همینکه متوجه شدیم موضوعِ مورد توجه ما اشراقی است باید فراموش نکنیم که آن موضوع، از طریق ارتباطِ ملکوتی شخصی مثل امام با حقایقِ بالاتر ظهور کرده است. به این معنا که حضرت امام با بنیهی ملکوتیشان به جنبهی ملکوتی اسلام و اهل بیت(ع) رجوع کردند و جان خود را جهت تجلی انوار قدسی خاص آماده نمودند. به گفتهی خودشان:
فارغ اگر از هر دو جهان گردیدی
از دیدهی این و آن نهان گردیدی
طومار وجود را به هم پیچیدی
یار از پس پردهها عیان گردیدی(249)
ساختار شخصیت امام اینطور نیست که برای رجوع به اسلام بخواهند یک عالم و دانشمند بشوند، هرچند کسی منکر این نیست که ایشان یک عالم اسلامیاند ولی آن چیزی که امام را از بقیه جدا میکند و در کتابها و کلمات و حرکاتشان بهخوبی پیدا است، این است که سعی دارند با جنبهی ملکوتیشان به اسلام و اهل بیت(ع) رجوع کنند و در نتیجه اسلام و انوار مقدس اهل بیت(ع) بر ملکوت حضرت امام تجلی کرده است و یک نحوه یگانگی با آن انوار مقدس در ایشان ایجاد شده مثل یگانگی که به تعبیر حضرت صادق(ع) بین دو انگشت سبابه و میانی هست.(250) حضرت امام زبان حال خود را اینطور بیان میکنند که:
آن روز که عاشق جمالت گشتم
دیوانهی روی بیمثالت گشتم
دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی
بیخود شدم و غرق کمالت گشتم(251)
تأکیدهای مکرر ایشان بر روی حضور قلب و ملکوت، حکایت از استقرار ایشان در چنین مقامی دارد. با دقت در فرازهایی از سخنان ایشان میتوان فهمید از چه پایگاهی سخن میگویند. میفرمایند:
«یكی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، كه همه مقدّمهی آن است، آن است كه جمیع مملكت باطن و ظاهر مسخّر در تحت ارادهی «الله» و متحرّك به تحریك «الله» شود و قوای ملكوتیّه و ملكیّهی نفس از جنود «الله» شوند و همگی نسبت به حق تعالی سِمَت ملائكة الله را پیدا كنند. و این خود یكی از مراتب نازلهی فنای قوا و ارادات است در ارادهی حق. و كمكم نتایج بزرگ بر این مترتّب شود و انسانِ طبیعی الهی گردد و نفسْ ارتیاض به عبادت الله پیدا كند و جنود ابلیس یكسره شكست خورده، منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند.»(252)
ملاحظه کنید چگونه از تجربیات روحانی خود سخن میگویند. باز در کتاب «سرّ الصلوة» میفرمایند:
«همین طور مطلق عبادات و خصوصاً نماز، كه یكی از تركیبات قدسیّه است كه بِیَدَی الجلال و الجمال فراهم آمده و تصفیه شده، كمال و نقص و نورانیّت و ظلمانیّت آن بسته به روح غیبی و نفخهی الهیّهی آن است كه به توسّط نفس ناطقهی انسانیّه به آن دمیده میشود. و هرچه مرتبهی اخلاص و حضور قلب، كه دو ركن ركین عبادات است، كاملتر باشد، روحِ منفوخ در آن طاهرتر و كمالِ سعادت آن بیشتر و صورت غیبیّهی ملكوتیّهی آن منوّرتر و كاملتر خواهد بود. و كمال عملِ اولیاء(ع) بهواسطهی جهات باطنیّهی آن بوده، و إلاّ صورت عمل چندان مهمّ نیست؛ مثلاً، ورود چندین آیهی شریفه از سورهی مباركه «هَلْ اتی» در مدح علی(ع) و اهل بیت طاهرینش(ع) بهواسطهی چند قرص نان و ایثار آنها نبوده، بلكه برای جهات باطنیّه و نورانیّت صورت عمل بوده؛ چنانچه در آیهی شریفه اشارهای به آن فرموده آنجا كه فرماید: «انَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه لا نُریدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»(253) بلكه