برای تفصیل حقیقت اشراقی اولاً: باید نگاهمان به آن حقیقت، قلبی باشد زیرا نگاه عقلی و تجربی جهت تفصیل حقایق اشراقی معنی نمیدهد. ثانیاً: در راستای نظرِ قلبی به حقایقِ اشراقی باید خود را طوری مستعد کنیم که بتوانیم در ذیل آن نور اشراقی قرار بگیریم، و لازمهی تجلی حقایق اشراقی، حضور ملکوتی آن است در نفس ناطقهی آن انسانی که در ذیل آن حقیقت اشراقی قرار گرفته و جان خود را از جهت بُعد ملکوتیاش در معرض آن نور قرار داده. چیزی که هنوز شرح آن مانده است این است که ما نسبتمان را با حضرت امام(ره) چه نسبتی قرار بدهیم که بتوانیم در ذیل شخصیت اشراقی ایشان قرار بگیریم و تفصیل آن شخصیت بشویم. از مهمترین نکات بحث همین است که باید معلوم شود شایستگی زیادی جهت این امر باید در خود ایجاد کرد. همانطور که برای رجوعِ حبّی به اهلالبیت(ع) و قرارگرفتن در ذیل ولایت آنها شایستگی زیادی لازم است. حضرت صادق(ع) میفرمایند: «یَا ابْنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا وَ قُلْ لَهُمْ- لَا تَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ- فَوَ اللَّهِ لَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِی الدُّنْیَا وَ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ یَظْلِمُ النَّاسَ»؛ ای فرزند جندب! به شیعیان ما برسان که دنبال این فرقه و آن فرقه راه نیفتند- عمرشان را در این دستهبازیها و فرقهبازیها و خانقاه بازیها از بین نبرند- حضرت میفرمایند ای پسر جندب! به شیعیان ما بگو: حالا که راه را پیدا کردهاید چرا باز هم طفره میروید، بیایید تمام همّت و وقت خود را در همین راه که اهل البیت(ع) به شما معرفی کردهاند بگذارید، بعد میفرمایند: هرگز به ولایت ما دست نمییابید مگر اینکه اولاً: در دنیا آدمهای وارسته و سختکوشی باشید. ثانیاً: حقوق برادران و خواهران دینیتان را رعایت کنید و نگران زندگیمردم باشید و اگر کسی به مردم ظلم کند اصلاً شیعهی ما نیست. از حضرت میپرسیم: ای امام عزیز! شما چه میخواهید به ما بدهید که شرط رسیدن به آن را چنین اعمالی قرار دادهاید؟ از سخن حضرت روشن می شود که میخواهند ما را آماده کنند برای قرارگرفتن در ذیل نور اشراقی خود. میفرمایند: به ولایت ما دست نمییابید مگر با پرهیزکاری و سختکوشی در دنیا. نگاه حبّی، یعنی اینکه قلب انسان، شیفتهی امامان شود و این با رجوعِ اشراقی حاصل میگردد.
عرض شد باید شرایطِ تفصیل آن نور اشراقی را فراهم كنیم تا آن حقیقت اجمالی قابل دسترسِ مشتاقان حقیقت قرار گیرد و بتوانند از آن در ساختار زندگی فردی و اجتماعی استفاده کنند وگرنه به چیز دیگری رجوع خواهند کرد. همانطور که در صدر اسلام از این مسئله غفلت شد و اسلام از متن امور اجتماعی- سیاسی جامعه به حاشیه رفت، زیرا ندانستند باید به کسانی که میتوانند قرآن را به زبان آورند رجوع نمایند و عملاً بدون حضرت علی و فرزندان آن حضرت(ع) اسلام عقیم میماند.
حضرت علی(ع) در رابطه با به نطق درآوردن قرآن میفرمایند: «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقُ لَكُم، اَخْبِركُمْ عَنْهُ اَنَّ فِیه عِلْمَ مَا مَضَی وَ عِلْمَ مَا یَأتی اِلی یَوْمِ الْقِیامة»(125) قرآن را به نطق در آورید ولی برای شما سخن نمیگوید، به شما خبر بدهم زیرا که در آن علم گذشتگان و آیندگان تا قیامت هست. از این جمله نتیجه میگیریم که جایگاه رجوع به امیرالمؤمنین(ع) از آن جهت است که حضرت میتوانند حقیقت جامعِ قرآن را به تفصیل در آورند، در حدّی که میتوانند همهی آنچه را واقع شده و واقع میشود از قرآن دریابند و بنمایانند. این همان مقام نشر است که حضرت برای خود مطرح کردند. یعنی رجوعِ حضرت به اسلام و قرآن، رجوعی است که اجمال آن را به تفصیل در میآورند و آن را نشر میدهند. این غیر از آن است که بنده و جنابعالی از یک آیه و یا یک سوره برداشت میکنیم، این کار بنده و جنابعالی تفصیل آن اجمال نیست، لازمهی تفصیل آن است که به موضوع اشراقی، با روح اشراقی بنگریم و رابطهای ملکوتی با آن برقرار کنیم. حضرت امیرالمؤمنین(ع) با این جمله روشن میکنند که طوری با قرآن برخورد کردهاند که حقیقت جامع آن را درک میکنند. اگر ما با درک فرهنگ اهل البیت(ع) و با همان رویکردی که امیرالمؤمنین(ع) با قرآن و با پیامبر(ص) داشتند با حضرات معصومین(ع) برخورد کنیم، متوجه مقام اجمالی آنها میشویم و در جایگاه تفصیل آن مقام قرار میگیریم، نمونهی آن هم حضرت امام خمینی(ره) میباشد، به این اعتبار که اشراق امام نازلهی آن عالیهای است که در نزد اهل البیت(ع) است.