تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

روش رجوع به خدا در سیره‌ی ائمه(ع)

نکته‌ی قابل توجه آن است که چگونه در مکتب امام، به مهدی(ع)نظر می‌شود و از آن طریق زمینه‌ی سیر «الی‌الحق» فراهم گردد. ربط این مطالب به همدیگر هنر یگانه دیدن عالم است در آینه‌ی «وجود». در چنین نگاهی است که می‌توانید بگوئید عده‌ای از شیعیان، مهدی(عج) ندارند چون کثرت‌گرا و ماهیت‌بین هستند. وقتی کسی متوجه گوهر یگانه‌ی عالم، یعنی «وجود» نباشد، نه متوجه وجود مطلق می‌شود و نه متوجه «مهدی»(عج) می‌گردد که - به عنوان واسطه‌ی فیض- منشأ وجود همه‌ی مخلوقات است. باید نظر به «وجود» داشت تا ناظرِ مراتب عالیه‌ی آن بشویم. کسی که بخواهد «وجود» را بشناسد باید حتماً خود را بشناسد، اما خودشناسی با رویکرد نظر به «وجود» و نه خودشناسی با نظر به نسبت‌ها و اعتباریات. انسان اگر به «وجود» معرفت نداشته باشد دریچه‌ای به سوی حقیقت برایش باز نمی‌شود تا از آن طریق متوجه وجود مهدی(عج) یا حقیقت انسانیت گردد، چنین آدمی مهدی(عج) ندارد. حضرت امام نظر به مهدی(عج) دارد چون از طریق حکمت متعالیه متوجه «وجود» شده، ولی وجودی که بتوان به آن نظر کرد و نه «وجودی» که از طریق برهان به آن فکر کنیم. حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد می‌فرمایند:
انبیاء و اولیاء قدمشان برهانی نبوده، آن‌ها برهان را می‌دانستند، اما قضیه، قضیه‌ی اثبات واجب به برهان نبوده، حضرت سیدالشهداء(ع)می‌فرمایند: «مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْكَ، عَمِیتْ عَینٌ لا تَراکَ»(396) چه موقع غایب بودی تا این‌که نیاز باشد با دلیلی تو را نشان داد، چشمی که نمی‌بیند تو حاضری، کور است.(397)
ملاحظه بفرمائید که روش رجوع به خدا در سیره‌ی امامان چگونه است، به خداوند و در محضر او عرض می‌کنند: چه موقع در عالم حاضر نبوده‌ای که نیاز باشد بودنِ تو را با دلیل و استدلال ثابت کنیم. باید چشم باز کرد و او را دید. این که می‌فرماید: «عَمِیتْ عَینٌ لا تَراکَ» آن چشمی که تو را نمی‌بیند، نابینا است. نمی‌خواهند توهین کنند. می‌فرمایند: انسانی که تو را نمی‌بیند، قدرت رجوع به تو را در خود نپرورانده و استعداد رجوع پروردگارش را به‌کار نگرفته است. بنده به دوستان توصیه می‌کنم که از طریق رجوع به «وجود» - و نه مفهوم وجود- شروع کنید، ببینید آیا سخن حضرت سید الشهداء(ع)را تصدیق نمی‌کنید؟ حضرت امام(ره) متذکر می‌شوند که برهان، برای اثبات وجودِ چیزی است که غایب است، در حالی‌که روش اولیاء روش رجوعی است و نه روش برهانی. در ادامه می‌فرمایند:
در سببیت و مسببیت - یعنی علت و معلول- یک تمایزی که مقتضی ذات حق تعالی نیست، مطرح است.(398)
از خودتان نمی‌پرسید چرا امیرالمؤمنین(ع)نیامدند به روش برهانی بحث علت و معلول را مطرح کنند و بفرمایند چون مخلوق، معلول است نیاز به علت دارد، و از این طریق خدا را ثابت کنند؟ ملاحظه می‌فرمائید که نهج البلاغه این‌گونه خدا را مطرح نکرده است، زیرا به تعبیر حضرت امام؛ «در سببیت و مسببیت، یک تمایزی که مقتضی ذات حق تعالی نیست، مطرح است.» شما وقتی در ذهن خود مفهوم علت و معلول را داشته باشید ناخودآگاه دو چیز را تصور می‌کنید که نسبت به هم دوگانگی دارند در حالی که قرآن متذکر می‌شود نسبت خدا با مخلوقاتش تولیدی نیست، می‌فرماید: «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ» معنای این آیه خیلی دقیق است. «وَلَدَ» یعنی «صَدَرَ» یعنی این‌طور نیست که از خدا چیزی صادر شده باشد به آن صورت که از کارخانه کالایی صادر می‌شود یا از مادر بچه‌ای تولید و صادر می‌شود. وقتی معلوم شد رابطه‌ی خدا با مخلوقات دوگانه نیست متوجه می‌شویم مخلوقات تجلیات انوار الهی هستند. حضرت امام(ره) در ادامه می‌فرمایند:
من در کتاب و سنت یادم نیست که علیت و یا سببیت به این معنا باشد، تعابیری مثل «خلق»، «ظهور» و «تجلی» مطرح است.(399)
اگر متوجه شویم رابطه‌ی خدا با مخلوقات به صورت دوگانه و جدایی نیست، وقتی قرآن می‌گوید: «خَلَقَ الله» خدا خلق کرده باید آن را به معنی تجلی بدانیم. چون ممکن است خَلَقَ را به معنای صَدَرَ تصور کنیم، باید توجه داشت که «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ» یعنی رابطه‌ی او با مخلوقاتش مثل مادر و فرزند نیست که بزاید و برود آن گوشه بنشیند، رابطه‌ی او با مخلوقاتش به این صورت است که می‌فرماید: «كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ»(400) خدا همواره در ایجاد و تجلی است.
