در منطق ارسطویی و فلسفه، «فکر» را اینگونه تعریف میکنند:
الفِکرُ حَرْکَةٌ إلی الْمَبَادِی
وَ مِنَ الْمَبادِی اِلی الْمُراد(7)
فکر، حرکت انسان است به طرف مبادی و از مبادی به سوی مقصد و مطلوب. چنانچه ملاحظه میفرمایید، شرط فکرکردن داشتن مبادی است، اگر مبادی نداشته باشیم محال است فکر کنیم، و روشن است که مبادی چیزی است بالاتر از فکر، چیزی است ناظر بر فکر و عاملی است که فکر را جهت میدهد و جلو میبرد.(8) باید از خود بپرسیم مبادی تاریخی ما در حال حاضر چیست؟ آیا نمیتوان گفت ما در حال حاضر در تاریخ بیفکری خود بهسر میبریم، چون در امور اجتماعی و سیاسی و عقیدتی برای فکرکردن مبادی لازم را نداریم؟ حدود صدسال پیش روشنفکرهای غربزدهای مثل میرزا مَلکُم با مبادی که برای خود شکل داده بودند برای مدرنشدن و نزدیکی به غرب فکر میکردند، درست است که غربیشدن ربطی به تاریخ ما ندارد، اما آنها برای خود مبادی داشتند و در فضای آن مبادی فکر میکردند، هرچند مبادی آنها وَهمی بود.
ملت ایران قبل از انقلاب فهمید آن فکری که انسان را گرفتار زندگی آمریکائی کند فکر غلطی است و حضرت امام (ره) به ما کمک کردند که گرفتار آن نوع فکر و آن نوع زندگی نشویم و به واقع تاریخ ما را جلو بردند و به همین جهت ما در کلّیت بر اساس مبادی فرهنگ مدرن فکر نمیکنیم. هرچند آنطور که شایسته است وارد عالَمی که امام دعوتمان کردند نشدیم مگر عدهای قلیل از مردم و از جمله شهدا. شهدا بهخوبی متوجه روحی شدند که حضرت روحالله(ره) متذکر آن بود و به راحتی مبادی فکر و نگاه خود را به آن روح سپردند.
فرانسیس بیکن بنیانگذار تفکر غرب، در مقابل ارسطو که «ارغنون» را نوشت کتاب «ارغنون نو» را نگاشت و مبادی تفکر دوران مدرن را در آن پایهگذاری کرد.(9) و غرب مدرن بر اساس این مبادی چهار صدسال تلاش شبانهروزی از خود نشان داد.
مجلهی «سوره» - شمارهی 46 ،آذر و دی(سال 1389)- با یکی از جامعهشناسان ایرانی که سالها در آمریکا زندگی کرده مصاحبهای دارد تحت عنوان «آمریکای بیعینک»، از او میپرسد: خارج از نگاه ایدئولوژیک، از آمریکا چه تعریفی دارید؟ او میگوید: «برای یک ناظرِ غیر آمریکایی، آمریکاییها آن قدر زندگی خوشی دارند که دائم در حال خوشگذرانی هستند در صورتی که زندگی یک فرد عادی آمریکایی با کار پیوند خورده است. یک آمریکایی صبح که از خواب بلند میشود به سرعت آماده میشود تا با هر وسیلهای سر کار رود و تا ساعت پنج یا بیشتر به شدت کار کند»، ملاحظه کنید علت اینکه یک آمریکایی میتواند خودش را راضی کند تا در این زمان طولانی کار کند این است که با بهدستآوردن مبادی مخصوص به خود و بهرهمندی هرچه بیشتر از دنیا، او برای خود فکر دارد ولی چون مبادی فکر او غلط است بحرانهای بعدی برایش پیش میآید که به قول همان آقای مصاحبهشونده عبارت است از آمار طلاق بالا، بیکیفیتی زندگی، بیتوجهی به فرزندان و سرگرمیهای پوچ.
اگر «فکر» عبارت است از حرکت به طرف مبادی و با تکیه بر مبادی است که انسان فکر میکند و جلو میرود و تلاش بیوقفه از خود نشان میدهد، از آنجایی که ما به جهت آموزههایی که داریم نمیتوانیم مبادی غربی را بپذیریم باید از خود بپرسیم با کدام مبادی شروع کنیم که صاحب فکر شویم؟ اگر بیرون از مبادی غربی مبادی خاصی نمیشناسیم باید بپذیریم که در بیفکری به سر میبریم و ملتی که تفکر به معنی واقعی ندارد نمیتواند تاریخساز باشد، حتی نمیتواند با خود گفتگو کند، چیزی ندارد که با گفتگو در میان بگذارد.