یك ضربت علی(ع) كه افضل از عبادت ثقلین میباشد. نه بهواسطهی همان صورت دنیائی عمل بوده كه كسی دیگر اگر آن ضربت را زده بود باز افضل بود، گرچه به ملاحظهی موقعیت مقابلهی كفر و اسلام، خیلی انجام این عمل مهم بوده كه شاید شیرازهی لشكر اسلام از هم پاشیده میشد، ولی عمدهی فضیلت و كمال عملِ آن حضرت، به واسطهی حقیقت خلوص و حضور قلب آن حضرت بوده در انجام این وظیفهی الهیّه؛ و لهذا مشهور است كه وقتی غضب بر آن حضرت مستولی شد بهواسطهی جسارت آن ملعون، از كشتن او خودداری فرمود تا آنكه عمل به هیچوجه شائبهی انّیّت و جنبهی یَلِی الْخَلقی نداشته باشد؛ با آنكه غضب آن وَلِی اللَّهِ مطلقْ غضب الهی بود ولی باز عمل را خالص فرمود از توجه به كثرت، و یكسره خود را فانی در حقّ فرمود و عمل به دست حقّ واقع شد. و چنین عمل در میزان سنجش برنیاید و مقابلتْ چیزی با آن نكند.»(254)
ملاحظه کنید چگونه حضرت امام(ره) به جنبهی ملکوتی اعمال رجوع دارند و بر آن جنبه تأکید میکنند. باز در کتاب آدابالصلوة میفرمایند:
«از آداب مهمّه قلبیه عبادات، خصوصاً عبادات ذكریّه، طمأنینه است. و آن غیر از طمأنینهایست كه فقهاء«رضواناللهعلیهم» در خصوص نماز اعتبار كردهاند. و آن عبارت است از آن كه شخص سالك عبادت را از روی سكونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد، زیرا كه اگر عبادت را با حال اضطرابِ قلب و تزلزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملكوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّهی قلب نگردد.»(255)
در کتاب مصباح الهدایه بر شناخت نفس به عنوان آینهی معرفة الله و معرفت اسماء الهی تأکید دارند و به کشف حقایق مثالی در ملکوت نفس نظر دارند. در مصباح 51 میفرمایند: «هل قرأت كتاب نفسك و تدبّرت فی تلك الآیة العظیمة الّتی جعلها اللّه مرقاة لمعرفته و معرفة أسمائه و صفاته؟ فانظر ماذا تری من إنباء حقیقتك الغیبیّة فی عقلك البسیط بالحضور البسیط الإجمالی، و فی عقلك التفصیلی بالحضور التفصیلی، و فی ملكوت نفسك بالتجلّی المثالی و الملكوتی».(256) آیا کتاب نفس خود را خواندهای؟ و در این نشانهی بزرگ الهی تدبّر کردهای؟ نشانهای که خدای تعالی شناخت او را نردبان شناخت خود و شناخت اسماء و صفات خود قرار داده است؟ پس بنگر که از دیدگاه عقلِ بسیط با علم حضوری بسیطِ اجمالی از آنچه در حقیقت غیبی خودت هست چه میبینی؟ و در عقل تفصیلی با علم حضوری تفصیلی، در ملکوت خودت تجلی مثالی و جلوهی ملکوتی چه چیزی مشاهده میکنی؟
با دقت بر روی شخصیت همهجانبهی حضرت امام متوجه میشویم این قلب، قلب خاصی است و عرض شد اگر قلب انسان الهی شد به تعبیر قرآن، «لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها»(257) قلبهایی خواهند داشت که در عین ارتباط با ملکوت عالم، اهل تعقل و فهم کلّیات نیز میباشند. تفاوت امام با بقیهی عرفا، در سؤالهایی بود که داشتند و جواب آن سؤالها منجر به تجلی نور انقلاب اسلامی شد و لذا باید متوجه بود انقلاب اسلامی عین شخصیت ملکوتی حضرت امام است برای این که تاریخ امروز ما را به شکل اسلامی جلو ببرد. به تعبیر حضرت آیتالله جوادی«حفظهالله» امام پس از سیر مِنَ الخلقِ اِلَی الْحق، برای اصلاح زندگی انسان و حاکمیت قانون خدا به سیر بِالْحقِ فِی الْخَلق رسیده بودند و لذا همچون انبیاء در جریان زمان وارد میشوند و جریان تاریخ را بهدست گرفته و جهان تازهای از کمالهای مطلوب را خلق میکنند.(258) آیت الله جوادی معتقدند یک مرحله از زندگی حضرت امام، مرحلهی اُنس با جهان غیب است و یک مرحله، اُنس با عالم شهادت است که در این مرحله پا به میدان گذاشتند و انقلاب را به سامان رساندند.(259)