در فلسفه‌ی صدرایی، عالمِ شهود و غیب داریم، به این معنا که «هستی» یك حقیقت است با جلوات و مراتبِ مختلف، یک مرتبه، مرتبه‌ی غیب است و یک مرتبه، مرتبه‌ی شهادت در حالی‌که اندیشه‌ی غافل از فرهنگ شهودی، عالم غیب و شهود را به عالم عین و ذهن تبدیل كرده و تمام مشکل نگاه غرب به عالم از این‌جاست. برعکس این نگاه، در حکمت متعالیه اثبات می‌شود: اگر شما مثلاً یک درخت را دیدید، روح یا نفس ناطقه‌ی شما آماده می‌شود تا با حقیقتِ کلیه‌ی این درخت رابطه برقرار کند و صورتی مناسبِ این درخت در ذهن شما تجلی کند، زیرا از آن‌جایی که همیشه علت از نظر مرتبه‌ی وجودی برتر از معلول است و آنچه از شیئ خارجی در ذهن ایجاد می‌شود از جنس علم است و علم درجه‌ی وجودی‌اش بالاتر از ماده است پس هیچ وقت درختِ بیرونی که پدیده‌ای مادی است نمی‌تواند علت علمی باشد که ما در ذهن خود از درخت داریم. از آن‌جایی که عالَم مراتب دارد و این درختی که شما می‌بینید دارای مراتب عالیه‌ای است و خداوند در این رابطه می‌فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(401) هیچ چیزی در عالم محسوس نیست مگر آن‌که خزینه و صورت جامعش نزد ما است و ما نازل نکردیم مگر به اندازه‌ای معلوم و محدود. مخلوقاتی که خداوند خلق کرده مرتبه‌ی عالیه‌ای دارند که نفس ناطقه در برخورد با صورت مادی و محسوس آن‌، آماده می‌شود تا از عالمِ برتر صورت معقول و غیر مادی آن مخلوق را بیابد و صورتی مطابق شیئ خارجی در خود ایجاد کند.(402) بحث «کلّی سِعِی» روشن کرد: کثرت‌ها در مقام معقولِ خود به صورت جامع و با وسعتی که مطابق بر همه‌ی کثرت‌ها است، موجوداند. مثل رابطه‌ی عقل شما و معنایی که در الفاظ شما هست، الفاظ شما صورت نازله‌ی معنایی است که در عقل شما است. عقل شما همه‌ی آنچه که در معانی جزئیه‌ی الفاظِ شما هست را به نحو کلی و جامع در خود دارد. صورت علمی آن‌چه که از شیئ خارجی در نزد شما هست معلول مستقیم درخت بیرونی نیست بلکه درخت بیرونی علت معدّه است تا نفس ناطقه در رابطه با عالم عقول، صورتی مناسبِ درخت بیرونی را در خود ایجاد کند. پس شما به درخت بیرونی عالم می‌شوید ولی براساس مبنای غیر مادی‌اش و یا به عبارت دیگر شما به درخت بیرونی عالم می‌شوید ولی براساس صورت کلیه‌ی درخت. به این صورت وقتی شما این درخت را نگاه کردید، روحتان آماده شد تا صورتِ غیر مادی این درخت -که مبنای این درخت بیرونی است- بر نفس شما تجلی کند و شما به این درخت عالم شوید. زیرا این درختِ بیرونی و آن درختی که در عالم عقل هست، همه‌ مراتب مختلف یک چیزند. در این نگاه دیگر بحث عین و ذهن مطرح نیست. چون بین عالم و معلوم و علم اتحاد برقرار است.
وقتی بحثِ وجود و مراتب آن روشن نشود هیچ وقت موضوعِ اتحاد بین علم و عالم و معلوم حل نمی‌شود و عملاً گرفتار این سؤال می‌شویم که به چه دلیل آن چیزی که در ذهن ما است، آن چیزی است که در بیرون است؟ اما وقتی دستگاه تفکر عوض شد دیگر این سؤال معنا نمی‌دهد زیرا یک نظام است با مراتب مختلف. این یکی از نتایج نگاه وجودی به عالم است. إن‌شاءالله این بحث را در جلسه‌ی آینده دنبال می‌کنیم.
خدا إن‌شاءالله ما را گرفتار سرگردانی‌هایی نکند که از رجوع به خودش و به پیامبرش و به امامانش غافل شویم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»