تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

راز وحدت حقیقی زمانه‌ی ما

در جلسات قبل عرض شد اگر تفکر شروع بشود حتماً تفاهم محقق می‌شود و اگر تفاهم محقق بشود در جامعه‌ی مسلمین وحدت حقیقی محقق می‌گردد. رویکرد اصلی ما این بود که اصول‌گرایی حقیقی را مدّ نظر قرار دهیم تا جامعه به وحدت حقیقی دست یابد و تأکید داشتیم برای این‌که جامعه به وحدت حقیقی برسد باید آن جامعه بتواند تفکر کند. برای این که بخواهد تفکر کند موضوع می‌خواهد، موضوع تفکر اگر حقیقی نباشد تفکر شروع نمی‌شود. اگر موضوعِ تفکر، اعتباریات باشد بی‌فکری جای فکر را می‌گیرد و تاریخ بی‌فکری ما ادامه می‌یابد و نهایتاً در سطح موضوعات ژورنالیستی با همدیگر ارتباط خواهیم داشت، بدون آن که بتوانیم با شعوری اشراقی و زیستِ انقلابی در کنار همدیگر باشیم.
اصفهانی‌بودن بنده و تهرانی‌بودن جنابعالی دو نسبت اعتباری است. حال اگر کسی بگوید ما اصفهانی‌ها به جهت اصفهانی‌بودن‌مان می‌خواهیم وحدت داشته باشیم. موضوع وحدت را به چیزی ارجاع داده‌ایم که حقیقت خارجی ندارد، آیا بر مبنای هیچی می‌شود وحدت داشت؟ این مثل آن است که بگوئیم ما می‌خواهیم بر مبنای این خیابان به جهت یک طرفه بودنش وحدت کنیم. فردا پلیس می‌آید و جهت آن را تغییر می‌دهد و موضوعِ وحدت ما هیچ می‌شود.
با توجه به این‌که حقیقی‌ترین موضوع، «وجود» است اگر جامعه‌ای توانست موضوعِ تفکر خود را «وجود» و لوازم وجود قرار بدهد، حقیقتاً به تفکر خواهد رسید و از آنجایی که اصلُ الوجود و وجود مطلق، حضرت حق است، هر کس به اندازه‌ای که به حق رجوع داشت، تفکر دارد وگرنه گرفتار باطل در فکر و عمل خواهد شد.
امروز وجودِ حقیقی در عالم امکان، وجود مقدس حضرت صاحب الامر(عج) است، بنابراین اگر کسی نتواند امام زمان داشته باشد حتماً در عدم، زندگی می‌کند و در اوج بی‌فکری است که تعبیر دینی آن «جاهلیت» است. اگر کسی به درستی در ذیل حضرت مهدی(عج) نیاید نمی‌تواند یک قدم جلو رود و از آن‌جایی که در حال حاضر تجلی نورِ حضرت مهدی(عج)، انقلاب اسلامی و اشراق حضرت امام است، اگر کسی به انقلاب اسلامی رجوع نداشته باشد، در بی‌فکری و در جاهلیت زمانه به سر می‌برد. بر این اساس عرض می‌کنم اگر امروز بخواهیم به تفاهم برسیم و به وحدت حقیقی دست یابیم باید در ذیل انقلاب اسلامی و شخصیت اشراقی حضرت امام قرار گیریم.
امیدوارم توانسته باشم جهت بحث را مشخص کنم تا بتوانیم قدم به قدم جلو برویم و معلوم شود ما در کدامین مختصات از تاریخِ خود ایستاده‌ایم، تا از رسالت تاریخی که بر زمین مانده‌ غفلت نکنیم و دغدغه‌ی فردای توحیدی خود را درست بشناسیم، تا بی‌اثر نشویم و در نتیجه‌ی بی‌اثربودن امروز ما، آیندگان مجبور شوند وظایف زمین‌گذارده‌ی ما را بر دوش کشند.
وقتی بتوانیم به هر موضوعی از جنبه‌ی وجودی و اشراقی بنگریم و مواظب باشیم جنبه‌ی ماهیتی آن بر ذهن ما غلبه نکند، تازه فکر کردن نسبت به آن موضوع شروع می‌شود و از جنبه‌ی حقیقی موضوع به موضوع نظر می‌کنیم. عرض شد تفکر، مبادی می‌خواهد و اصیل‌ترین مبادی، «وجود» است که همان جنبه‌ی اشراقی موضوع است. در همین رابطه سعی ما در رابطه با قرآن، آن است که مخاطبین را تا آنجا که ممکن است مشغول مفاهیم آیات نکنیم که از جنبه‌ی وجودی و اشراقی آن غافل شوند. قرآن نور است و همواره ما با مرتبه‌ای از مراتب نوری آن روبه‌روئیم، حواسمان باشد این نور را در حدّ مبتدا و خبر بودنِ جملاتش نگه نداریم و قرآن را در حدّ معنای آیات متوقف کنیم. اگر روح سوره‌ها از طریق این آیات احساس شود، قرآن برایمان ظهور کرده است. چون حقیقتی در هر سوره از قرآن هست که در تک تک آیات نیست، به همین جهت قرآن می‌فرماید: «وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»(229) اگر نسبت به آنچه به بنده‌ی خود نازل کرده‌ایم، در شک هستید، پس یک سوره مثل آن بیاورید. پس اگر مجموعه‌ی آیات در یک سوره معنا نشود، با آن نوری که از عالم غیب نازل شده روبه‌رو نمی‌شویم ولی اگر توانستیم به سوره نظر کنیم و مجموعه‌ی آیاتِ آن سوره را در آن سوره بنگریم، با نوری روبه‌رو می‌شویم که قدرت تفکر به ما می‌دهد. بنده تجربه کرده‌ام بعضی از همین جوانانی که در جلسه‌ی شرح تفسیر المیزان شرکت می‌کنند، اگر قبل از بحث، نظرشان را راجع به آیاتی که بنا است بحث شود بپرسید، شاید چیزی ندانند ولی پس از طرح بحث و دقت دادن بر روی آیات و روشن‌کردن جهت آیات در سوره، ملاحظه می‌کنید چقدر خوب فکر می‌کنند و بعضاً متذکر نکاتی می‌شوند که بنده متوجه آن‌ها نشده بودم و در تفاسیر نیز مطرح نشده است. پس اگر ما توانستیم قرآن را به طور صحیح و با مبانی وجودی، تفصیل دهیم، قرآن جنبه‌ی وجودی خود را می‌نمایاند و قدرت فکر به مخاطبانش می‌دهد. خدا نکند مثل سلفی‌ها - یعنی وَهّابی‌ها- به جای این‌که قدرت فکرکردن به مخاطبانِ قرآن بدهیم، در سطح ظاهرِ قرآن متوقف شویم و به‌جای تأکید بر تدبّر در قرآن، بیشترین ارزش را به محفوظات نسبت به ظاهر آیات بدهیم.