با توجه به نکات فوق است که تأکید میشود برخورد ما با مکتب امام باید برخوردی ملکوتی باشد تا حقیقتاً بتوانیم آن را بشناسیم و از آن بهرهمند شویم. به قول خودشان:
از آن دمی که دل از خویشتن فرو بستم
طریق عشق به بتخانهام روانه نمود(260)
با رجوع به مکتب اشراقی حضرت امام از طریق جنبهی ملکوتیمان امکان تفصیل آن را در حرکات و سکنات و افکار خود میتوانیم فراهم کنیم تا شعور خاصِ فهمِ زمانه در ما ظهور کند، نمونهی این شعور را در وصیتنامهی شهدا که تحت تأثیر نور ملکوتی حضرت امام قرار داشتند، میتوانید بیابید. در وصیتنامهی شهیدی آمده:
«خدایا: ای معبود و معشوقم، چگونه میتوانم آن عظمت تو را بیان و ستایش كنم ولی همین اندازه میدانم كه هركس تو را شناخت عاشقت شد و دست از همهچیز شست و به سوی تو شتافت و این را بهخوبی در خود احساس كرده و میكنم. خدایا: عشق به انقلاب اسلامی و رهبر كبیر انقلاب اسلامی (امام خمینی) چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و صدها بار هم بكشند و زنده كنند و باز در سختترین شكنجهها قرارم دهند از هدف خود باز نخواهم گشت.»(261)
ملاحظه کنید که چگونه رجوعِ شهدا به مکتب امام یک رجوع عالمانه به معنای آکادمیک و دانشگاهیش نیست. درست است دانشجوهای ملکوتی هم داریم ولی این رجوع، رجوع خاصی است که تا جنبهی اشراقی مکتب حضرت امام برایمان تبیین نشود نه میتوانیم بفهمیم شهدا در مکتب امام چه میدیدند و نه میتوانیم خودمان با آن مکتب ارتباط برقرار کنیم.
باز تأکید میکنم که باید شخصیت امام را شخصیتی ملکوتی ببینیم و لازمهی این نوع دیدن آن است که خودمان نیز جنبهی ملکوتی خود را به صحنه بیاوریم و از کثرت به سوی وحدت سیر کرده باشیم و از اینجاست که بحثِ رجوعِ وجودی پیش میآید - به جای رجوع ماهیتی و کثرتگرا - اصطلاح عرفا در این رابطه عبارت است از «عبور از کثرت به وحدت» که اگر این اصطلاح یک مقدار تبیین شود کاربردیتر میگردد. حرف عرفا حرف درستی است و کسی غیراز این نمیخواهد بگوید. تمام عرفا حرفشان این است که ما باید برای رجوع به حق از کثرت به وحدت رجوع کنیم به تعبیر حضرت امام(ره):
همهجا منزل عشقاستکه یارم همهجاست ست
کوردل آن که نیابد به جهان جای تو را(262)
این نگاه به حضرت حق در آینهی کثرات، خیلی فرق میکند با اینکه مثلاً بیائیم خدا را ثابت کنیم. در مکتب عرفا بحث از اثبات خدا و استدلال نیست. نه اینکه نتوانند استدلال کنند، بلکه استدلال را کافی نمیدانند. آنها رجوع به حق را مدّ نظر دارند، چون ماوراء این کثرات، وحدت حقهی حقیقیه است که باید قلب با آن مرتبط شود. گفت:
بیداری ما و خواب ما هر دو یکی است
چون ما ز صُوَر ره به حقیقت نبریم
نظر به جنبهی وحدانی عالم، همان جنبهای است که عرض میکنم باید با جنبهی ملکوتی خودتان به آن نظر کنید و متوجه شوید مکتب حضرت امام دارای جنبهی ملکوتی است که باید به آن نظر کنیم تا حقیقت آن را در زمان حاضر درک نماییم و بفهمیم چه جایگاهی دارد.