورد ریشه در تقلیدی دارد که مردم ما با نادیده‌گرفتن سرمایه‌های الهی خود به آن گرفتار شدند و با پایداری بر روح نیهیلیسمی، جامعه فاقد توانایی لازم برای نظم‌بخشیدن و بناکردن می‌گردد. حاصل شرایط نیهیلیسمی، ظهور شخصیت خشن، مأیوس و بی ثبات است که تجسم یک «منِ تنهای سرخورده‌ی خودمدار» می‌شود؛ شخصیتی که از یک طرف فاقد مسئولیت‌پذیری اجتماعی است و از طرف دیگر به شدت آرمان‌گرا است و نظر به لذت‌های صرفاً مادی و لحظه‌ای و جسمانی دارد و افق زندگی او قائم به حقیرترین حس‌های غریزی است. بی‌معنایی و بی‌هویتی حاصل از نیهیلیسم، صورتی اضطراب‌آفرین پدید می‌آورد.
با توجه به روح نیهیلیسم به‌خوبی می‌توان دریافت چرا با سیطره و نفوذ شبه مدرنیته در ایران، افسردگی و اضطراب به عنوان میهمانان ناخوانده وارد کشور ما شدند. از آن‌جایی که نیهیلیسم با نفی حضور قلب و هدایت قدسی تحقق می یابد، ما را بر آن می‌دارد که متوجه باشیم عبور از ساحت نیست‌انگاری، جز با تکیه بر ایمان دینی و رهایی از ولایت شیطان و پذیرش ولایت الهی ممکن نیست و آنچه موجب امیدواری است رویکرد جوانانی است که به دیانت رجوع کرده‌اند و آمادگی عبور از نیست‌انگاری را در خود دارند، هرچند بیش از یک قرن و از جهاتی حدود 200 سال است که مردم ما اسیر نفوذ و سیطره‌ی نیست‌انگاری غرب‌زده‌ی شبه مدرن بوده و هستند ولی با این‌همه انقلاب اسلامی، در واقع نوعی خیزش و رستاخیز نیروها، گرایش ها و مواریث به جای مانده از فرهنگ تشیع است برای آزادشدن از روح نیست‌انگاری، به شرطی که راه عملی آن را در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام(ره) جستجو و دنبال کنیم. آن‌چه موضوع را حساس می‌کند هوشیاری ما است که در مواجهه با گرداب غرب‌زدگی و نیهیلیسم، راه اصلی را از دست ندهیم. تداوم حرکت فکری فرهنگی عبور از غرب نیازمند لوازم و نگرش هایی است که فراهم نساختن آنها چیزی جز مغلوب شدن در این مواجهه را به همراه نخواهد داشت و اگر شخصیت اشراقی حضرت امام‌خمینی(ره) به حاشیه رود این خطر ما را تهدید می‌کند.
خداوند به نور امام زمان(عج) ما را به آن حقیقتی که منجر به ارتباط بیشتر با خودش می‌شود، راهنمایی بفرماید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»